loading...
مادر آسمونی
لینک باکس
حدیث
آخرین ارسال های انجمن
سیّد پوریا بازدید : 37 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 معرفى مريم عليهاالسلام در مقام الگوى شايسته‏ى همه‏ى مؤمنان در حالى است كه بهترين تفسيركننده‏ى آيات قرآن، مريم را سرور بانوان زمانه‏ى خويش معرفى مى‏كند و فاطمه را سيد، سرور و سرآمد جمله‏ى زنان در طول تاريخ: 
مريم سرور زنان زمانه‏ى خويش بود، اما دخترم فاطمه سرور همه‏ى زنان جهان، از آغاز تا فرجام آن است(1) او قسمتى از وجود من، نور چشم من، ميوه‏ى قلب من و روح ميان دو پهلوى من است! 
فرشته‏اى بر من نازل شد و به من بشارت داد كه فاطمه، سرور همه‏ى زنان اهل بهشت و نيز سرآمد همه بانوان امتم است. (2) 
صديقة لامثلها صديقة- تفرغ بالصدق عن الحقيقة 
بدا بذالك الوجود الظاهر- سر ظهور الحق فى المظاهر 
هى البتول الطهر و العذراء- كمريم الطهر و لا سواء 
فانها سيدة النساء- و مريم الكبرى بلا خفاء. (3) 
بدين ترتيب فضيلت و سرورى فاطمه عليهاالسلام بر آسيه و مريم ثابت مى‏شود. آرى، مقام و منزلت زهراى مرضيه نه تنها بسى والاتر از مقام آسيه و مريم صديقه است، كه اوج فضيلت آسيه و مريم بدان است كه توفيق خدمتگزارى آستان حضرت خديجه‏ى كبرى را به هنگامه‏ى وضع حمل فاطمه زهرا يافته‏اند: (4) 
مريم به ابريق بهشتى شويد او را- عيسى فراز آسمان‏ها جويد او را اگر خدا مى‏خواست درباره‏ى حضرت زهرا عليهاالسلام مثل بزند، مى‏فرمود: و ضرب اللَّه مثلا للذين امنوا فاطمة بنت محمد. او الگوى همه‏ى زنان و مردان با ايمان است. او سرور بانوان هر دو جهان است. افتخار آسيه و مريم آن است كه از خدمتگزاران درگاه فاطمه عليهاالسلام مى‏باشند. 

  1ـ رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: انها (فاطمة) لسيدة نساء العالمين فقيل أهى سيدة نساء عالمها فقال: ذاك لمريم بنت عمران فاما ابنتى فاطمة فهى سيدة نساء العالمين من الاولين والاخرين. بحارالانوار: ج 43، ص 24، روايت 20. 
2ـ رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: اتانى ملك فبشرنى إن فاطمة سيدة نساء اهل‏الجنة و نساء أمتى. بحارالانوار: ج 21، ص 279
3ـ آينه‏ى ايزدنما: ص 2. شعر از حضرت آيت‏اللَّه محمد حسين غروى اصفهانى. 
4ـ چگونگى ولادت يگانه كوثر محمدى را مى‏توان از بيان سلاله‏ى راستين او، امام صادق عليه‏السلام، جويا شد: از آن هنگام كه خديجه‏ى كبرا ازدواج با محمد خاتم انبيا را اختيار نمود، زنان كينه‏جوى قريش جملگى از او دورى گزيدند و او را در وادى تنهايى واگذاردند، به گونه‏اى كه هيچ زنى را اجازه‏ى ديدار با خديجه كبرا نمى‏دادند.... آن هنگام كه زمان وضع حمل خديجه نزديك شد، احدى از زنان مكه براى يارى او حضور نيافت، اما در اين هنگام چهار بانوى رشيد و بزرگوار به اذن خداوند از بهشت بر خديجه وارد شدند. يكى از اين زنان، زبان به سخن گشود و گفت: انا سارة و هذه آسية بنت مزاحم و هى رفيقتك فى الجنة و هذه مريم بنت عمران و هذه صفورا بنت شعيب. بعثنا اللَّه تعالى اليك لنلى من امرك ما تلى النساء من النساء، من ساره (همسر ابراهيم خليل) و اين آسيه دختر مزاحم و او مريم دختر عمران و ديگرى صفورا دختر شعيب است. ما فرستادگان پروردگاريم تا ياريگر تو در لحظه‏اى باشيم كه هر زنى به كمك ديگر زنان نيازمند است، و آنگاه خديجه را كمك كردند تا فاطمه پاك و پاكيزه به دنيا آمد. هنگامى كه فاطمه متولد شد چنان نورى از او ساطع شد كه تمام خانه‏هاى مكه و مشرق و مغرب عالم را در بر گرفت. در اين هنگام ده نفر از حوريان بهشتى بر آن خانه وارد شدند در حالى كه هر يك، دو ظرف پر از آب كوثر به دست داشتند. بانويى كه پيش روى خديجه بود (مريم) فاطمه را برداشت و با آب كوثر غسل داد و آنگاه فاطمه را در پارچه‏ى سفيدى، از شير سفيدتر و از مشك خوشبوتر، پيچيد و پارچه‏ى ديگرى را مقنعه‏ى او كرد. آنگاه با فاطمه سخن گفت. فاطمه فرمود: 
اشهد ان لا اله الا اللَّه و ان ابى‏رسول‏اللَّه سيد الانبياء و ان بعلى سيد الاوصياء و ولدى سادة الاسباط. آنگاه هريك از آن بانوان را به اسم صدا زد و به يكايك ايشان سلام كرد. آن بانوان، شادمان و حوريان بهشتى خندان شدند. اهل آسمان‏ها نيز ولادت سرور زنان جهان را به يكديگر بشارت دادند. در آن لحظه نورى بى‏نظير در آسمان درخشيدن گرفت كه تا آن روز چنان نورى ديده نشده بود. اين بار بانوان (مريم، آسيه، ساره، صفورا) فاطمه را به آغوش خديجه سپردند و گفتند: اين دختر را بگير كه پاك‏كننده (طاهر) و پاك شده (مطهر) و پربركت (مباركة) است. خداوند به او و نسل او بركت داده است. 
امالى شيخ صدوق: ص 457. غايةالحرام: ص 177. دلائل الامامة: ص 8. بحارالانوار: ج 43، ص 2.

سیّد پوریا بازدید : 27 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (3)

  قبل از تولد على (ع) در مكه زلزله‏ى شديدى رخ داد، به طورى كه سنگهاى بزرگ از كوه بلقيس جدا شده و به پايين پرتاب مى‏شد. حضرت ابوطالب (ع) بر بلندى آمد و گفت: «الهى و سيدى اسئلك بالمحمدية المحمودة و بالعلوية العالية و بالفاطمية البيضاء الا تفضلت على اهل التهامة بالرحمة والرأفة». 
پس همان زمان زمين آرام گرفت و مردم آن كلمات را حفظ كرده و در شدايد و بلاها مى‏خواندند، ولى جهت آن را نمى‏دانستند 

سیّد پوریا بازدید : 30 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

سدير مى‏گويد: به حضرت صادق عليه‏السلام عرض كردم: فدايت شوم يابن رسول‏اللَّه، آيا مؤمن از قبض روحش كراهت دارد؟ فرمود: خير (نه به خدا سوگند)، چون هنگامى كه ملك‏الموت براى قبض روحش مى‏آيد و وى اظهار ناراحتى مى‏كند، فرشته مرگ به او مى‏گويد: اى ولى خدا، بى‏تابى مكن. سوگند به خدايى كه محد را بحق برانگيخت، من به تو از پدر خوب و مهربان به فرزندش مهربانترم، چشمانت را باز كن و نگاه كن. سپس فرمود: 
«فيتمثل له رسول‏اللَّه و اميرالمؤمنين و فاطمة والحسن والحسين والائمة (من ذريتهم) صلوات‏اللَّه‏عليهم.» 
- انوار مقدسه رسول‏اللّه و اميرالمؤمين و فاطمه و حسن و حسين و ائمه (از نسلشان) (صلوات‏اللّه‏عليهم) نزد او ظاهر مى‏شوند. 
ملك‏الموت مى‏گويد: اينها رفقاى تواند. او چشمانش را مى‏گشايد و به آنان نگاه مى‏كند و سپس به خود خطاب مى‏كند: (1) 
(يا أيتها النفس المطمئنة) (2)إلى محمد و أهل بيته عليهم‏السلام (إرجعي إلى ربك راضية) بالولاية (مرضية) بالثواب، (فادخلي في عبادي) يعني: محمد و أهل بيته و (و ادخلي جنتى)، فما من شى‏ء احب إليه من انسلال روحه و اللحوق بالمنادي.»(3) 
اى روان آسوده به محمد و اهل‏بيتش! بازگرد به سوى پروردگارت. در حالى كه هم تو خشنود به ولايت هستى، و هم او با ثوابش از تو خشنود است. پس داخل شود در زمره‏ى بندگانم، يعنى: محمد و اهل‏بيتش، و داخل بهشت خودم شو. در اين هنگام هيچ چيز براى مؤمن از بيرون آمدن جانش و پيوستن به نداكننده دوست داشتنى‏تر نيست. 
بيان: 
غرض از اينكه اين روايت ذكر حضرت زهرا عليهاالسلام در رديف سائر ائمه عليهم‏السلام و جزو اهل‏بيت عصمت بودن ايشان است. 

  1ـ در نقل كافى اين قسمت به اين صورت است: «فينظر فينادي روحه مناد من قبل رب العزة فيقول: (يا أيتها النفس المطمئنة)...»: (پس نگاه مى‏كند و كسى از طرف پروردگار به روحش ندا مى‏كند: اى روان آسوده...) 
2ـ فجر: 27- 30.
3ـ بحارالانوار، ج 24، ص 94، روايت 7 و نيز بحارالانوار، ج 6، ص 196، روايت 49. اين حديث از دو طريق نقل شده: 1- كافى. 2- صدوق، و ما به طريق صدوق نقل كرديم كه در متن با كافى اختلاف دارد، مراجعه شود.@

سیّد پوریا بازدید : 31 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

امام باقر (ع) فرمود: از رسول خدا (ص) درباره‏ى آيه‏ى شريفه‏ى «الذين آمنوا و عملوا الصالحات طوبى لهم و حسن م‏آب» سؤال شد، فرمود: طوبى درختى است در بهشت كه ريشه‏اش در خانه‏ى من و شاخه‏اش در بهشت است. 
گفته شد: يا رسول‏اللَّه! درباره‏ى آن از شما قبلاً سؤال شد و شما فرموديد كه آن درختى است در بهشت كه ريشه‏اش در خانه‏ى على و فاطمه و شاخه‏اش در بهشت مى‏باشد. 
رسول خدا (ص) فرمود: همانا در قيامت خانه‏ى من و خانه‏ى على و فاطمه در يك جاست.(1) 

  1ـ ينابيع المودة، ص 131.

