loading...
مادر آسمونی
لینک باکس
حدیث
آخرین ارسال های انجمن
سیّد پوریا بازدید : 24 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

صاحب كشف‏الغمه به سند خود از اميرالمؤمنين (ع) روايت مى‏كند كه رسول خدا (ص) از روز عروسى تا روز چهارم به ديدن فاطمه (ع) نيامد و چون روز چهارم شد به خانه‏ى وى آمد- و پس از محبت و ملاطفت بسيارى كه نسبت به آن دو انجام داد، به على (ع) دستور داد از اتاق بيرون رود و با فاطمه خلوت كرد و از او پرسيد: دخترم حالت چطور است و شوهرت را چگونه يافتى؟ 
فاطمه پاسخ داد: پدر جان بهترين شوهر است جز آنكه زنان قريش كه به ديدن من مى‏آيند به من طعن زده و مى‏گويند: رسول خدا تو را به مرد فقيرى كه دستش از مال دنيا تهى است شوهر داده است؟ 
پيغمبر (ص) فاطمه را دلدارى داد و فرمود: دخترم نه پدر تو فقير است و نه شوهرت. 
دخترم! خزينه‏هاى زمين را از طلا و نقره به من عرضه كردند ولى من نعمتهاى آخرت را كه در پيشگاه پروردگار است بر مال دنيا ترجيح دادم. 
دخترم! به خدا سوگند من كمال خيرخواهى را درباره‏ى تو انجام داده‏ام، زيرا شوهرى براى تو انتخاب كردم كه از ديگران زودتر اسلام آورده و علم و دانشش از همگان بيشتر و حلم و بردباريش از ديگران زيادتر است. 
دختركم خداى عزوجل از ميان تمام مردان دو مرد را برگزيد كه يكى پدر تو و ديگرى همسر توست، دخترم! شوهر تو خوب شوهرى است، نافرمانيش نكنى. 
سپس صداى على زده و چون وارد اتاق شد سفارش فاطمه را بدو كرد، و فرمود: نسبت به همسرت مهربان باش و با او مدارا كن و براستى فاطمه پاره‏ى تن من است، و هر چه او را متألم و ناراحت سازد مرا ناراحت و متألم ساخته است و هر چه او را خوشحال و مسرور سازد مرا خوشحال كرده، من اكنون شما را به خدا مى‏سپارم و با شما خداحافظى مى‏كنم. 
على (ع) دنبال حديث فرمود: به خدا سوگند از آن روز به بعد تا فاطمه زنده بود كارى نكردم كه او را به خشم درآورد و بر هيچ كارى او را مجبور ننمودم، و او نيز هيچ‏گاه مرا به خشم نياورد و در هيچ كارى نافرمانى مرا نكرد، و به راستى هر وقت بدو نظر مى‏كردم غم و اندوههايم برطرف مى‏شد. 

سیّد پوریا بازدید : 26 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در عروسى زهرا عليهاالسلام يك دست پيراهن نو به زهرا داده بود تا در شب عروسى بپوشد، هنگامى كه فاطمه به خانه‏ى زفاف رفت، بر سجاده‏ى عبادت خود نشسته بود و با خدا مناجات مى‏كرد، ناگاه مستمندى به در خانه‏ى فاطمه آمد و با صداى بلند گفت: «از در خانه‏ى نبوت يك پيراهن كهنه مى‏خواهم». 
فاطمه عليهاالسلام در آن وقت دو پيراهن داشت، يكى كهنه و ديگرى نو، خواست پيراهن كهنه را طبق تقاضاى فقير، به او بدهد، ناگاه به ياد اين آيه (92 آل‏عمران) افتاد كه مى‏فرمايد: «هرگز به حقيقت نيكوكارى نمى‏رسيد مگر آنچه را دوست داريد انفاق كنيد». 
حضرت زهرا عليهاالسلام كه مى‏دانست پيراهن نو را بيشتر دوست دارد، به اين آيه عمل كرد و پيراهن نو را به فقير داد. 
فرداى آن شب هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم پيراهن كهنه را در تن او ديد. پرسيد: «چرا پيراهن نو را نپوشيده‏اى؟ حضرت زهرا عليهاالسلام عرض كرد: آن را به فقير دادم. 
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: «اگر پيراهن نو را براى شوهرت مى‏پوشيدى بهتر و مناسبتر بود». 
فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: اين روش را از شما آموخته‏ام، در آن هنگام كه مادرم خديجه همسر شما گرديد، همه‏ى اموال خود را در راه شما به تهى‏دستان بخشيد، كار به جايى رسيد كه فقيرى به در خانه‏ى شما آمد و تقاضاى لباس كرد، در خانه لباسى وجود نداشت، شما پيراهن خود را از تن بيرون آورده و به او دادى، از اين رو اين آيه (29/ اسراء) نازل شد: «و بيش از حد دستت را مگشا تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كرا فرومانى». 
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تحت تأثير محبتها و خلوص دخترش زهرا عليهاالسلام قرار گرفت قطره‏هاى اشك از چشمانش سرازير شد، فاطمه عليهاالسلام را به نشانه‏ى محبت به سينه‏اش چسبانيد. (1) 

