|
|
مشاهده صوتي تصويري سرعت انتقال 300 kbps با استفاده از vc1
|
|
مشاهده صوتي تصويري سرعت انتقال 50 kbps با استفاده از wm9 |
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
نقل ابوعبيد | 0 | 39 | pourya-73 |
نقل ابن عبدربه | 0 | 28 | pourya-73 |
نقل ابن أبىدارم | 0 | 39 | pourya-73 |
نقل مسعودى | 0 | 41 | pourya-73 |
نقل مبرد | 0 | 47 | pourya-73 |
نقل نظام | 0 | 37 | pourya-73 |
نقل طبرانى | 0 | 44 | pourya-73 |
نقل عبدالفتاح عبدالمقصود | 0 | 29 | pourya-73 |
نقل طبرى | 0 | 36 | pourya-73 |
نقل ابنقتيبه | 0 | 31 | pourya-73 |
نقل بلاذرى | 0 | 42 | pourya-73 |
نقل ابن ابىشيبه | 0 | 33 | pourya-73 |
نقل ابنخيزرانه | 0 | 34 | pourya-73 |
نقل محقق كركى | 0 | 41 | pourya-73 |
نقل فيض كاشانى | 0 | 25 | pourya-73 |
نقل عبدالجيل قزوينى رازى | 0 | 29 | pourya-73 |
نقل شيخ مفيد | 0 | 32 | pourya-73 |
نقل سليم بن قيس هلالى | 0 | 21 | pourya-73 |
نقل از زبان حضرت زهرا | 0 | 42 | pourya-73 |
نقل مفضل از امام صادق | 0 | 44 | pourya-73 |
|
|
بعد از آنكه به خانه حضرت زهرا سلاماللَّهعليه هجوم آوردند، اميرالمؤمنين عليهالسلام كه به گفته سلمان، مىتوانست با نيمنگاهى زمين و زمان را درهم پيچيد و هستىشان را بگيرد، به محاصره درآوردند و ريسمان به گردنش انداخته و با شدت هرچه بيشتر مىكشيدند.
حضرت زهرا سلاماللَّهعليه گرچه درد و رمقش را برده و از پايش انداخته. اما او آموزگار شهادت بود، و خود به ما آموخته بود كه حيات آدمى در گرو انتخاب اوست. و چه انتخابى بالاتر از كشته شدن در راه ولايت.
پس بايد همين نيم رمق را هم در پاى على عليهالسلام ريخت و تمامى هستى خود را با خدا يكجا معامله كرد. اين بود كه بىدرنگ خود را با همه جراحت و نقاهت از جا كند و بين اميرالمؤمنين عليهالسلام و آنها حائل كرد. كه به خدا قسم نمىگذارم على را ببريد. اى واى بر شما چه زود به خدا و رسولش خيانت كرديد. اين است معناى محبت به اهلبيت رسول صلى اللَّه عليه و آله و عمل به آن همه سفارشهاى او؟!؟
به خدا قسم اى زاده خطاب اگر بيم اين نداشتم كه بيگناهان گرفتار بلاى الهى شوند، نفرين مىكردم و آنگاه مىيافتى كه نفرين من چه زود تحقق مىپذيرد هنوز كلامش را به آخر نرسانده بود كه يكبار ديگر، صفير تازيانهاى سينه آسمان را شكافت و باز هم بر اندام شقايق خطى از خون كشيد.
عرش لرزيد، بچهها، زينبين و حسنين عليهمالسلام را مىگويم نزديك بود جان دهند. خدايا فقط تو مىدانى بر اهل خانه چه گذشت. آنگاه كه بر جاى جاى بوسههاى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله خطى از خون نشست كه هيچ زبانى را توان گفتن و هيچ گوشى را ياراى شنيدن نيست. حضرت زهرا سلاماللَّهعليه از پا افتاد، آخرين سنگر ولايت براى دقايقى فروريخت، مشتى رجاله، اميرالمؤمنين را كشانكشان به مسجد بردند، هر كه مىديد بر حال على عليهالسلام رقت مىبرد. كوچهها از آدمنماها پر بود، همه براى ديدن ريسمان بر گردن خورشيد و مظلوميت محض، گردن مىكشيدند اميرالمؤمنين عليهالسلام در راه رو به سوى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله كرد و همان گفت كه هارون به برادرش موسى در مقابل يهود بنىاسرائيل گفت: يابن ام، ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى، برادر، اين قوم بر من مسلط شدند و نزديك است مرا بكشند.
|
|
|
|
وقتى اميرالمومنين على عليهالسلام را با آن طرز فجيع و دلسوزانه براى بيعت اجبارى با خليفه غاصب ابوبكر به مسجد مىبردند و آن بىاحترامىها را نسبت به حضرت روا داشتند، اميرالمؤمنين عليهالسلام در تمامى مدت نگاهش را به در دوخته بود و كلامش را طول مىداد، گويا منتظر است، تا شايد زهرايش از در رسد و او را از چنگال آنان برهاند.