سیّد پوریا بازدید : 36 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

رسول خدا (ص) فرمود: 
هنگامى كه خداوند متعال اراده فرمود كه قوم نوح را نابود كند، به او دستور داد كه تخته‏هاى درخت ساج را قطع كند. بعد از بريدن ندانست چه كند. جبرئيل فرود آمد و شكل كشتى را به او نشان داد و صندوقچه‏اى كه يكصد و بيست و نه هزار ميخ در آن بود برايش آورد. وى غير از پنج ميخ تمام آنها را در آن كشتى به كار گرفت دستش را به يكى از آنها زد، آن ميخ در دست او تابيده همچون ستاره‏اى نورانى در وسط آسمان درخشيد، نوح متحير و شگفت‏زده شد. خداوند آن ميخ را به زبان فصيح و گويا به نطق آورد و گفت: من به نام بهترين پيامبران حضرت محمد بن عبداللّه (ص) مى‏باشم. جبرئيل نزد او آمد، نوح به او گفت: اى جبرئيل! اين چه ميخى است كه تاكنون چيزى شبيه آن نديده‏ام؟ گفت: اين ميخ به نام بهترين انسانهاى اولين و آخرين، حضرت محمد بن عبداللَّه (ص) است. آن را در قسمت جلوى راست كشتى به كار گرفت. بعد دستش را به ميخ دوم زد، نورى از آن درخشيد و اطراف را روشن كرد، نوح (ع) پرسيد: اين ميخ چيست؟ جبرئيل پاسخ داد: ميخ برادر و پسرعمويش على بن ابى‏طالب (ع) است. آن ميخ را در جلو سمت چپ كشتى كوبيد. بعد دستش را به ميخ سوم زد، آن نيز درخشيد و اطراف را روشن كرد. 
جبرئيل به او گفت: اين ميخ فاطمه (س) است. آن را در كنار ميخ پدرش حضرت رسول (ص) كوبيد. بعد دستش را به ميخ چهارم زد، آن نيز درخشيد و اطراف را روشن كرد. به او گفت: اين ميخ حسن (ع) است. آن را در كنار ميخ پدرش على (ع) كوبيد. بعد دستش را به ميخ پنجم زد، نورى درخشيد و صداى گريه بلند شد و نمناك شد. نوح پرسيد: اى جبريئل! اين ترى و نم چيست؟ پاسخ داد: اين ميخ حسين بن على سيدالشهداء (ع) است. آن را در كنار ميخ برادرش كوبيد. 
آنگاه رسول خدا (ص) فرمود: خداوند متعال فرموده است: «و حملناه على ذات الواح و دسر» (1) 
كه مقصود از الواح در اين آيه همان چوبها است و ميخهاى آن ما هستيم و اگر ما نبوديم، كشتى ساكنانش را حركت نمى‏داد. (2) 

  1ـ سوره‏ى قمر، آيه‏ى 54: «او را بر چوبها و ميخها سوار كرديم».
2ـ عبقات الانوار، ج حديث سفينة، ص 1081.

سیّد پوریا بازدید : 38 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

يزيد بن عبدالملك نوفلى از پدرش از جدش چنين روايت كرده است: 
روزى خدمت حضرت فاطمه زهرا (س) مشرف شدم، ابتدا آن حضرت بر من سلام كرد و فرمود: پدرم (در زمان حياتش) فرمود: هركس سه روز بر من و تو سلام كند، بهشت براى او خواهد بود. 
از حضرتش پرسيدم: آيا اين مطلب مخصوص دوران حيات و زندگى شما و آن حضرت است و يا شامل بعد از فوت شما و ايشان نيز خواهد بود؟ 
فرمود: هم در زمان زندگى و هم پس از مرگ ما. (1) 

  1ـ مناقب ابن‏مغازلى شافعى، ص 363.

سیّد پوریا بازدید : 34 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

(فَمَنْ حاجَّكَ فيهِ مِن بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُل تَعالَوا نَدْغُ اَبْناءَنا و اَبْناءَكم وَ نِساءَكُم وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكم ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الكاذِبينَ) (1) 
«پس هركه در اين (باره) پس از دانشى كه تو را (حاصل) آمده، با تو محاجه كند، بگو «بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان، ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فراخوانيد، سپس مباهله كنيم، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.» 
مفسران و راويان حديث اجماع دارند به اينكه آيه شريفه فوق در مورد اهل‏بيت نبوت نازل شده است يعنى امام على و امام حسن و امام حسين و فاطمه صلى اللَّه عليه و آله و سلم (2) مراد از كلمه «ابنائنا» در آيه حسن و حسين و مراد از «نسائنا» فاطمه زهرا عليهاالسلام و مراد از «انفسنا» امام على عليه‏السلام مى‏باشد كه در واقع نفس او، نفس رسول‏اللَّه است. 
سبب نزول آيه چه بوده است؟ 
با حفظ اصل قضيه مباهله، احاديث فراوانى از طريق اهل سنت وارد شده است كه با اندك تغييراتى، به طور خلاصه چنين نقل كرده‏اند: پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم چون مسيحيان نجران را براى مباهله دعوت كرد، گفتند به ما مهلتى ده تا درباره‏ى آن فكرى كنيم، زمانى كه به خانه‏ى خود برگشتند، به «عاقب» كه صاحب رأيشان بود، گفتند: اى عبدالمسيح چه كنيم؟ رأى تو چيست؟ گفت: اى جماعت نصارى! به خدا قسم كه فهميده‏ايد محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم پيامبر و فرستاده الهى است. اينك موضوعى را پيش كشيده كه جداكننده‏ى حق از باطل است و هيچ پيامبرى با قومش مباهله نكرد جز آنكه كوچك و بزرگ آنان به هلاكت رسيدند، اكنون چنان مى‏بينم كه اگر شما هم به آن دست زنيد تمام ما هلاك خواهيم شد. صلاح آن است كه با محمد قراردادى كنيد و به سوى ديار خود برگشته و بدين خود بوده، روزگار بگذرانيد. صبح شد و براى مباهله آمدند، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم حسين عليه‏السلام را در آغوش و با يك دست، دست حسن عليه‏السلام را گرفت و فاطمه عليهاالسلام را در آغوش و با يك دست، دست حسن عليه‏السلام را گرفت و فاطمه عليهاالسلام پشت سر او و على عليه‏السلام پشت سر فاطمه عليهاالسلام روان شدند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: وقتى من نفرين كردم، شما آمين بگوييد. اسقف نجران چون پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم و همراهانش را به آن حال ديد گفت: اى جماعت نصارى! توجه كنيد من چهره‏هايى را مى‏بينم كه اگر از خدا در خواست كنند كه كوهى را از جاى خود زايل كند خدا آن كوه را چنان كند. مبادا با آن مباهله كنيد كه حتما هلاك مى‏شويد و هيچ نصرانى در روى زمين باقى نمى‏ماند. نصرانيان گفتند: اى ابوالقاسم! رأيمان بر آن است كه با تو مباهله نكنيم. تو را به دين خودت واگذاريم، ما هم بر دين خود ثابت باشيم. حضرت فرمود: تا آنچه به نفع مسلمانان است به نفع شما و آنچه به ضرر ايشان است به ضرر شما هم باشد. آنان امتناع نمودند. حضرت فرمود: پس شما را دعوت به جنگ مى‏كنم. گفتند: ما را طاقت جنگ با عرب نيست، ليكن با تو مصالحه مى‏كنيم كه با ما جنگ نكنى و ما را نترسانى و از دينمان بازندارى، در عوض جزيه بدهيم. در هر سال دو هزار حله، هزار تاى آن در ماه صفر و هزار ديگر در ماه رجب، و سى زره آهنين به تو بدهيم. حضرت همانطور با آنها معامله كرد. رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: به خدايى كه جانم در دست اوست، هلاكت به اهل نجران نزديك شد و اگر مباهله مى‏نمودند به صورت ميمون وگر از مسخ شده و بيابان بر آنان آتش مى‏شد. تمامى اهل نجران حتى پرنده‏هاى بالاى درختانشان بيچاره و متأصل مى‏گشتند و يكسال بيشتر بر نصارى نمى‏گذشت كه تمامى هلاك مى‏شدند. (3) 

  1ـ قرآن كريم، 3/ 61. 
2ـ تفسير فخر رازى 2. 699. تفسير بيضاوى. تفسير الكشاف زفحشرى 1/ 49. 
3ـ الفصول المهمه مالكى- الجواهر طنطاوى 2/ 120- فتح القدير شوكانى 1/ 316- روح المعانى آلوسى 3/ 167 التسهيل لعلوم التنزيل كلبى 1/ 109- تفسير ابى‏السعود محمد بن محمد عمادى 1/ 244 احكام القرآن جصاص 2/ 16 الجامع لاحكام القرآن قرطبى 2/ 104- الجامع البيان طبرى 3/ 213- الكبير فخر رازى 8/ 58- صحيح مسلم/ كتاب فضائل الصحابه تفسير جلالين در ذيل آيه- الكشاف زمخشرى 1/ 49- مسند احمد بن حنبل 1/ 185- صحيح ترمذى 2/ 166 مصبابيح السنه بغوى 2/ 201- سير اعلام النبلاء علامه ذهبى 3/ 193- مدارك التنزيل و حقايق التأويل نسفى 1/ 222 مصابيح.