  1 ـ رياحين‏الشريعه/ ج 1/ ص 106 و 105

سیّد پوریا بازدید : 93 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

 كلبه باصفا و محقر حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها خانه‏اى گلى بود كه دلهائى مصفا به نور خدا در آن يك زندگى مشترك را آغاز كردند. خانه‏اى رد ظاهر ساده و حتى اجاره‏اى، ولكن اعضاى آن آرمانى متعهد بر اصول اخلاقى، در محيطى پر تفاهم و عاطفى و خلاصه مالامال از معنويت و ياد خدا، خانه‏اى كه از عرش خدا مورد نظر و حمايت بود و دريچه‏اى از زمين به آسمان و از آسمان بر آن خانه دائما گشوده شده بود و اين نبود مگر به خاطر وجود انوار مقدسه‏اى كه در علم و عمل عالى‏ترين مراتب كمال را با مجاهده نفسانى و انتخاب بهترين عقيده و آرمان طى مى‏نمودند، خانه‏ى حضرت فاطمه سلام‏اللَّه‏عليه خانه‏اى بود گلى اما شعاع نور آن عالمتاب شد و همه هستى را پرتوافكنى كرد. 
حضرت على (ع) و حضرت فاطمه زهرا سلام‏اللَّه‏عليه داراى خانه‏ى مسكونى نبودند، از اين رو حضرت على عليه‏السلام ابتدا محل سكونت همسرش را در اطاقى كه يكى از انصار در اختيارش نهاده بود و خود نيز پس از هجرت در آن ساكن بود قرار داد. پس از مدتى دو زوج جوان به خانه‏ى حارثه بن نعمان كه در محله‏ى بنى‏نجار قرار داشت و به خانه‏ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نزديك بود منتقل شدند تا اينكه حجره‏اى در كنار حجره‏ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى آنان ساخته شد و تا پايان زندگى خانوادگى‏شان در آنجا ساكن بودند. 
وضعيت ساختمانى اين خانه كه در اختيار حضرت على عليه‏السلام و حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه قرار گرفت خانه‏ى مسكونى مجللى نبود، بلكه اطاقى گلين بود كه سقف آن را با چوب خرما و حصير پوشانده و آن را گل‏اندود كرده بودند. فاصله‏ى سقف آن از كف به اندازه‏اى بود كه دست به راحتى به سقف مى‏رسيد. آرى اين بود كلبه‏ى حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليه كه از صفايش تور خدا جلوه‏گر بود. 
خداوند در قرآن پيرامون معنويت و فضيلت ايشان فرموده: 
يعنى در خانه‏هايى (چون خانه‏ى انبياء) خدا رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و در آن ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تقديس ذات پاك او كنند. وقتى اين آيه نازل شد، ابوبكر از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پرسيد: آيا خانه‏ى حضرت فاطمه و حضرت على عليهم‏السلام از اين خانه‏هاست؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: بله، خانه‏ى آنان از بافضيلت‏ترين اين خانه‏هاست. 

سیّد پوریا بازدید : 29 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

 زنان پيغمبر فاطمه را زينت كردند، عطر و بوى خوش بر او پاشيدند. پيغمبر على عليه‏السلام را احضار كرد و در جانب راست خودش نشانيد. فاطمه (عليهاالسلام) را نيز در طرف چپ نشانيد. سپس عروس و داماد را به سينه‏ى خودش چسباند. پيشانى هر دو را بوسه داد. دست نوعروس را گرفت و در دست داماد گذاشت. به على (عليه‏السلام) فرمود: فاطمه همسر خوبى است. و به فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: على شوهر خوبى است. 
سپس به زنان فرمود: عروس و داماد را با شور و شادى به حجله ببريد ولى چيزى نگوييد كه خدا ناراضى گردد. 
زنان پيغمبر با شور و شادى، اللَّه‏اكبرگويان، فاطمه و على را تا حجله‏ى عروسى مشايعت نمودند. رسول خدا نيز از عقب رسيد و وارد حجله شده دستور داد ظرف آبى حاضر كردند، قدرى از آبها را بر بدن فاطمه پاشيد و دستور داد با بقيه‏ى آن وضو بگيرد و دهانش را بشويد. بعدا ظرف آب ديگرى طلبيد، قدرى از آنرا بر تن مبارك على عليه‏السلام پاشيد و دستور داد با بقيه‏ى آن دهانش را بشويد و وضو بگيرد. سپس روى عروس و داماد را بوسيد. دست به جانب آسمان برداشت و گفت: خدايا اين عروسى را مبارك گردان و نسل پاك و پاكيزه‏اى از ايشان بوجود آورد. 
وقتى خواست از حجله خارج شود فاطمه عليهاالسلام دامنش را گرفت و گريه كرد. فرمود: دختر عزيزم! من ترا به بردبارترين و دانشمندترين مردم تزويج كردم. 
سپس برخاست و تا درب حجله آمد. چوب در را با دو دست مبارك گرفت و فرمود: خدا شما و نسلتان را پاك و پاكيزه گرداند. با دوستان شما دوست هستم و با دشمنانتان دشمن. اكنون وداع مى‏كنم و شما را به خدا مى‏سپارم. 
زمانى كه حضرت رسول اكرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان برويد، و كسى اينجا نماند. تمام زنها متفرق شدند. 