زهراى (س) زخمى، زهراى خسته و تن به تاول نشسته همين كه از فرياد بچهها و اشهاى زينب و امكلثوم كه به صورتش مىريخت براى لحظهاى به هوش آمد، بلافاصله پرسيد «اين على؟» فضه على كجاست؟ و تا شنيد كه او را به مسجد بردند تاب نياورد. گرچه توان ايستادنش نبود اما على را هم نمىتوانست در چنگال دشمن تنها بگذارد. بىدرنگ به طرف مسجد دويد! نمىدانم كدام توان او را اينگونه برپا نگه داشته بود؟ همه فكرش على (ع) بود، در دلش هم درد خودش نبود، درد على (ع) بود، او خوب مىدانست كه اگر دير برسد چه بسا ديگر هرگز امامش، على عليهالسلام را نبيند. در راه نمىدانم چند بار اما بارها از سر درد نشست! فضه و زنان بنىهاشم گردش را گرفته بودند. ناگهان تمامى نگاهها به در دوخته شد. هان زهرا (س) آمد و چه به موقع، با پيراهن رسول (ص) بر سر، و دست حسنين در دست، اما با بالى شكسته و چشمى پراشك. فاطمه زهرا سلاماللَّهعليها، چندين بار صيحه زد درد توانش را برده بود، گريه امانش نمىداد. همه چشمها به اشك نشست، صداى هق هق گريه مسجد را برداشت، همه بر معصوميت زهرا سلاماللَّهعليه و مظلوميت على عليهالسلام مىگريستند. در و ديوار هم مىگريست ناگهان طنينى خدايى در فضاى مسجد پيچيد گويا پيامبر است كه سخن مىگويد:
«خلو عن ابن عمى فوالذى بعث محمدا بالحق لئن لم تخلوا عنه لاشترن شعرى و لاضعن قميص رسولاللَّه على راسى و لاصرخن الى اللَّه تبارك و تعالى فما ناقه صالح باكرم على اليه منى و لا الفصيل باكرم على اللَّه من ولدى».
رها كنيد پسر عمويم را، قسم به خدايى كه محمد را به حق فرستاد اگر دست از وى (اميرالمؤمنين عليهالسلام) برنداريد سر خود برهنه كرده و پيراهن رسول خدا را بر سر افكنده و در برابر خدا فرياد برخواهم آورد و همهتان را نفرين مىكنم. به خدا نه من از ناقهى صالح كمارجتريم و نه كودكانم از بچهى او كمقدرتر.
|
|
|
|
|
|
|
|
حضرت زهرا سلاماللَّهعليه در فقدان على عليهالسلام و غصب خلافت او، محروميت و رنج همه انسانها تا قيامت را مىديد، و همين بود كه شب و روز اشك مىريخت و بىتابى مىكرد. حضرت زهرا سلاماللَّهعليه به خاطر ستمى بزرگ كه به همه انسانها تا قيام قيامت رفته بود، به اندازهى همهى آنها مىگريست، تا آنجا كه بيشترين گريهكنندهى تاريخ شد و «رأس البكائين» نام گرفت.
او آنقدر مىگريست كه آرامش را از اهل مدينه برده بود، آنچناكه تنها جبرئيل مىتوانست او را در فقدان نبى و ظلم بر وصى تسليت دهد.
رنج زهرا عليهاالسلام رنج محروميت انسانها تا هميشه تاريخ است. او به راحتى مىديد كه ادامهى سقيفه، نينوا است، او واقعهى حره را مىديد، او صفين و جمل را و خلافت معاويه و... را و خلافت عباسى و عثمانى را مىديد و محروميت امروز ما را هم شاهد بود. در حجم نگاه او انسان امروز هم جا داشت. او حق داشت. او حق داشت اينگونه بگريد و ناله كند.
آنجا كه فريادهايش كارساز نيست. شايد اشكهايش بر دلهاى سنگى اين جماعت مفلوك نفوذ كند و اين سؤال را در اذهان مردهى آنها شكل دهد كه به راستى چرا زهرا سلاماللَّهعليه محبوبهى خدا و دخت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله اينگونه ضجه مىزند و اشك مىريزد. به سبب چه چيزى و كدامين حقى؟ شايد غيرتى بيدار شود و ساحت رفعت خورشيد ولايت را لبيك گويد و چهل ياور بر او گرد آيند و همهى انسانهاى تاريخ را از محروميت و رنج هميشه برهانند.
اما باز هم افسوس و صد افسوس در حسرت غيرتى!
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|