سیّد پوریا بازدید : 39 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 حاكم (1)به نقل از على عليه‏السلام آورده است: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به فاطمه فرمود: 
خداوند با غضب تو غضب مى‏كند و با رضاى تو خشنود مى‏شود. 
اين حديث را همچنين ابن‏اثير (2)ابن‏حجر (3)و متقى (4) روايت كرده‏اند. 
حاكم (5) به نقل از ديلمى از على عليه‏السلام آورده است: 
خداوند- عزّوجلّ- خشمگين مى‏شود با خشم فاطمه و خشنود مى‏شود با خشنودى فاطمه. 
در همان صفحه دوباره (با كمى اختلاف) حديث را به نقل از ابويعلى و طبرانى و ابونعيم ذكر مى‏كند. 
ذهبى در ميزان الاعتدال (6) به نقل از طبرانى با سندى كه اعتراف به صحت آن مى‏كند، از على عليه‏السلام نقل مى‏كند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به فاطمه فرمود: 
همانا پروردگار با غضب تو غضب مى‏كند و با رضاى تو خشنود مى‏شود. 
محب طبرى به نقل از على عليه‏السلام مى‏نويسد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: 
فاطمه، همانا خداوند با غضب تو غضب مى‏كند و با رضاى تو، خشنود مى‏شود. شگفت است! احاديث اين باب با صراحت دلالت دارد بر اينكه خداوند در اثر غضب فاطمه غضب مى‏كند- در اول فصل پيشين نيز روايتى از بخارى آورديم كه بر همين مضمون دلالت داشت- و همچنين دلالت دارد بر اينكه خشم فاطمه، رسول خدا را نيز خشمناك مى‏كند، با اين همه خود بخارى مى‏نويسد: 
فاطمه دخت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم بر ابى‏بكر غضب كرد و از او دورى مى‏كرد تا آنكه از دنيا رفت. 
همچنين در باب «غزوة خيبر» مى‏نويسد: 
فاطمه از ابى‏بكر دورى كرد و با او سخن نگفت تا از دنيا رفت. 
در كتاب الفرائض نيز همان مضمون را تكرار مى‏كند. مسلم (7) ، احمد بن حنبل (8) و بيهقى (9)نيز اين روايت را آورده‏اند. 
ترمذى (10) مى‏نويسد: 
فاطمه به ابى‏بكر و عمر گفت: «سوگند به خدا هرگز با شما سخن نگويم» و سخن هم نگفت تا از دنيا رفت. 
در آخر فصل گذشته نيز سخنان فاطمه خطاب به ابى‏بكر و عمر نقل شد. 

  1ـ مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 153. 
2ـ اسدالغابة، ج 5، ص 522. 
3ـ تهذيب التهذيب، ج 12، ص 441. 
4ـ كنزالعمال، ج 7، ص 111 به نقل از ابن‏نجار
5ـ كنزالعمال، ج 6، ص 219. 
6ـ بميزان الاعتدال، ج 2، ص 72. 
ذخائرالعقبى، ص 39 از ابوسعيد در «شرف النبوه» و ابن‏المثنى در معجم نقل مى‏كند. صحيح بخارى، كتاب الخمس. 
7ـ صحيح مسلم، كتاب الجهاد. 
8ـ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 9، طبع ميمنيه. 
9ـ سنن بيهقى، ج 6، ص 300، طبع حيدرآباد. 
10ـ صحيح ترمذى، باب: ما جاء فى تركة الرسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم

سیّد پوریا بازدید : 28 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 اينكه فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام، برترين زن جهان هستى است و در پيشگاه خدا و بهشت‏برين بر تمام زنان تفوق خواهد داشت، يك موضوع مسلم است، كه از روايات زياد استنتاج مى‏گردد و در منابع معتبر سنى و شيعى به آن تصريح گرديده است. ولى در اين موضوع، در مورد زنان ديگرى چون حضرت مريم نيز تعبيرهاى مشابهى هست، كه بايد به طور اختصار مسأله را مشخص نماييم. 
رسول خدا مى‏فرمايند: دخترم فاطمه عليهاالسلام ذاتاً و از جهت خانواده و حسب و نسب بهترين انسان روى زمين است. (1) 
و در يك حديث ديگر مى‏فرمايند: فرزندانم حسن و حسين بعد از من و پدرشان بهترين انسان روى زمينند و مادرشان فاطمه عليهاالسلام برترين زن روى زمين مى‏باشد. (2) 
و در حديث سومى از آن حضرت آمده است: فاطمه عليهاالسلام سرور زنان عالميان است. (3) 
و بالاخره در حديث چهارم، پيامبر الهى مى‏فرمايند: ملكى به من نازل شد كه بى‏سابقه بود و در ضمن سخنانش مژده داد كه حسن و حسين سروران جوانان اهل بهشت و مادرشان فاطمه عليهاالسلام سرور زنان اهل بهشت است.(4) 
در اين احاديث چهارگانه كه بيشتر آنها از منابع اهل سنت نقل گرديد و متون عربى آنها در پاورقى ضبط شد، استفاده مى‏شود كه فاطمه‏ى زهرا برترين زنان جهان و بهشت است. در اين صورت اين سؤال پيش مى‏آيد كه قرآن مجيد در سوره‏ى آل‏عمران آيه‏ى چهل و دوم حضرت مريم را برترين زنان عالم معرفى مى‏كند آيا فاطمه عليهاالسلام برتر است يا مريم؟ حقيقت امر كدام است؟! 
اين سؤال را حسن بن زياد از امام صادق عليه‏السلام كرد و آن حضرت در جواب فرمودند: اينكه قرآن، مريم را سرور زنان عالم معرفى مى‏كند مربوط و محدود به زمان خود مريم است و شامل ساير زنها نمى‏گردد، ولى فاطمه عليهاالسلام سرور زنان اهل بهشت و اهل عالم از اولين و آخرين است. (5) 
لازم به تذكر است كه برخى احاديث ديگر، برترين زنان عالم را در چهار نفر خلاصه نموده و از حضرات: مريم، خديجه، آسيه، و فاطمه ذكرى به ميان آورده و فاطمه عليهاالسلام را برترين آنان مى‏داند. (6) 
بنابراين، حضرت مريم و حضرت خديجه و حضرت آسيه هر چندان از زنان ممتاز جهان و داراى كمالات كم‏نظير در ميان ساير زنان مى‏باشند، ولى فاطمه دختر پيامبر خدا يك انسان بى‏نظير در ميان همه‏ى زنان هستى مى‏باشد. 

  1ـ ان فاطمه ابنتى خير اهل الارض عنصرا و شرفا و كرما. (فرايد سمطين، ج 2، ص 68، ش 392). 
2ـ الحسن والحسين خير اهل الارض بعدى و بعد ابيهما و امهما افضل نسا اهل الارض. (بحار، ج 43 ص 19، ح 5). 
3ـ انها سيدة نساء العالمين. شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحديد، ج 9، ص 193. 
4ـ ان الحسن والحسين سيد شباب اهل الجنة و امهما سيدة نساء اهل الجنة. (كنزالعمال، ج 12 ص 107 و 108، ش 34017- فرائد السمطين، ج 2، ص 20، ش 363). 
5ـ قلت لابى‏عبداللَّه عليه‏السلام قول رسول‏اللَّه: فاطمة سيدة نساء اهل الجنه، اسيدة نساء عالمها؟ قال عليه‏السلام تلك مريم و فاطمه سيدة نساء اهل الجنة من الاولين والاخرين. (جلاءالعيون شبر، ج 1، ص 131). 
6ـ عوالم، ج 11، ص 89- 99- بحار، ج 43، ص 21، ح 10 و ص 26، ح 25 با تفاوتى مختصر.

سیّد پوریا بازدید : 36 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

  مولايمان حضرت بقية اللَّه، ارواحنا فداه، در پاسخ سعد بن عبداللَّه در ضمن حديثى طولانى مى‏فرمايد: 
حضرت زكريا از پروردگارش درخواست نمود كه نامهاى «پنج تن» را به او بياموزد. جبرئيل (ع) بر او نازل شده آنها را به او آموخت. هرگاه كه زكريا نام محمد، على، فاطمه، و حسن (ع) را مى‏برد، اندوهش برطرف مى‏شد، ولى همين كه نام حسين (ع) را مى‏برد، بغض گلويش را مى‏فشرد و نفسش به شماره مى‏افتاد و گريه‏اش مى‏گرفت. روزى گفت: خداوندا! چه سرى دارد كه هرگاه نام چهار نفر از اينان را مى‏برم غم و اندوهم برطرف شده و خاطرم تسكين مى‏يابد، ولى به هنگام نام بردن از حسين (ع) اشكم جارى و آه و ناله‏ام بلند مى‏شود؟ خداوند متعال داستان حسين (ع) را به او خبر داده و فرمود: «كهيعص». (1) «كاف» اسم كربلا، «هاء» هلاكت و نابودى خاندان پيامبر، «ياء» يزيد كه به حسين ظلم و ستم نمود، «عين» اشاره به عطش و تشنگى حسين و «صاد» صبر او است. 
زكريا (ع) كه اين مطلب را شنيد، سه روز از مسجد خود بيرون نرفت و دستور داد كسى بر او وارد نشود و شروع به گريه و زارى نمود و ذكر مصيبت او اين عبارات بود: 
خداوندا! آيا بهترين آفريدگانت به فرزندش مصيبت زده مى‏شود؟ آيا چنين مصيبتى بر آستانه‏ى آنان فرود مى‏آيد؟ خداوندا! آيا على و فاطمه اين چنين عزادار مى‏شوند؟ 
بعد گفت: 
خداوندا! فرزندى به من بده كه در دوران پيرى ديدگانم به او روشن شده، وارث و جانشين من باشد! او را براى من به مانند حسين (ع) نسبت به حضرت محمد (ص) قرار ده! بعد از آنكه او را به من دادى، مرا گرفتار محبت او گردان و بعد همانگونه كه حبيبت محمد (ص) به مصيبت او دچار مى‏شود، مرا نيز دچار مصيبت او بگردان! 
خداوند، يحيى (ع) را به زكريا داد و او را به مصيبت فقدان او دچار كرد. دوران حمل يحيى، همچون دوران حمل حسين، شش ماه بود. (2) 

  1ـ سوره‏ى مريم، آيه‏ى 1. 
2ـ بحارالانوار، ج 52، ص 84.