سیّد پوریا بازدید : 25 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

 زمانى كه حضرت رسول اكرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان برويد، و كسى اينجا نماند. 
تمام زنها متفرق شدند. 
وقتى پيغمبر خواست خارج شود ديد يكى از زنها باقى مانده است. پرسيد كيستى مگر نگفتم بايد همه خارج شويد؟. 
عرض كرد: من اسماء هستم. شما فرموديد خارج شويد، اما من در اين جهت معذورم. زيرا هنگام رحلت خديجه در خدمتش بودم، ديدم گريه مى‏كند. عرض كردم: آيا شما هم گريه مى‏كنيد؟ با اينكه بهترين زنان جهان و همسر رسول خدا هستى و بتو وعده‏ى بهشت داده است. فرمود: گريه‏ى من از اين جهت است كه مى‏دانم هر دخترى شب زفاف محتاج به زنى است كه محرم اسرارش باشد و حوائجش را برطرف سازد. من از دنيا مى‏روم ولى مى‏ترسم فاطمه‏ام در شب زفاف محرم راز و كمك حالى نداشته باشد. در آنوقت من به خديجه گفتم. اگر تا شب زفاف فاطمه (عليهاالسلام) زنده ماندم قول مى‏دهم كه نزدش بمانم و برايش مادرى كنم. وقتى پيغمبر نام خديجه را شنيد بى‏اختيار اشكش جارى شد و فرمود: ترا به خدا براى همين جهت مانده‏اى! عرض كرد: آرى. پيغمبر فرمود: پس به وعده‏ات عمل كن.(1) 

  1 ـ بنابر بعضى روايات، در روز چهارم كه پيغمبر به خانه فاطمه تشريف برد اسماء را ملاقات نمود. در هر صورت داستان اسماء را بسيارى از تاريخ‏نگاران نوشته‏اند و آن را به اسماء بنت عميس نسبت داده‏اند. ولى اگر اصل داستان صحت داشته باشد، درباره‏ى اسماء بنت عميس صحيح نيست. زيرا اسماء بنت عميس همسر جعفر بن ابى‏طالب بوده. و جعفر يكى از كسانى است كه به اتفاق همسرش به حبشه هجرت نمود و بعد از جنگ خيبر مراجعت كرد. بنابراين مسلماً در شب زفاف فاطمه در مدينه نبوده است. پس آن زن يا اسماء بنت يزيد بن سكن انصارى بوده يا سلمى بنت عميس خواهر اسماء و زن حمزه بن عبدالمطلب بوده است. به هر حال، چنانكه صاحب كشف‏الغمه مى‏نويسد در نقل اين داستان براى روات اشتباهى رخ داده است. 

سیّد پوریا بازدید : 24 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

يكى از سنتهاى اسلامى «وليمه» دادن در مراسم عروسى است، يعنى مستحب است در اين مراسم غذايى تهيه شود و جمعى را اطعام كنند كه البته در كيفيت و مقدار تابع شئون و مقدورات افراد است كه به هر نحوى ممكن است اين سنت اسلامى را انجام دهند، و رسول خدا (ص) نيز كه خود اين سنت را تشريع فرموده بود در مراسم عروسى فاطمه دختر عزيزش اين كار را انجام داد، و در اينكه آيا خود پيغمبر ترتيب اين «وليمه» را داد يا به على (ع) دستور تهيه‏ى آن را داد و يا هر دو در تهيه‏ى آن شركت داشتند، اختلاف است. 
مطابق نقل امالى شيخ صدوق (ره) رسول خدا (ص) به على فرمود: تهيه گوشت و نان با ما، و خرما و روغن با تو باشد (1) 
و بر طبق نقل مرحوم راوندى در خرايج، پيغمبر اسلام مقدارى غذا و حلوا درست كرد و به على فرمود: مردم را دعوت كن (2) 
و در روايتى كه مرحوم اربلى در كشف‏الغمه روايت كرده چنين است كه على (ع) گويد: رسول خدا از همان پول زره خودم كه قبلاً فروخته بودم مقدارى را به ام‏سلمه سپرده بود و هنگام عروسى ده درهم از آن پول را از ام‏سلمه گرفت و به من داد و فرمود: با اين پول مقدارى روغن و قدرى خرما و كشك خريدارى كن و من چنان كردم و خود آن حضرت آستين را بالا زد و سفره‏اى چرمى طلبيد و آن خرما و روغن و كشك را مخلوط كرده و غذايى تهيه نمود و از مردم با همان غذا پذيرايى شد. (3) 
و در نقل ديگرى از آن حضرت حديث كرده كه به على فرمود: 
«يا على لابد للعرس من وليمة» 
«على جان! در عروسى بايد وليمه داد.» 
و به دنبال آن روايت كرده كه سعد گفت: من گوسفندى براى اين وليمه مى‏دهم و گروه ديگرى از انصار نيز هر كدام در حدود توانايى خود چيزى تهيه كردند و مراسم وليمه انجام گرديد، كه اين روايت را بيشتر اهل سنت نيز مانند طبرى و ابن‏حجر و سيوطى و ديگران نقل كرده‏اند. (4) 
به هر صورت وليمه تهيه شد و پيغمبر خدا به على فرمود: اكنون برخيز و هر كه را مى‏خواهى براى صرف غذا دعوت كن، على (ع) گويد: من به مسجد آمدم و ديدم گروه بسيارى از اصحاب در مسجد حضور دارند خواستم برخى را دعوت كنم و برخى را نكنم حيا مانع من شد و از اين رو بر بلندى بالا رفتم و با اين جمله كه با صداى بلند گفتم: 
«اجيبوا الى وليمة فاطمة»! 
(شما را به صرف وليمه‏ى (عروسى) فاطمه دعوت مى‏كنم!) 
همه را دعوت نمودم، و مردم دسته دسته به راه افتادند ولى من از زيادى مردم و كمى غذا به خجلت فرورفتم و رسول خدا اين مطلب را دانست و مرا دلدارى داده فرمود: على جان (غصه مخور) من به درگاه خداى تعالى دعا مى‏كنم تا در غذا بركت دهد. 
و همين طور هم شد كه همگى آن جمعيت بسيار از غذاى اندك خوردند و سير شدند و همه را كفايت كرد. 
و در نقل ديگرى است كه پيغمبر فرمود: بگو مردم ده نفر ده نفر بيايند و غذا بخورند و هر دسته‏ى ده نفرى كه مى‏آمدند رسول خدا (ص) خود براى آنها غذا مى‏كشيد و بدانها مى‏داد و مى‏خوردند و چون سير مى‏شدند از اتاق خارج شده و ده نفر ديگر مى‏آمدند و بدين ترتيب همگى را غذا داد. چون مدعوين غذا خوردند رسول خدا ظرفى هم براى زنان فرستاد و ظرفى هم جداگانه براى داماد و عروس كشيد و فرمود: 
«هذا لفاطمة و بعلها» 
(اين هم مال فاطمه و شوهرش!) 
و بر طبق حديثى كه ابن شهرآشوب روايت كرده دو روز اين كار تكرار شد و روز سوم نيز ابوايوب انصارى وليمه داد و مردم مهمان او بودند. 

  1 ـ بحارالانوار، ج 43، صص 95 و 106. 
2 ـ بحارالانوار، ج 43، صص 95 و 106. 
3 ـ كش الغمه، ج 1، ص 361. 
4 ـ احقاق‏الحق، ج 10، ص 424. 

سیّد پوریا بازدید : 17 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

  ابن شهرآشوب از ابن‏بابويه چنين روايت كرده است: 
رسول خدا (ص) دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار را فرمود تا همراه فاطمه به خانه على (ع) روند. و در راه شادمانى نمايند و اشعارى كه نمايانگر اين شادمانى است بخوانند ليكن سخنانى نباشد كه خدا را خوش نيايد. آنان عروس را بر استرى كه شهباء نام داشت (يا بر شترى) نشاندند و به روايتى نام آن استرى كه عروس را بر آن سوار كردند دُلدُل بود. 
سمان فارسى زمام‏دار استر بود حمزه و عقيل و جعفر و ديگر بنى‏هاشم در پس آن مى‏رفتند زنان پيغمبر (ص) پيشاپيش عروس بودند و چنين مى‏خواندند. 
ام‏سلمه مى‏خواند: 
سرن بعون الله يا جاراتى -واشكرنه فى كل حالات 
واذكرن ما انعم رب العلى -من كشف مكروه و آفات 
فقد هدانا بعد كفر وقد -انعشنا رب السماوات 
و سرن مع خير نساء الورى -تفدى بعمات و خالات 
يا بنت من فضله ذوالعلى -بالوحى منه والرسالات.(1) 
ترجمه: برويد اى هووهاى من بيارى خدا و سپاس گوييد خداوند تعالى را در تمام حالات و بياد آريد كه خداوند بزرگ بر ما منت نهاد بلاها و آفات را برطرف كرد. نامسلمان بوديم ما را هدايت فرمود و ضعيف بوديم ما را توانايى و نيرو بخشيد و برويد همراه بهترين زنان كه فداى او باد همه خويشان، عمه‏ها و خاله‏ها اى دختر آن پيغمبرى كه خداوند متعالى برترى داد او را بر ديگران به پيغمبرى و وحى از آسمان. حفصه دختر عمر چنين مى‏خواند: 
فاطمه خيرالنساء البشر -و من لا وجه كوجه القمر 
فضلك الله على كل الورى -بفضل من خص باى الزمر 
زوجك الله فتى فاضلاً -اعنى علياً خير من فى الحضر 
فسرن جاراتى بها انها -كريمة بنت عظيم الخطر (2) 
ترجمه: بهترين زنان از جنس بشر است و كيست مثل فاطمه كه چهره‏اش مانند ماه باشد خدايت برترى داد بر جهانيان به فضيلت پدرى كه مخصوص او گردانيد آيات قرآن را تو را به ازدواج جوانمردى فاضل درآورد يعنى على عليه‏السلام كه بهتر است از همگان پس ببريد اى هووهاى من او را كه بزرگوار است و دختر بهترين پيامبران و بزرگ بزرگان مورخان از ديگر زنان و همسران پيامبر (ص) مطالبى را نقل كرده‏اند كه براى پرهيز از طولانى شدن، از آوردن همه آنها خوددارى نموده و فقط سرودى را كه معاذه مادر سعد بن معاذ مى‏خوانده نقل مى‏كنيم: 
آورده‏اند كه معاذه نيز چنين مى‏خواند: 
اقول قولاً فيه ما فيه -واذكر الخير و ابديه 
محمد خير بنى‏آدم -ما فيه من كبر ولاتيه 
بفضله عرفنا رشدنا -فالله بالخير مجازيه 
و نحن مع بنت نبى الهدى -ذى شرف قد مكنت فيه 
فى ذروة شامخة اصلها -فما ارى شيئاً يدانيه.(3) 
سخنى جز آنكه بايد نمى‏گويم، 
و بجز راه نكو نمى‏پويم، نيكو مى‏گويم، و نيكويى را فاش مى‏نمايم. 
محمد صلى الله عليه و آله بهترين فرزندان آدم است و از لاف و خودپسندى در امان است به بركت وجود آن حضرت ما راه رشد و درستكارى خود را دريافتيم خدا به نيكى پاداش مى‏دهد و ما به همران دختر پيغمبر صاحب شرف، شرافت و بزرگى در وجودش ريشه دارد صاحب بزرگى و جلال است كسى كه همتاى او را در جهان نمى‏بينم. 
نويسنده كتاب زندگانى فاطمه زهرا (4) كه خود از استادان زبده است در پايان اين مطالب نوشته: چنانكه نوشته شده اين روايت را بدين صورت از مناقب ابن شهرآشوب آوردم و او سند خود را كتاب مولد فاطمه و روايت ابن‏بابويه كه از بزرگان علماى اماميه است معرفى مى‏كند اما پذيرفتن داستان بدين صورت دشوار است نخست چيزى كه ما را دچار ترديد مى‏سازد اين است كه مى‏گويد: زنان پيغمبر پيشاپيش استر فاطمه راه مى‏رفتند. اين مؤلف خود عروسى زهرا (ع) را در ذوالحجه بسال دوم هجرى نوشته است در حالى كه ام‏سلمه سال چهارم هجرى و حفصه پس از جنگ بدر به همسرى پيغمبر (ص) درآمده‏اند و در سال عروسى زهرا (س) تنها سوده و عايشه در خانه پيغمبر (ص) بسر مى‏بردند... و در پايان حضور جعفر طيار برادر حضرت على عليه‏السلام را مطرح كرده و مى‏گويد: جعفر در اين تاريخ در حبشه بوده است. و از كتاب سيره ابن‏هشام نقل مى‏كند كه جعفر در سال هفتم هجرى پس از فتح خيبر به همراه همسرش اسماء بنت عميس از حبشه به مدينه بازگشت و مى‏نويسد كه پيغمبر (ص) هنگام بازگشت جعفر از حبشه فرمود: به كدام يك از اين دو شادمان باشم (فتح خيبر يا بازگشت جعفر) (5) 
و در بحار نيز چنين مى‏خوانيم: 
اسماء بنت عميس (كه پس از اين داستانش ذكر خواهد شد كه در شب زفاف حضرت زهرا عليهاالسلام متكفل رفع نيازمنديهاى عروس بوده) در زمان عروسى حضرت زهرا عليهاسلام به همراه شوهرش در حبشه بسر مى‏برد و در سال هفتم هجرى از حبشه به مدينه برگشته‏اند. اين بانو ابتدا همسر جعفر طيار بود و پس از شهادت همسرش به همسرى ابوبكر درآمد و فرزندى بنام محمد بن ابى‏بكر از او به دنيا آمد (اين پسر، همان است كه از ياران حضرت على عليه‏السلام شد و آن حضرت مى‏فرمود نگوييد محمد بن ابى‏بكر، بلكه بگوئيد محمد بن على به خاطر فضايلى كه در اين جوان وجود داشت) بعد از فوت ابوبكر، اسماء بنت عميس به همسرى على عليه‏السلام درآمد. (6) 
و نيز در همان سند آمده كه آن بانويى كه بنام اسماء در عروسى حضرت زهرا عليهاالسلام بوده اسماء دختر يزيد بن سكن انصارى است، كه به غلط اسماء بنت عميس نقل شده است و ديگر اين كه كنيه اين خانم ام‏سلمه است كه به او خطيبةالنساء مى‏گفتند يعنى در مدينه اين خانم را معمولاً به خواستگارى دخترها مى‏فرستادند. پس نه اسماء، اسماء بنت عميس است و نه ام‏سلمه، ام‏سلمه همسر رسول خدا (ص). 
و بعضى نيز نقل كرده‏اند: اسماء بنت عميس در عروسى نبوده بلكه (سلمى بنت عميس همسر حمزه بوده است (7) 