سیّد پوریا بازدید : 24 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام از ديدگاه الهى آن چنان مقرب بوده و هست كه بدون وجود او جهان خلقت به وجود نمى‏آمد. بنابراين هرچه بوده و هست و خواهد بود به يمن و بركت آن بانوى عزيز هر دو جهان است. چنانچه پيامبر خدا، از پروردگار عالم نقل مى‏كنند: 
عن النبى عن اللَّه تعالى: يا احمد! لولاك لما خلقت الافلاك، و لولا لما خلقتك ، و لولا فاطمه لما خلقتكما. (1) 
اى پيامبر الهى! اگر تو نبودى جهان را نمى‏آفريدم و اگر على عليه‏السلام نبود تو را خلق نمى‏كردم، و چنانچه فاطمه عليهاالسلام نبود، تو و على را نيز به دنيا نمى‏آوردم. 
شايد اين حديث در مرحله‏ى نخست و بدون تفكر قابل هضم نباشد، ولى با يك مقدماتى كه به طور خلاصه بايد گفت: پيامبر الهى و اهل‏بيت معصومش همگى يكى بوده و شاخ و برگ يك درخت مى‏باشند. و از نظر هدف نيز مكمل و متمم يكديگرند، بنابراين، بدون تصور فاطمه عليهاالسلام كه كمال اسلام به وجود او و فرزندان معصوم او بستگى داشته و دارد، آيين اسلام و رسالت پيامبر و ولايت اميرالمؤمنين كم‏شعاع و كم‏فروغ خواهد بود. 
آرى ولايت على عليه‏السلام مكمل رسالت و وجود زهرا پناه ولايت و فرزندانش نتيجه بخش اهداف رسالت و ولايت مى‏باشند. 
در اين زمينه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى‏فرمايند: «انى و اياك و هذين و هذا الراقد فى مكان واحد يوم القيمه.» (2) 
رسول خدا در خانه‏ى اميرالمؤمنين در حالى كه على عليه‏السلام مشغول استراحت بود، خطاب به دخترش فاطمه عليهاالسلام فرمودند: من و تو و اين دو فرزند (حسن و حسين) و اين استراحت‏كننده (على) همگى در پيشگاه خدا در يك منزله و مكان خواهيم بود. 

  1ـ عوالم، ج 11، ص 25 و 26 چاپ المهدى. 
2ـ فرائد السمطين، ج 2 ص 28، ش 367- بحار، ج 43، ص 283 با مختصر تفاوتى.

سیّد پوریا بازدید : 22 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 يكى از معيارهاى ارزشى اسلام مراعات ادب بويژه در ارتباط با بزرگان و مربيان است و حتى آمده است: كسى كه ادب ندارد، ايمان ندارد. آيات و روايات زيادى در اين زمينه هست كه از موضوع بحث ما خارج مى‏باشد.... 
در زمان رسول خدا گروهى از ضعيف‏الايمانها و منافقين هنگام ديدار با پيامبر الهى، بدون مراعات القاب آن حضرت، تنها با اسم، آن بزرگوار را صدا مى‏زدند، خداوند متعال آيه‏ى شصت و سه سوره‏ى نور (1)را فرستاد و بدين وسيله مؤمنين و مسلمانان مأمور گشتند با تعبير: يا رسول‏اللَّه و يا «نبى‏اللَّه» آن حضرت را خطاب كنند. 
از حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام آمده است كه پس از نزول اين آيه، من هم مثل ديگران هنگام ديدار، پدرم را با لقب، يا رسول‏اللَّه، مخاطب قرار مى‏دادم و از گفتن: پدر جان خوددارى مى‏كردم و چندين بار چنين نمودم، ولى در برابر خطاب من، آن حضرت ساكت بود و جواب نمى‏داد. سپس خطاب به من فرمودند: يا فاطمه! اين آيه در حق تو و اهل‏بيت تو نازل نشده. تو از منى و من از تو. خطاب آيه به افراد خشن و ستمگر و خود برتربين است، تو اگر مرا پدر خطاب كنى بهتر است و چنين روشى باعث حيات دل من و رضايت خداوند است. (2) 
اين حديث نشان مى‏دهد كه فاطمه و اهل‏بيتش عليهم‏السلام تا چه ميزانى در پيشگاه خدا و پيامبرش ارزش دارند؟ و حتى در حديث ديگرى در اين رابطه آمده است: 
شخصى در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دزدى كرد و حضرت دستور داد چهار انگشت دست او را قطع كنند، دزد عرض كرد: يا رسول‏اللَّه! من سوابقى در اسلام دارم آيا دست مرا قطع مى‏كنى؟ 
رسول گرامى اسلام فرمودند: قانون الهى تبعيض ندارد، حتى اگر چه دخترم (فاطمه) باشد. اين خبر به گوش فاطمه رسيد و او را محزون كرد. 
در اين هنگام جبرئيل نازل گشته و آيه‏ى «لئن اشركت ليحبطن عملك....» (3)را بر آن حضرت خواند و بدين وسيله اعلان نمود كه حساب فاطمه از ديگران جداست و شكستن دل او و بريدن دستش برابر شرك است. (4) 

  1ـ لاتجعلوا دعا الرسول بينكم كدعا بعضكم بعضا.... 
2ـ يا فاطمه! انها لم تنزل فيك و لافى اهلك و لانسلك و انت منى و انا منك، انما نزلت فى اهل الجفا و الغلظه من قريش اصحاب البذخ و الكبر، قولى يا ابه، فانها احيى للقلب و ارضى للرب. (سفينةالبحار، ج 2، ص 374). 
3ـ آيه‏ى 65 سوره‏ى زمر: اگر مشرك شوى تمام اعمالت تباه مى‏گردد. 
4ـ بحارالانوار، ج 43، ص 43، ح 43.

سیّد پوریا بازدید : 26 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

ما در فصل بيست و يك جلد اول كتاب تجليات ولايت (از صفحه‏ى 184 تا 192) با استناد به دلائل متقن و روايات معتبر، ثابت كرده‏ايم كه ائمه‏ى اطهار عليهم‏السلام بر پيامبران پيشين جز رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله برترى دارند و طبق احاديث معتبر ديگر از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمده است كه اميرالمؤمنين نسبت به ساير ائمه فضيلت بيشترى دارند. و از سوى سوم مى‏دانيم كه حضرت فاطمه عليهاالسلام كفو و همتاى اميرالمؤمنين است و اگر على عليه‏السلام نبود، همتايى براى آن حضرت در روى زمين و در ميان مخلوقات پيدا نمى‏شد و اين ادعا مضمون احاديث فراوانى است كه از طريق اهل سنت و تشيع در منابع معتبر به دست ما رسيده است و به عنوان تبرك نمونه‏اى به خدمت خوانندگان تقديم مى‏داريم، بنابراين حضرت فاطمه عليهاالسلام جز پدر و شوهرش بر همگان برتر است. 
در رواياتى از پيامبر خدا و جناب جبرئيل از سوى الهى و حضرت امام صادق و حضرت امام رضا آمده است: 
ان اللَّه عز و جل يقول: لولم اخلق عليا لما كان لفاطمه كفو على وجه الارض آدم فمن دونه (1) خداوند مى‏فرمايد: اگر على را خلق نمى‏كردم، در روى زمين همتايى براى فاطمه عليهاالسلام پيدا نمى‏شد خواه آدم و غير او. 
اين حديث برترى على و زهرا عليهاالسلام را بر تمام انبياء و ماخلق اللَّه جز رسول خدا ثابت مى‏نمايد و علماى بزرگ نيز در كتابهاى كلامى در اين زمينه بحثهايى دارند... علاوه بر اينها عبداللَّه بن مسعود، از طريق اهل سنت حديث معتبرى را از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل مى‏كند كه جبرئيل گفت: اى رسول خدا! تمام پيامبران الهى براى ولايت تو و ولايت على بن ابيطالب مبعوث شده‏اند. (2) 
و اين حديث نيز شرافت و فضيلت ذى المقدمه را بر مقدمه دربردارد، (3) و چون على و فاطمه عليه‏السلام كفو و همتاى يكديگرند، از اين جهت نيز فاطمه عليهاالسلام بر انبياى پيشين مقدم است. (شرح مفصل اين حديث را در كتاب آفتاب ولايت ص 41 ملاحظه فرماييد.) 
و بالاخره حضرت امام باقر عليه‏السلام در مورد مادرش فاطمه عليهاالسلام مى‏فرمايند: 
لقد كان مفروضه الطاعة على جميع من خلق‏اللَّه من الجن و الانس و الطير و الوحش و الانبياء والملائكة. (4) 
خداوند اطاعت فاطمه عليهاالسلام را بر تمام مخلوقاتش حتى بر جنها و انسانها و حيوانات و پيامبران و ملائكه واجب كرده است. 
گرچه اين حديث بحث مبسوطى دارد، (و اطاعت زهرا عليهاالسلام از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه‏السلام در ساير احاديث كه رجحانى بر اين حديث دارند آمده است.) ولى به عنوان مويد بر مطالب و ادله ديگر، استفاده مى‏كنيم كه اطاعت انبياى پيشين ولو در عالم تكوين از فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام به عنوان واجب آمده است. 

  1ـ فصل 6، همين كتاب با منابع بيشتر از جمله: محجه البيضاء، ج 4، ص 210- بحار، ج 43، ص 92 و 97 و 107- عوالم، ج 7 11 ص 278 و 281- جلاءالعيون شبر، ج 1، ص 156 و... 
2ـ يا محمد! و اسئل من ارسلنا قبلك من رسلنا على ما بعثوا؟ قال: قلت: على ما بعثوا؟ قالت: على ولايتك و ولايه على بن ابيطالب صلى اللَّه عليهما. 
3ـ زيرا انبياى ديگر مقدمه بودند بر ولايت اميرالمؤمنين عليه‏السلام. 
4ـ عوالم، ج 11، ص 190.