  1 ـ زندگانى فاطمه الزهرا/ 63
2 ـ زندگانى فاطمه الزهرا/ 64
3 ـ زندگانى فاطمه الزهرا تأليف دكتر شهيدى/ 65
4 ـ دكتر شهيدى
5 ـ زندگانى فاطمه زهرا/ 69 نقل از كتاب ابن‏هشام، ج 3/ 414. 
6 ـ بحار، ج 43/ 134
7 ـ بيت‏الاحزان مترجم/ 61 نقل از اعيان‏الشيعه ج 1/ 313. 

سیّد پوریا بازدید : 26 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

از ماجراى عقد و نامزدى فاطمه مدتى- شايد چند ماه- گذشت و على (ع) شرم داشت درباره‏ى عروسى فاطمه سخنى به ميان آورد، تا سرانجام زنانى كه در خانه‏ى رسول خدا (ص) بودند يا به مناسبتهايى رفت و آمد مى‏كردند به فكر افتادند در اين‏باره سخنى بگويند و با كسب اجازه از على (ع) به نزد رسول خدا (ص) آمده و بحث عروسى فاطمه را به ميان كشيدند. 
از آن جمله نام ام‏ايمن (1) و ام‏سلمه در روايات ذكر شده كه اين مطلب را نزد رسول خدا (ص) عنوان كردند و سخن را از اينجا آغاز كرده كه گفتند: 
اى رسول خدا به راستى اگر خديجه زنده بود با انجام مراسم عروسى فاطمه ديدگانش روشن مى‏شد! 
با شنيدن نام خديجه سرشك از ديدگان پيغمبر جارى شد و به ياد آن بانوى فداكار و مهربان افتاده فرمود: خديجه! و كجا همانند خديجه زنى يافت مى‏شود؟ در آن هنگام كه مردم مرا تكذيب كردند او مرا تصديق نمود، و در راه پيشرفت و ترويج دين خدا مرا يارى كرد و دارايى خود را در اختيار من قرار داد، و بانويى كه خداى عزوجل مرا مأمور كرد تا او را مژده دهم كه خانه‏اى از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد كرد... 
ام‏سلمه كه اين سخنان را شنيد و دگرگونى حال پيغمبر را ديد عرضه داشت: پدر و مادر ما به قربانت! شما هر اندازه درباره‏ى خديجه بفرماييد درست و صحيح است، جز آنكه از دنيا رفت و به سوى پروردگار خويش بازگشت و خداى تعالى ما را با او در بهترين جايگاه بهشت جاى دهد. 
اما موضوعى كه ما به خاطر آن خدمت شما آمده‏ايم آن است كه برادر و پسر عموى شما على بن ابيطالب مايل است تا شما درباره‏اش محبتى نموده اجازه دهيد همسرش فاطمه را به خانه‏ى خود ببرد و بدين ترتيب سر و سامانى به زندگى او بدهيد! 
پيغمبر پرسيد: چرا خود على در اين باره به من مراجعه نكرده؟ 
عرض شد: حيا و شرم مانع او از اين كار گرديده است. 
ام‏ايمن از طرف رسول خدا (ص) مأمور شد، تا على (ع) را خبر كرده به نزد آن حضرت ببرد، و چون بيامد پيش روى پيغمبر نشست و از شرم سر خود را به زير افكند، رسول خدا (ص) بدو فرمود: 
آيا مايل هستى همسرت را به خانه ببرى؟ 
على (ع) همچنان كه سرش به زير بود پاسخ داد: 
آرى پدر و مادرم به فدايت! 
پيغمبر (ص) نيز با خوشحالى موافقت خود را براى انجام اين كار اعلام كرده و به دنبال آن فرمود: 
همين امشب يا فردا شب ترتيب اين كار را خواهم داد. 
على (ع) برخاست و رسول خدا (ص) نيز به زنانى كه در آنجا بودند (و شايد انتظار موافقت پيغمبر اسلام را مى‏كشيدند تا هر كدام به نحوى در اين جشن فرخنده كارى كرده و خدمتى انجام دهد) دستور داد مقدمات عروسى را فراهم نموده و فاطمه را زينت كنند و خوشبويش سازند و اتاقى را براى زفاف و عروسى او فرش كنند. 

  1 ـ ام‏ايمن، نام زنى است كه سالها به عنوان كنيز و خدمتكار در خانه‏ى رسول خدا (ص) زندگى مى‏كرد و به قولى كنيز آمنه مادر آن حضرت بود كه پس از وفات آمنه وظيفه‏ى سرپرستى رسول خدا (ص) بدو محول شد و پيغمبر (ص) او را به عنوان مادر خطاب مى‏كرد، و مى‏فرمود: «ام‏ايمن امى» چنانكه در داستان وفات آمنه در شرح حال رسول خدا (ص) ذكر گرديد (زندگانى پيغمبر اسلام، ص 67). و پس از ازدواج با خديجه او را آزاد كرد، و ام‏ايمن به مردى موسوم به عبيد خزرجى شوهر كرد و از وى پسرى به دنيا آورد كه نامش را ايمن گذارد، و ام‏ايمن كسى بود كه در جنگ حنين وقتى هممه‏ى مسلمانان بجز عده‏ى معدودى از كنار پيغمبر اسلام گريختند در ركاب آن حضرت ماند و پايدارى كرد تا شهيد شد- به شرحى كه در زندگانى پيغمبر اسلام صص 578 و 581 مذكور شد. 
و ام‏ايمن از نظر سبقت در اسلام و خدمت به خاندان رسالت سابقه‏ى درخشان و پر افتخارى دارد، و تا فاطمه (ع) نيز زنده بود خدمت آن بانوى بزرگوار را بر خود فرض و لازم مى‏دانست و از جمله افتخارات او سرپرستى و حضانت از دو فرزند برومند فاطمه (ع) و دو حجت الهى يعنى حسن و حسين (ع) است- كه ان‏شاءالله در جاى خود مذكور خواهد گرديد. و به هر صورت ام‏ايمن از زنان بزرگ و پر فضيلت اسلام است كه در اينجا براى معرفى او مختصرا به همين مقدار اشاره شد. 

 