سیّد پوریا بازدید : 27 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها، در مقام ولايت شريك اميرالمؤمنين و حسنين عليهم‏السلام است، و «جنگ و يا صلح با فاطمه و دوستى و دشمنى نسبت به او» عينا همانند «حرب و يا سلم با على و حسنين، و حب و با بغض نسبت به آنان» است. (رواياتى كه در اين خصوص نقل گرديده است به شرح زير است): 
زيد بن ارقم از رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم چنين روايت مى‏كند: «قال رسول‏اللَّه لعلى و فاطمة والحسن والحسين: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم». 
«پيامبر اكرم خطاب به على، فاطمه، حسن و حسين فرمود: من، با هر كسى كه با شما در جنگ باشد، در جنگم، و هر كسى كه با شما از در صلح و آشتى درآيد، من نيز با او در صلح و صفا خواهم بود». 
اين روايت با عبارات مختلف نقل شده است؛ گاه آن حضرت مى‏فرمود: 
«انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم»، 
در موقع ديگر چنين فرمايد: 
«انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم»، 
و در جاى ديگر مى‏فرمايد: 
«انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم»، 
يا اينكه مى‏فرمايد: 
«انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم». 
اين حديث شريف را حاكم در مستدرك، بغوى در مصابيح، خطيب تبريزى (2) در مشكاه المصابيح، جصاص در احكام القرآن، ابن كثير (3) در البدايه و النهايه، محب الدين طبرى در ذخائر العقبى، ابن اثير (4) در اسد الغابه، ترمذى (5) در جامع صحيح، ابن‏عساكر در تاريخ شام، ابن ماجه (6) در سنن، ابن‏صباغ در فصول، طبرانى در معجم، و جمعى ديگر از علماى شيعه و سنى نقل كرده‏اند. (7) 
زيد بن ارقم در روايت ديگرى مى‏گويد: 
«كنا مع رسول‏اللَّه و هو فى الحجرة، يوحى اليه و نحن ننتظره حتى اشتد الحر فجاء على بن ابى‏طالب، و معه فاطمة والحسن والحسين عليهماالسلام، فقعدوا فى ظل حائط ينتظرون رسول‏اللَّه، فلما خرج رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله رآهم فاتاهم، و وقفنا نحن مكاننا، ثم جاء الينا و هو يظلهم بثوبه ممسكا بطرف الثوب و على ممسك بطرفه الاخر، و هو يقول: اللهم انى احبهم فاحبهم، اللهم انى سلم لمن سالمهم، و حرب لمن حاربهم، فقال ذلك ثلاث مرات». (8) 
«روزى همراه پيامبر اكرم بوديم كه وحى نازل شد، و ما منتظر اتمام وحى بوديم تا آن حضرت از اتاق خارج شود، هوا بشدت گرم شده بود، در آن هنگام على بن ابى‏طالب و همراه او فاطمه، حسن و حسين سلام‏اللَّه‏عليهم از راه رسيدند و در سايه‏ى ديوارى بحال انتظار نشستند، تا نزول وحى به پايان رسد و حضرت رسول از حجره بيرون آيد. وقتيكه پيامبر اكرم از اطاق خارج گرديد، نظر مباركش بر على و فاطمه و حسنين عيلهم‏السلام افتاد، حضرت به نزد آنان رفتند و ما در حالى كه بجاى خود ايستاده بوديم، ديديم كه حضرت رسول لباس (عباى) خودش را بر بالاى سر آنان سابيان كرد، با دست مباركش از يكطرف عبا گرفته بود، و طرف ديگرش در دست على بود كه در زير عبا جاى داشت. آنگاه پيامبر چنين فرمود: 
خدايا، من اينان را دوست مى‏دارم پس تو نيز دوستشان بدار، بارالها، با هر كس كه با اينان در صلح و صفا باشد، من در صلح و آشتى هستم و هر كس كه با اين چهار تن بجنگد من نيز با او در جنگ خواهم بود، و اين كلمات را سه بار تكرار نمود».
روايت ديگرى به اين شرح از ابوبكر نقل شده است كه مى‏گويد: 
«رايت رسول‏اللَّه ختم خيمه و هو متكى‏ء على قوس عربيه و فى الخيمه على و فاطمه والحسن والحسين، فقال: معشر المسلمين، انا سلم لمن سالم اهل الخيمه، حرب لمن حاربهم، ولى لمن والاهم، لايحبهم الا سعيد الجد طيب المولد، و لايبغضهم الا شقى الحد ردى‏ء الولاده». (9) 
«روزى پيامبر اكرم را ديدم كه خيمه‏اى برپا كرد و بر يك كمان عربى تكيه نمود. در آن خيمه، على و فاطمه و حسن و حسين حضور داشتند. آن حضرت رو به حاضرين فرمود و گفت: اى مسلمانان بدانيد، هركسى كه با اينان در صلح و صفا باشد من نيز با او در سلم و آشتى هستم؛ و هركس با اينان به جنگ خيزد، من هم با او در جنگ خواهم بود؛ من دوستدار كسى هستم كه اينان را دوست بدارد، دوست نمى‏داردشان مگر آن خوشبخت و سعادتمندى كه از دامانى پاكيزه بوجود آمده است؛ و دشمن نمى‏داردشان مگر آن شخص بدبختى كه از آلوده دامنى زاييده شده باشد».
اين روايت را حافظ طبرى نيز در رياض النضره ذكر كرده است. 
صبيح (1) مى‏گويد: 
«كنت بباب النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم فجاء على و فاطمة والحسن والحسين، فجلسوا ناحية، فخرج رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم الينا فقال: انكم على خير، و عليه كساء خيبرى، فجللهم به و قال: انا حرب لمن حاربكم، سلم لمن سالمكم». (10) 
«روزى در انتظار پيامبر اكرم بر در خانه‏ى آن حضرت بودم كه على، فاطمه،حسن و حسين از راه رسيدند و در كنارى نشستند. وقتى كه رسول خدا از خانه خارج گرديد خطاب به آنان فرمود: 
شما پيوسته در خير هستيد؛ و سپس عباى خيبرى خودش را بر سر آنان سايبان كرد و فرمود: 
من، با هر كسى با شما بجنگد، در جنگ هستم، و با هر كسى كه با شما در صلح و صفا باشد من نيز در سلم و آشتى مى‏باشم». 
روايت فوق را طبرانى در المعجم الاوسط، جصاص در احكام القرآن، هيثمى در مجمع، ابن‏اثير در اسدالغابه، ابن حجر در اصابه و عده‏اى ديگر از دانشمندان نقل كرده‏اند. 
ابوهريره مى‏گويد: 
«نظر النبى الى على و فاطمه والحسن والحسين، فقال: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم». (11) «پيامبر اكرم نظر به سوى على، فاطمه، حسن و حسين افكند و سپس فرمود: من، با هركسى كه با شما بجنگد در ستيزم؛ و با هركسى كه با شما در سلم و آشتى باشد من نيز در صلح و صفا هستم». 
اين حديث شريف را حاكم در مستدرك، خطيب در تاريخ بغداد، امام حنابله در مسند، هيثمى در مجمع، ابن‏عساكر در تاريخ دمشق، و طبرانى در معجم آورده‏اند. همچنين عده‏اى از دانشمندان شيعه آن را روايت نموده‏اند. (12) 
رواياتى كه تحت عنوان موضوع پنجم ذكر شد بسيار جاى تامل، دقت و بررسى دارد، و بايد توجه داشت: بشرى كه در حال غضبش، در هنگام انبساط و فرحش، در موقع رنج و گرفتاريش، در زمان سرور و نشاطش و خلاصه در جميع اطوار و حالاتش صاحب اختيار، مطاع و مقتداى همه‏ى مردم باشد؛ و تمام افراد بشر موظف به خضوع و تسليم در برابر او باشند؛ و محبت به او دوستى با پيامبر، و دشمنى با او خصومت با رسول خدا، و اطاعت از او اطاعت از پيامبر، و صلح با او، سلم و آشتى با رسول خدا باشد؛ تحقيقا اگر در صفات، هم‏رديف پيامبر نباشد، هرگز اين احكام درباره‏ى او جارى نمى‏شود، و به عبارت ديگر فردى كه در ملكات انسانى، در فضائل و مكارم اخلاقى، در صفات نفسانى، و خلاصه در جميع حالات و شئون بشرى طورى باشد كه هرگز كوچكترين خلافى از او سر نزند، و همه‏ى مردم به فرمان خدا و رسولش مامور به اطاعت و خضوع و تسليم در برابر او باشند، معقول نيست كه در صفات هم‏رديف و همتاى پيامبر اكرم نباشد. 
بلى، آن انسانى كه هرگز كلمه‏اى، حرفى، حركتى- در هيچ مورد- جز به فرمان و اجازه‏ى خدا از ا و صادر نشود، و جز در راه محبت و رضاى پروردگار قدمى برندارد، و پيوسته در گفتار و كردار و در تمام حالاتش، محدود و متعهد و مقيد به امر خدا باشد تنها او شايسته است كه پيامبر اكرم صلح با او را، سلم و آشتى با خودش بداند و جنگ با او را ستيز با خودش بحساب آورد؛ و كاملا روشن است كه فاطمه‏ى زهرا سلام‏اللَّه‏عليها صاحب آن نفس پاك انسانى، و آنهمه صفات ربانى، يقينا بايد در شئون ولايت هم‏رديف و هم‏درجه و يكسان با پيامبر اكرم، على و حسنين عليهم‏السلام باشد. 