سیّد پوریا بازدید : 21 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

 پيامبر گرامى رو به امير مؤمنان كرد و فرمود: آيا چيزى از امكانات مالى و اقتصادى براى ازدواج در اختيار دارد؟ 
آن حضرت پاسخ داد: پدر و مادرم فدايت باد! به خداى سوگند شرايط اقتصادى من بر شما پوشيده نيست. همه‏ى ثروت من در حال حاضر يك شمشير ستم سوز است و يك زره براى جهاد و يك شتر آبكش براى كسب و كار. 
آرى! اين دارايى على عليه‏السلام است و اين تمامى امكانات مالى و اقتصادى اوست كه مى‏خواهد با دخت يگانه‏ى پيامبر پيمان زندگى ببندد. 
پيامبر گرامى در برابر صداقت و جوانمردى وصف‏ناپذير امير مؤمنان در اوج كرامت و بزرگوارى فرمود: على جان! اما در مورد شمشيرت نظرم اين است كه شما به او نيازمندى تا بوسيله‏ى آن در راه خدا و دفاع از حقوق و امنيت انسانها به جهاد برخيزى و دشمنان تجاوز كار خدا را سر جايشان بنشانى. در مورد شترت نيز نظرم اين است كه آن هم وسيله‏ى كار و درآمد توست. بوسيله‏ى آن، هم نخلستانت را آب مى‏دهى و براى خانواده‏ات هزينه‏ى زندگى فراهم مى‏آورى و هم زاد و توشه‏ى سفرت را جابجا مى‏نمايى. پس از تعيين زره‏ى حضرت على عليه‏السلام به عنوان مهريه حضرت زهرا (س) حضرت رسول اكرم فرمودند: اما من دخت فرزانه‏ام را به ازدواج تو در خواهم آورد و در برابر اين پيمان براى زندگى مشترك و به نشان صفا و صداقت، اينك زره‏ات را بفروش و پول آن را بياور تا ترتيب اين كار را بدهم. 
امير مؤمنان به دستور پيامبر به بازار شتافت و زره مورد اشاره را به حدود پانصد درهم فروخت و پول آن را به پيشواى بزرگ توحيد و آزادگى تقديم داشت. 
بعد از آنكه اميرالمؤمنين عليه‏السلام سپر جنگ خود را به پانصد درهم فروختند و مهريه حضرت زهرا قرار دادند مبلغ آنرا به رسول اكرم دادند: 
امام صادق عليه‏السلام در ضمن روايتى مى‏فرمايد: رسول خدا درهم‏ها را در دامنش ريخت و مشتى از آن را كه شصت و سه يا شصت و شش درهم مى‏شد به ام‏ايمن داد تا لوازم خانه خريدارى كند، مشتى ديگر را به اسماء بنت عميس داد تا عطر و گلاب بخرد، و مشتى را به ام‏سلمه داد تا غذا تهيه كند و عمار و ابوبكر و بلال را براى خريد چيزهائى فرستاد كه براى خود حضرت زهرا لازم بود، كه از جمله وسائلى كه براى براى حضرت خريدارى شد اقلام ذيل بود: 
1- يك پيراهن به هفت درهم. 
2- يك روسرى به چهار درهم. 
3- قطيفه سياه خيبرى. 
4- تختخواب با روتختى
5- دو دست رختخواب از پارچه مصرى كه محتواى يكى از آن دو ليف خرما و ديگرى پشم گوسفند بود. 
6- چهار پشتى از پشم طائف با محتوائى از گياهى به نام اذخر. 
7- پرده‏اى از پشم 
8- حصيرى هجرى 
9- آسياى دستى
10- دلوى چرمى
11- ظرفى مسى براى درست كردن حناء
12- كاسه‏اى براى شير
13- ظرفى براى آب
14- آفتابه‏اى قيراندود
15- سبوئى سبز رنگ
16- دو كوزه سفالى 
17- فرشى از پوست
18- عبائى قطوانى 
19- مشك آب. 

سیّد پوریا بازدید : 17 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

  1- على عليه‏السلام مى‏فرمايد: دختر رسول خدا به من هديه شد و در آن شب كه به خانه من آمد، بسترمان جز يك پوست گوسفند چيزى نبود.(1) 
2- در جاى ديگر از آن حضرت نقل شده كه فرمود: من با فاطمه در حالى ازدواج كردم كه جز يك پوست گوسفند چيزى نداشتم كه شب بر روى آن مى‏خوابيديم و روز علوفه شترمان را بر روى آن مى‏ريختيم و خدمتگزارى در خانه نداشتيم. (2) 
3- در روايتى ديگر آمده: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به خانه ما آمد در حالى كه ما بر روى خود قطيفه‏اى انداخته بوديم كه اگر از طول آن به روى خود مى‏كشيديم پهلوهايمان خالى و اگر از عرض مى‏انداختيم سر و پاهايمان بى‏روپوش مى‏ماند. (3) 
4- از ابويزيد مدينى روايت شده كه هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام به خانه حضرت على عليه‏السلام رفت در خانه آن حضرت چيزى جز ريگ پهن شده، كوزه‏اى سفالين، بالش و تكيه‏گاهى و ظرفى براى آب، چيزى ديگر نيافت. (4) 
5- از انس نقل شده كه گويد: فاطمه عليهاالسلام نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم آمده و گفت: اى رسول خدا، من و پسر عمويم جز يك پوست گوسفند چيز ديگرى نداريم كه هم روى آن مى‏خوابيم و هم شترمان را بر روى آن علوفه مى‏دهيم، حضرت فرمود: دخترم صبر كن، همانا موسى بن عمران ده سال با همسرش زندگى كرد و جز يك عباى قطوانى- يعنى عبائى سفيد كه نخ‏هاى بسيارى در حاشيه‏اش آويزان بود- نداشتند. (5) 

  1 ـ ابن‏ماجه، سنن المصطفى 2/ 538. 
2 ـ صفوة الصفوة، تأليف ابن‏جوزى، 2/ 3. 
3 ـ ذخائرالعقبى،/ 49. 
4 ـ احمد بن حنبل، «المناقب» خطى. 
5 ـ زينى دحلان، «السيرة النبويه»، چاپ شده در حاشيه «السيرة النبويه» ج 2/ 10، و به احقاق‏الحق 10/ 395- 400 مراجعه كنيد. 

سیّد پوریا بازدید : 32 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

  در تاريخ بشر، صفا و صميميت هيچ خانواده و زن و شوهرى به صفا و صميميت على و فاطمه عليهماالسلام نمى‏رسد، ولى دشمنان بى‏رحم و مبغضين اهل‏بيت، آن چنان نامرد و كينه‏توز هستند، كه از هيچ تهمت و افترا درباره‏ى آنان فروگذارى نكرده و نمى‏كنند. بر همين اساس براى خدشه‏دار ساختن عظمت مولاى متقيان على عليه‏السلام شاخدارترين دروغ و تهمت را با رنگ و روغن ماهرانه و خائنانه فراهم ساختند و چنين نوشته‏اند كه آن حضرت با داشتن حضرت فاطمه عليهاالسلام به سراغ زن ديگرى (آن هم دختر ابوجهل) رفته، و از او خواستگارى نموده و بدين‏سان فاطمه‏ى زهرا و پدرش رسول خدا را ناراحت كرده است. 
جاى تعجب بيشتر اين است كه تاريخ ضعيف و مجعول به صورت حديث نبوى در برخى كتابهاى معتبر اهل سنت همچون صحيح بخارى و صحيح مسلم (1) 
و غير آنها خودنمايى مى‏كند، و آقايان عزيز بدون تحقيق و تعمق در ريشه‏يابى اين مجعولات و بررسى اسناد آن، چنين تهمت بزرگى را به مقام والاى صاحب ولايت خليفه‏ى بلافاصل پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى‏چسبانند. 