  1ـ صبيح مولى ام‏سلمه از كسانى است كه علماى عامه وى را در عداد صحابه ذكر كرده‏اند. ( اسدالغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175). 
2ـ ابوعبداللَّه ولى الدين محمد بن عبداللَّه عمرى معروف به خطيب تبريزى متوفاى بعد از 737 هجرى. وى از علماى حديث است و از تحرير كتاب معروف «مشكاه المصابيح»خود در سال 737 هجرى فارغ گرديده است. زركلى تاريخ وفات وى را سال 741 هجرى ثبت نموده است. ( الاعلام ج 6/ 234، معجم المولفين ج 3/ 437). 
3ـ حافظ عمادالدين اسماعيل بن عمر بن كثير شافعى قيسى دمشقى متوفاى 774 هجرى. ابن حجر عسقلانى در كتاب الدرر الكامه و همچنين در كتاب انباء الغمر از او تجليل فراوان نموده و ذهبى از وى بعنوان محدثى صاحب فتوا ياد كرده است. ابن حبيب درباره‏ى او مى‏گويد: «رياست در علم تاريخ و حديث و تفسير به او منتهى مى‏گردد». كتاب معروف البدايه و النهايه از جمله آثار معروف اوست. ( الغدير ج 1/ 126، الدرر الكامنه 1/ 373، انباء الغمر ج 1/ 45). 
4ـ حافظ عز الدين ابوالحسن على بن محمد بن محمد بن عبدالكريم شيبانى معروف به ابن اثير جزرى متوفاى 630 هجرى. وى مولف كتاب معروف «الكامل فى التاريخ» و «اسد الغابه»مى‏باشد. ذهبى از وى با عناوينى چون «امام»و «علامه»و «اخبارى»و «اديب» ياد مى‏نمايد و مى‏گويد: «منزل ابن اثير ماواى طالبان علم بود». ابن خلكان درباره‏ى او مى‏گويد: 
«ابن اثير در حفظ حديث و شناخت مطالب مربوط به آن، امام بوده و در خصوص تاريخ قدما و متاخرين حافظ مى‏باشد». ( الغدير ج 1/ 119، سير اعلام النبلاء ج 22/ 353، تذكره الحفاظ ج 4/ 1399). 
5ـ حافظ محمد بن عيسى بن سوره بن موسى بن ضحاك سلمى ترمذى ابوعيسى متوفاى 279 هجرى. 
كتاب سنن وى يكى از كتب صحاح سته مى‏باشد و علماى عامه در وثاقت او اتفاق نظر دارند. ( ثقات ابن حبان ج 9/ 153، سير اعلام النبلاء ج 13/ 270، تهذيب الكمال ج 26/ 250، تهذيب التهذيب ج 9/ 387، البدايه و النهايه ج 11/ 77). 
6ـ حافظ ابوعبداللَّه محمد بن يزيد ربعى معروف به ابن ماجه قزوينى متوفاى 273 هجرى. وى نويسنده‏ى كتاب «السنن»است كه يكى از صحاح سته محسوب مى‏شود. ابن ماجه در تفسير و تاريخ نيز تاليف دارد. وى به عراقين ( بصره و كوفه) و بغداد و مكه و شام و مصر و رى مسافرت نموده و محضر مشايخ حديث را در اين بلاد درك كرده است. ابويعلى درباره‏ى او مى‏گويد: «ابن ماجه موثقى بزرگ است و توثيق او مورد اتفاق همگان مى‏باشد، او كسى است كه به وى ( و رواياتش) مى‏توان احتجاج نمود». (سير اعلام النبلاء ج 13/ 277، تذكره الحفاظ ج 2/ 636، تهذيب الكمال ج 27/ 40، تهذيب التهذيب ج 9/ 530، شذرات الذهب ج 2/ 64). 
7ـ معجم كبير طبرانى ج 3/ 40/ ح 2619، 2620، معجم اوسط طبرانى ج 3/ 407- 408/ ح 2875، ج 6/ 8- 9/ ح 5011، ج 8/ 128/ ح 7255، سنن ابن‏ماجه ج 52/2، مستدرك حاكم ج 3/ 149، البدايه والنهاية ج 8/ 40، ذخائرالعقبى ص 23، اسدالغابه 3/ 11، 5/ 523، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، الاصابه ج 3/ 175، 176، تاريخ بغداد ج 7/ 137، تلخيص المستدرك 3/ 149، تاريخ مدينه دمشق ( ط دارالفكر) ج 13/ 218، ج 14/ 157، 158، الرياض النضره ج 3/ 154، الصواعق المحرقه ص 282، فرائدالسمطين ج 2/ 38/ ح 372، كفايةالطالب ص 188، 189، كنزالعمال ج 12/ 96/ ح 34159، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، مقتل الحسين خوارزمى ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمى ص 91، الفصول المهمه ص 26، در السحابه ص 269، ينابيع‏الموده ص 35، 165، 172، 194، 229، 230، 261، 294، 309، 307. 
از جمله مصادر شيعى نيز مى‏توان به كتابهاى امالى طوسى ج 1/ 345، كشف‏الغمه ص 28، 158، بشارة المصطفى ص 178، بحارالانوار 37/ 43، 78، 79، 82، 43/ 306 مراجعه نمود. 
8ـ شرح نهج‏البلاغه ج 3/ 208 207. 
9ـ الرياض النضره ج 3/ 154، فرائد السمطين ج 2/ 40/ ح 373، مناقب خوارزمى ص 211. 
10ـ المعجم الاوسط ج 3/ 407- 408/ ح 2875، اسد الغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175، تهذيب الكمال 3/ 113، مجمع الزوائد ج 9/ 169. 
طبرانى اين حديث را- به همين گونه كه از صبيح در متن آمده- در معجم اوسط نقل كرده و سپس مى‏گويد: سدى اين روايت را از قول صبيح به زيد بن ارقم نسبت داده است. ( روايت سدى را كه طبرانى به آن اشاره مى‏نمايد در اين مصادر مى‏توانيد ببينيد: سنن ابن ماجه- باب 11- ج 1/ 52، اسد الغابه 3/ 11، 5/ 523، كفايه الطالب ص 188). 
11ـ معجم كبير طبرانى ج 3/ 4/ ح 2621، البدايه و النهايه ج 8/ 40، 223،تاريخ بغداد 7/ 137، تلخيص المستدرك 3/ 149، مستدرك حاكم ج 3/ 149، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، سنن ابن‏ماجه 1/ 52، كفايةالطالب ص 189، مجمع‏الزوائد ج 9/ 169، مسند احمد بن حنيل ج 2/ 442، مناقب مغازلى ص 64، تاريخ مدينه دمشق ( ط دار الفكر ) ج 13/ 218، مقتل الحسين خوارزمى ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمى ص 90، 91، كنزالعمال ج 12/ 97/ ح 34164، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، 6/ 216، ينابيع‏الموده ص 261. 
12ـ از ميان كتب شيعه مى‏توان به: العمده ص 51، و بحارالانوار 22/ 141 اشاره نمود.

سیّد پوریا بازدید : 26 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 مرحوم صدوق از ابن‏عباس روايت مشروحى نقل كرده كه پيامبر (ص) در آن، از ستمهائى كه به اهل‏بيت (ع) مى‏شود خبر داده است، از جمله از مطالب آن روايت اين است كه فرموده: 
امّا دخترم فاطمه (س)، او سرور بانوان دو جهان از اوّلين و آخرين است، او پاره‏ى تن من، و نور چشم من، و ميوه‏ى دل من و روح من است كه در وجود من مى‏باشد، او حوراء انسيّه است، چون در محراب عبادت خود در پيشگاه خدا به عبادت پردازد، نور او، براى فرشتگان آسمان مى‏درخشد، چنانكه نور ستارگان براى اهل زمين مى‏درخشد، خداوند به فرشتگانش مى‏فرمايد: «اى فرشتگان من، كنيز مرا كه سرور كنيزان من است، بنگريد كه در پيشگاه من براى عبادت ايستاده، مشاهده كنيد كه چگونه از خوف من، اندامش مى‏لرزد و با همه‏ى قلبش به عبادت من رو آورده است، شما را گواه مى‏گيرم كه من: شيعيان او را از آتش، ايمن ساختم. (يا گواهى مى‏دهم نزد شما، كه شيعيان او را از آتش دوزخ ايمن ساختم). (1) 
مؤلّف گويد: پيامبر (ص) بعد از اين گفتار فرمود: من هرگاه فاطمه (س) را مى‏نگرم به ياد حوادث و مصائبى مى‏افتم كه بعد از من بر او وارد مى‏گردد، گوئى مى‏نگرم كه پريشانى وارد خانه‏ى او شده، و به او بى‏احترامى مى‏شود، و حقّش غصب مى‏گردد، و از دستيابى به ارزش بازداشته مى‏شود، و پهلويش شكسته مى‏شود و فرزندش سقط مى‏گردد، او ندا مى‏كند: يا مُحَمَّداهُ! جوابى نمى‏شنود يارى مى‏طلبد ولى كسى او را يارى نمى‏كند، همواره بعد از من محزون و غمگين و گريان است، گاهى بياد مى‏آورد كه وحى از خانه‏اش قطع شده، و زمانى بياد مى‏آورد كه به فراق من مبتلا گشته، و نيمه‏هاى شب وحشت‏زده مى‏شود از اين رو كه صداى قرآن مرا هنگام نماز شب، همواره مى‏شنيد، ولى اينك نمى‏شنود، سپس خود را پس از آنكه در دوران پدر، عزيز مى‏يافت، پريشان و غمزده مى‏يابد، در اين هنگام خداوند، فرشتگان را مونس او مى‏سازد، فرشتگان با او همسخن مى‏شوند چنانكه با حضرت مريم همسخن مى‏شدند، و فرشتگان خطاب به او مى‏گويند: 
يا فاطِمَةُ اِنَّ اللَّهَ اِصْطَفاكِ وَ طَهَّرَك وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ، يا فاطِمَةُ اُقْنُتِى لِرَبِّكِ، وَاسْجُدِى وَارْكَعِى مَعَ الرّاكِعينَ. 
«اى فاطمه! خداوند ترا اختيار كرد و برگزيد و پاك ساخت و بر همه‏ى بانوان جهانيان، ممتاز نمود، اى فاطمه! خداى خود را عبادت و سجده كن و با راكعان درگاه خدا، ركوع بجاى آورد». سپس گوئى مى‏بينم كه او دردمند و بيمار شده، و نياز به پرستار دارد، خداوند حضرت مريم دختر عمران را به پرستارى او مى‏فرستد، تا از او پرستارى كند، در آن وقت با خدا چنين راز و نياز مى‏كند: 
«خدايا از زندگى سير و خسته شده‏ام و از دنياپرستان افسرده گشته‏ام، مرا به پدرم ملحق كن». خداوند او را به من ملحق مى‏سازد، او نخستين فرد از اهل‏بيت من است در حالى كه محزون و غمگين است و حقش غصب شده، و او را كشته‏اند، به من مى‏پيوندد، در اين هنگام به خدا عرض مى‏كنم: «خدايا كسانى را كه به او ظلم كردند، از رحمت خود دور كن، و آنان را كه حق او را غصب كردند، مجازات فرما، و آنان را كه او را پريشان نمودند، خوار نما، و آنان را كه به پهلوى او ضربت زدند و كودك او را سقط نمودند، در آتش دوزخ، مخلّد كن». 
در اين هنگام، فرشتگان مى‏گويند: آمين: «خدايا به استجابت برسان». 

  1ـ اشهدُكُمُ اِنّى قَدْ اَمِنْتُ شِيعَتَها مِنَ النَّار.