تحقيق مسأله 
اگر چه تجديد فراش و انتخاب بيش از يك همسر با شرائط خاصى در شرع مقدس اسلام جائز است و خداوند متعال در قرآن مجيد سوره‏ى نساء آيه‏ى سوم، به آن تصريح مى‏كند، ولى ازدواج مجدد اميرالمؤمنين عليه‏السلام با وجود زهرا عليهاالسلام اساساً جايز نبود و مولاى متقيان شرعاً نمى‏توانست به چنين امرى اقدام كند؛ چنانچه در حديثى حضرت امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند: 
حرم اللَّه على على النساء مادامت فاطمه عليهاالسلام حيه، لانها طاهره لاتحيض. 
خداوند متعال زنان را براى حضرت على عليه‏السلام مادامى كه حضرت زهرا عليهاالسلام در قيد حيات بوده است حرام كرده بود، زيرا آن حضرت هرگز عادت ماهانه نداشته است.(2) 
در اين زمينه روايات ديگرى نيز آمده (3) 
و چنين استفاده مى‏شود، كه حضرت زهرا در مسائل زوجيت، مشكلى نداشت و اميرالمؤمنين على عليه‏السلام نيز علاوه بر اينكه عاملى براى تجديد فراش نمى‏ديد، موقعيت فاطمه عليهاالسلام را در پيشگاه خدا و رسول او مى‏دانست و از حكم خدا آگاه بود، با اين وضع چگونه دست به خواستگارى دختر ابوجهل زده و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و فاطمه عليهاالسلام را رنجيده‏خاطر نموده است؟! 
و اما حديث مجعول از پيامبر الهى، در واقع از طريق دو نفر ذكر شده: يكى ابوعلى الحسين بن على بن يزيد الكرابيسى البغدادى است، كه از دشمنان سرسخت اهل‏بيت به شمار مى‏آيد و قهراً حديث منقول از وى در ذم آنان قبول نيست. دومى «ابوهريره» كذاب است، كه نان را به نرخ روز خورده و هزاران حديث جعل كرده كه اين حديث يكى از آنها مى‏باشد و اهل تحقيق و تعمق نمى‏توانند به سخنان چنين افرادى اعتماد كنند. 
ابن ابى‏الحديد كه از عالى‏ترين دانشمندان و محققين اهل سنت است مى‏نويسد: ابوهريره از جمله دروغگويان تاريخ و ناقلين احاديث جعلى و غير واقعى بود كه از جمله اين حديث مجعول را ساخت. 
او (ابوهريره) چون وارد شام شد، به طمع مال و مقام دنيا، حديثى را به زبان رسول خدا نسبت داد، كه نتيجه‏ى آن، نفرين و جسارتى به على بن ابيطالب عليه‏السلام مى‏شد و از اين طريق به فرماندارى مدينه منصوب گشت. 
اين راوى كذاب، چنان دروغى به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نسبت داد، كه حتى خليفه‏ى دوم را نيز به خشم آورد، و عمر با تازيانه‏اش او را تعزير كرد. (4) 
خوانندگان عزيز توجه دارند، كه براى لكه‏دار كردن مقام الهى و آسمانى ولايت، دست به چه توطئه‏ها مى‏زنند؟ و از چه عناصر نامطلوب و مزدور و دنياپرست استفاده مى‏كنند؟ (5) 

  1 ـ متن حديث مجعول: «ان بنى‏هاشم بن المغيرة استأذنونى ان ينكحوا ابنتهم على بن ابيطالب، فلا آذن لهم ثم لا آذن لهم، ثم لا آذن لهم، الا ان يحب ابن ابى‏طالب ان يطلق ابنتى و ينكح ابنتهم فانما ابنتى بضعه منى يريبنى مارابها و يؤذينى ما آذاها و فى رواية اخرى: انه لست احرم حلالاً و لااحل حراما ولكن واللَّه لاتجتمع بنت رسول‏اللَّه و بنت عدو اللَّه مكانا واحداً ابداً. «صحيح مسلم، ج 16، ص 2 بشرح نووى چاپ دارالفكر بيروت- صحيح بخارى باب فضائل و... 
2 ـ عوالم، ج 11، ص 387، جلاءالعيون شبر، ج 1، ص 181، بحارالانوار، ج 43، ص 16. 
3 ـ فرائد سمطين، ج 2، ص 48، ش 379، عوالم، ج 11، ص 153، جلاءالعيون، ج 1، ص 131. 
4 ـ شرح ابن ابى‏الحديد، ج 4، ص 64 تا 69. 
5ـ براى بحث و بررسى مسائل ولايت آسمانى اميرالمؤمنين به: آفتاب ولايت به قلم نگارنده مراجعه فرماييد. 

درباره ما
انتقام روی سیلی خورده ات را میگیرم ، مادر !
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • حرمین
    روز شمار فاطمیه
    اوقات شرعی
    آمار سایت
  • کل مطالب : 215
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 43
  • بازدید ماه : 90
  • بازدید سال : 545
  • بازدید کلی : 8,227
  • کدهای اختصاصی
    گوشی شما شیطانی یا الهی ؟!
    استخاره

    استخاره با قرآن کریم
    

    گالری ستون دین !
    تاریخ