سیّد پوریا بازدید : 36 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 چهارمين منقبتى كه وجود مقدس حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها با پدر و همسر و فرزندانش مشترك است، در اهتدا و اقتدا و تمسك است، يعنى هدايت يافتن و پيروى كردن مردم از آنان و در موقع نياز، متوسل شدن به آنان. 
انس بن مالك روايت مى‏كند: 
«صلى بنا رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم صلوة الفجر، فلماانفتل من الصلوة اقبل علينا بوجهه الكريم، فقال: معاشر المسلمين، من افتقد الشمس فليستمسك بالقمر، و من افتقد القمر فليستمسك بالزهرة، و من افتقد الزهرة، فليستمسك بالفرقدين. فقيل: يا رسول‏اللَّه، ما الشمس و القمر، و ما الزهره و ما الفرقدين؟ فقال: انا الشمس و على القمر و فاطمه الزهره و الحسن و الحسين الفرقدان، و كتاب اللَّه لا يفترقان حتى يردا على الحوض». (1) 
«روزى پيامبر اكرم با ما نماز صبح بجاى آورد، و پس از فراغت از نماز روى مباركش را به سوى ما گردانيد: و فرمود: اى جماعت مسلمانان، هر كس كه آفتاب را از دست بدهد، پس بايد به ماه تمسك جويد، و در فقدان ماه دست به دامان زهره شود، و اگر زهره را نيابد به دو ستاره‏ى فرقدان پناه آورد. از پيامبر اكرم سؤال شد كه يا رسول‏اللَّه مقصود از آفتاب و ماه و زهره و فرقدان ( دو ستاره نورافشان چيست؟ فرمود: من آفتابم، على ماه، و فاطمه زهره است و دو ستاره حسنين هستند. آنان با كتاب خدا دو دستاويز بشرند و همواره بهم پيوسته‏اند و هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند تا در كنار حوض كوثر به من ملحق شوند». 
روايت فوق را ابو اسحاق ثعلبى در عرائس نقل كرده است. 
نطنزى نيز در الخصائص العلويه اين روايت را بدينگونه نقل مى‏نمايد كه حضرت رسول فرمود: 
«اطلبوا الشمس، فاذا غابت، فاطلبوا القمر، و اذا غاب القمر فاطلبوا الزهره، و اذا غابت الزهره، فاطلبوا الفرقدين. قلنا: يا رسول‏اللَّه، من الشمس؟ قال: انا. و من القمر؟ قال: على. فمن الزهره؟ قال فاطمه. قلنا: فمن الفرقدان؟ قال: الحسن والحسين». (2) 
«آفتاب را بيابيد، و اگر آفتاب غروب كرد، ماه را طلب كنيد. در صورتيكه ماه از نظرها پنهان شد، زهره را بطلبيد، و اگر زهره ناپديد شد دو ستاره‏ى فرقدين رابجوييد.سؤال شد يا رسول‏اللَّه مقصود از شمس و قمر و زهره فرقدين چه كسانى هستند؟ فرمود: من آفتابم، على ماه، و فاطمه زهره است، و حسن و حسين دو ستاره فرقدان». 
اين روايت را صاحب «روضة الصفاء» (3) و «حبيب السير» (4) 
با عبارات ديگر از جابربن‏عبداللَّه نقل كرده‏اند كه حضرت رسول فرمود: 
«اهتدوا بالشمس، فاذا غابت الشمس فاهتدوا بالقمر، و اذا غاب القمر فاهتدوا بالزهره، و اذا غابت فاهتدوا بالفرقدين. فقيل: يا رسول‏اللَّه من الشمس؟ قال: انا. من القمر؟ على بن ابى‏طالب، من الزهرة؟ الزهراء سلام‏اللَّه‏عليها. و الفرقدان؟ هما الحسنان». (5) 
روايت مورد بحث را جمعى از دانشمندان شيعه نيز از جابر بن عبداللَّه نقل كرده‏اند. (6) 
شيخ صدوق رحمه‏اللَّه‏عليه نيز در معانى‏الاخبار اين حديث را ذكرنموده است با اين تفاوت كه بجاى كلمه‏ى «اهتدوا» كلمه‏ى «اقتدوا» آورده است. در اكثر اين روايات كه از شيعه و سنى منقول است گفتار پيامبر با اين جمله خاتمه مى‏يابد: «كتاب خدا و عترت من بهم پيوسته است و هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند تا در كنار حوض كوثر به من ملحق شوند» (7)و خود اين مطلب موضوع بسيار فوق‏العاده و مهمى است. (8) 
از روايات مذكور كاملا روشن است كه حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها در مراتب و مناقب گفته شده، هم‏رديف رسول اكرم، اميرالمؤمنين و حسنين عليهم‏السلام است و در مقام تمسك،اهتدا و اقتدا همانند آنان مى‏باشد، و اگر در ولايت عصمت نظير پيامبر اكرم، على، و حسنين نبود، امر هدايت يافتن، و پيروى مردم از او، و توسل هر بشرى در مشكلات به او، كارى بيهوده و گزاف مى‏بود. حضرت زهرا عليهاالسلام يكى‏از ذخائرى است كه حضرت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم بعد از خود باقى گذاشته است و در اين باره مى‏فرمايد: 
«انى مخلف فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى». (9) 
«من در ميان شما دو وزنه‏ى سنگين باقى مى‏گذارم، كتاب خدا و خاندان من». 
و حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها يك تن از عترت پيامبر، و زهره‏اى است كه در مدار عصمت و ولايت، با شمس و قمر و فرقدين هم‏رتبه و هم‏درجه است، اگر چه نور شمس و قمر بر نور زهره غلبه دارد و با وجود خورشيد و ماه نمى‏توان نور زهره را مشاهده كرد، و گوئى پيامبر اكرم با تقدم و تاخر اسامى پنج تن در همه‏ى روايات و با ترتيب مشخص و معين مى‏خواهد بيان فرمايد كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام از زهرا عليهاالسلام افضل است، و مقام زهرا تالى و بلافاصله بعد از اميرالمومنين است و اگر چنين نبود، شايسته بود كه اول نام حضرت زهرا ذكر شود. 
ترتيب اسماء پنج تن، در آسمانها، در عرش، در كرسى، در جنت و در ساير مواقف كه نوشته شده و يا مورد خطاب خدايى بوده‏اند به همين سبك و نسق بوده است. رسول خدا در هر جا كه سخن از پنج تن است، ابتدا نام خودش را ذكر مى‏كند، بعد اميرالمؤمنين و سپس حضرت صديقه را، و در تمام اخبار و احاديث اين ترتيب اسماء مراعات شده است، لذا معلوم مى‏شود كه مقام حضرت زهراء عليهاالسلام تالى و بلافاصله بعد از اميرالمؤمنين است، اگر چه، پنج تن در مناقب و فضائل و مطالبى كه گفته شد، هم‏رديف، هم‏درجه و يكسانند، با وجود اين مقام آنان در مراتب و مدراج ديگر ممكن است با هم اختلاف داشته باشد، ولى آنچه محققا از ترتيب اسامى آنها در كلام پيامبر مى توان استفاده كرد، اين است كه رسول اكرم داراى عاليترين مقام، و اميرالمؤمنين پس از پيامبر، و حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها بعد از او، حسنين پس از فاطمه، صاحب والاترين مقام در جهان آفرينش هستند. 
و ما اين مطلب را نيز ثابت خواهيم كرد كه حضرت زهرا عليهاالسلام از يازده امام ديگرافضل‏تر و برتر مى‏باشد، و اگر جز اين يك منقبت، فضيلت ديگرى در شان او نبود، همين براى اثبات مقام ولايت آن حضرت كافى بود. پيامبر اكرم براى امت خود، نمونه‏ها و يادگاريهاى پاينده‏اى بعد از خودش بر جاى نهاده است: يادگاريهاى پاينده‏اى بعد از خودش بر جاى نهاده است: يادگاريهايى كه در هر زمان و مكان، در زمينه‏هاى علمى، عملى، تمسكى، اقتدايى، و اهتدايى و... جوابگوى جميع نيازهاى بشرى باشند. 
حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها در تمام شئون مذكور سهيم و مشترك است، به عبارت ديگر چنان كه على بن ابى‏طالب مقتداى ما، هادى ما، رهنماى ما، و ولى ماست، عينا حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها نيز همانگونه است، نه تنها براى ما مسلمانان، بلكه براى جميع بشر از اولين و آخرين. 

  1ـ العرائس ( مخطوط). ( رجوع بفرماييد به حقاق الحق ج 24/ 250). 
در معانى‏الاخبار شيخ صدوق اين حديث به دو طريق بصورتهاى زير آمده است: 
( 1)- احمد بن ابى‏جعفر البيهقى، عن على بن جعفر المدينى، عن ابى‏جعفر المحاربى، عن ظهير بن صالح العمرى، عن يحيى بن تميم، عن المعتمر بن سليمان، عن ابيه، عن يزيد الرقاشى، عن انس بن مالك، قال: «صلى بنا رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم صلاه الفجر، فلما انفتل من صلاته اقبل علينا بوجهه الكريم، فقال: معاشر الناس، من افتقد الشمس فليتمسك بالقمر، و من افتقد القمر فليتمسك بالزهره، و من افتقد الزهره، فليتمسك بالفرقدين. قيل: يا رسول‏اللَّه، مالشمس و القمر و الزهره و الفرقدان؟ فقال: انا الشمس و على القمر و فاطمه الزهره و الحسن و الحسين الفرقدان، و كتاب اللَّه لايفترقان حتى يردا على الحوض». 
(2)- محمد بن عمر ( و) بن على البصرى، عن عبداللَّه بن على الكرخى، عن محمد بن عبداللَّه، عن ابيه، عن عبدالرزاق الصنعانى، عن معمر، عن الزهرى، عن انس، قال: «صلى بنا رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم صلاه الفجر، فلما انفتل من الصلاه اقبل علينا بوجهه الكريم على اللَّه عز و جل، ثم قال: معاشر الناس، من افتقد الشمس فليتمسك بالقمر، و من افتقد القمر فليتمسك بالزهره، و من افتقد الزهره، فليتمسك بالفرقدين. ثم قال رسول‏اللَّه: انا الشمس، و على القمر و فاطمه الزهره و الحسن و الحسين الفرقدان، و كتاب اللَّه لايفترقان حتى يردا على الحوض». ( معانى‏الاخبار ص 114- 115).@ 2ـ الخصائص العلويه، فرائدالسمطين ج 2/ 16/ ح 361، شواهد التنزيل ج 2/ ح 922.@ 3ـ كتاب «روضه الصفاء»تاليف محمد بن خاوندشاه بن محمود معروف به ميرخواند متوفاى 903 يا 904 هجرى مى‏باشد. 
4ـ كتاب «تاريخ حبيب السير فى اخبار افراد بشر»تاليف غياث‏الدين بن همام‏الدين شيرازى معروف به خواندمير متوفاى 941 هجرى است. 
5ـ روضه الصفاء جلد 1/ جزء 3/ ذيل احوال حضرت حسين بن على عليهماالسلام، حبيب السير ج 1/ 35. همچنين مراجعه بفرماييد به: شواهد التنزيل- آيه‏ى ( اهدنا الصراط المستقيم)- ج 1/ ح 91، و مقتل الحسين خوارزمى ج 1/ 110. 
ترجمه‏ى فارسى اين روايت چنين است: پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند: «راه راست را با خورشيد بيابيد؛ آنگاه كه خورشيد پنهان گرديد راه راست را با ما بيابيد؛ و آنگاه كه ماه پنهان گرديد راه راست را با ستاره‏ى زهره بيابيد؛ و آنگاه كه ستاره‏ى زهره پنهان شد راه راست را با ستاره‏ى زهره بيابيد؛ و آنگاه كه ستاره‏ى زهره پنهان شد راه راست را با دو ستاره‏ى فرقدين بيابيد. به رسول خدا عرض شد كه: يا رسول‏اللَّه منظور از خورشيد چيست؟ فرمود: منظور من هستم. ماه كيست؟ فرمود: على بن ابى‏طالب. زهره كيست؟ فرمود: زهرا، و فرقدين نيز حسنين مى‏باشند».
6ـ معانى‏الاخبار ص 114- 115، امالى طوسى ج 2/ 130، 131، بحارالانوار ج 24/ 74، 75. 
شيخ طوسى در امالى روايت جابر را با عباراتى آورده است كه نظر به اهميتى كه دارد ما آن را در اينجا عينا نقل مى‏كنيم: 
«جماعه، عن ابى‏المفضل، عن الحسن بن على بن زكريا، عن محمد بن صدقه، عن موسى بن جعفر، عن ابيه، عن جده، عن جابرالانصارى، قال: صلى بنا رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم صلاه الفجر، ثم انفتل و اقبل علينا يحدثنا، ثم قال: ايها الناس، من فقد الشمس فليتمسك بالقمر، و من فقد القمر فليتمسك بالفرقدين. قال: فقمت انا و ابوايوب الانصارى و معنا انس بن مالك، فقلنا: يا رسول اللَّه من الشمس؟ قال: انا. فاذا هو صلى اللَّه عليه و آله و سلم قد ضرب لنا مثلا، فقال: ان اللَّه تعالى خلقنا، فجعلنا بمنزله نجوم السماء كلما غاب نجم طلع نجم، فانا الشمس، فاذا ذهب بى فتمسكوا بالقمر. قلنا. فمن القمر؟ قال: اخى و وصيى و وزيرى و قاضى دينى و ابوولدى و خليفتى فى اهلى على بن ابى‏طالب. قلنا: فمن الفرقدان؟ قال: الحسن والحسين. ثم مكث مليا، فقال: هولاء و فاطمه و هى الزهره عترتى و اهل بيتى، هم مع القرآن، لايفترقان حتى يردا على الحوض». ( امالى طوسى ج 2/ 130، 131). 
يعنى: جابر روايت مى‏كند كه «رسول خدا نماز صبح را با ما خواند و پس از اتمام نماز رو به ما نمود و با ما سخن گفت. حضرت فرمود: اى مردم، هركس كه خورشيد را از دست دهد بايد به ماه تمسك جويد، و هركس ماه را از دست دهد بايد به فرقدان متمسك شود. 
جابر مى‏گويد: من و ابوايوب انصارى برخاستيم- انس بن مالك نيز بود- به پيامبر عرض كرديم: اى رسول خدا منظور از خورشيد چيست؟ فرمود: خورشيد، من هستم؛ آنگاه پيامبر براى ما مثالى زد، فرمود: خداى تعالى ما را خلق نمود؛ آنگاه ما را بمنزله‏ى ستارگاه آسمان قرار داد، هرگاه ستاره‏اى پنهان گردد ستاره‏ى ديگرى طلوع مى‏نمايد؛ پس (بدانيد كه) من خورشيدم و آنگاه كه من رفتم به ماه متمسك گرديد. گفتيم: منظور از ماه كيست؟ پيامبر فرمود: ماه، برادر و وصى و وزير و پرداخت‏كننده‏ى ديون من و پدر فرزندان من و جانشين من در ميان خاندانم يعنى على بن ابى‏طالب مى‏باشد. گفتيم: منظور از فرقدان چيست؟ فرمود: منظور حسن و حسين هستند. آنگاه پيامبر لحظه‏اى درنگ نمود و سپس فرمود: آنان و فاطمه- كه زهره مى‏باشد- خاندان و اهل‏بيت من هستند؛ آنان با قرآنند، و قرآن و اهل‏بيت من تا ( روز قيامت كه) بر من در كنار حوض ( كوثر)وارد مى‏گردند از يكديگر جدا نمى‏شوند. 
7ـ العرائس ( مخطوط)، امالى طوسى ج 2/ 130، 131، معانى‏الاخبار ص 114- 115، بحارالانوار ج 24/ 74- 76. 
8ـ علاوه بر روايات فوق كه ب نقل از انس بن مالك و جابر بن عبداللَّه انصارى بود روايتى نيز به همى مضمون از جناب سلمان نقل است كه صاحب كفايه‏الاثر آن را بدينگونه نقل مى‏نمايد: 
«حدثنا محمد بن عبداللَّه بن المطلب و ابوعبداللَّه محمد بن احمد بن عبداللَّه بن الحسن بن عباس الجوهرى، جميعا قالا: حدثنا ( محمد بن) لاحق اليمانى عن ادريس بن زياد، قال: حدثنا اسرائيل بن يونس بن ابى‏اسحاق السبيعى، عن جعفر بن الزبير، عن القاسم ( بن سليمان)، عن سلمان الفارسى رضى‏اللَّه‏عنه قال: خطبنا رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم فقال: معاشر الناس، انى راحل عنكم عن قريب و منطلق الى المغيب، اوصيكم فى عترتى خيرا، و اياكم والبدع، فان كل بدعه ضلاله و كل ضلاله و اهلها فى النار. معاشر الناس، من افتقد الشمس فليتمسك بالقمر، و من افتقد القمر فليتمسك بالفرقدين، و من افتقد الفرقدين فليتمسك بالنجوم الزاهره بعدى، اقول قولى و استغفر اللَّه لى و لكم. قال: فلما نزل عن المنبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تبعته حتى دخل بيت عائشه، فدخلت عليه قلت: بابى انت و امى يإ؛ببّّ رسول‏اللَّه، سمعتك تقول: اذا افتقدتم الشمس فتمسكوا بالقمر، و اذا افتقدتم القمر فتمسكوا بالفرقدين، و اذا افتقدتم الفرقدين فتمسكوا به بعدى و اما الفرقدان فالحسن و الحسين، فاذا افتقدتم القمر فتمسكوا بهما، و اما النجوم الزاهره فالائمه التسعه من صلب الحسين عليه‏السلام و التاسع مهديهم. ثم قال: انهم هم الاوصياء و الخلفاء بعدى، ائمه ابرار، عدد اسباط يعقب و حوارى عيسى. قلت: فسمهم لى يا رسول‏اللَّه، قال: اولهم و سيدهم على بن ابى‏طالب، و سبطى، و بعدهما زين‏العابدين على بن الحسين، و بعده محمد بن على باقر علم النبيين، و جعفر الصادق ابن محمد، و ابنه الكاظم سمى موسى بن عمران، والذى يقتل بارض خراسان على ابنه، ثم ابنه محمد، و الصادقان على و الحسن، و الحجه القائم المنتظر فى غيبته، فانهم عترتى من دمى و لحمى، علمهم علمى، و حكمهم حكمى، من آذانى فيهم فلا اناله اللَّه تعالى شفاعتى». ( كفايه الاثر ص 40- 42). يعنى: «سلمان فارسى مى‏گويد: روزى رسول خدا براى ما سخنرانى نمود و در آن فرمود: اى مردم، من بزودى از ميان شما بسوى ( عالم) غيب خواهم رفت، به شما وصيت مى‏كنم كه با خاندان من بخوبى رفتار نماييد، از بدعتها بپرهيزيد كه هر بدعتى، گمراهى و ضلالت است و اهل هر ضلالتى جايگاهش آتش است. اى مردم، هركس خورشيد را از دست داد بايد به ماه متمسك شود، و هر كس كه ماه را از دست داد بايد به فرقدان تمسك نمايد، و هرگاه كه فرقدان را از دست داد بايد به ستارگان درخشان بعد ازم ن متمسك گردد. سخنم را مى‏گويم و از خداوند براى خودم و شما طلب مغفرت مى‏نمايم. سلمان مى‏گويد: آنگاه كه پيامبر از منبر پايين آمدند به دنبال حضرت رفتم تا به منزل عايشه داخل گرديد، من نيز داخل گرديدم و به پيامبر عرض كردم: اى رسول خدا پدر و مادرم بفدايت باد، شنيدم كه فرمودى: «هر كس كه خورشيد را از دست داد بايد به ماه متمسك شود، و هر كس كه ماه را از دست داد بايد به فرقدان تمسك نمايد، و هرگاه كه فرقدان را از دست داد بايد به ستارگاه درخشان بعد از من متمسك گردد»، منظور شما از خورشيد و ماه و فرقدان و ستارگان درخشان چيست؟ پيامبر فرمودند: خورشيد، من هستم و ماه، على است؛ آنگاه كه مرا از دست داديد پس از من به او متمسك گرديد. فرقدان نيز حسن و حسين هستند، آنگاه كه ماه را از دست داديد به آن دو متمسك شويد؛ ستارگاه درخشان نيز نه امامى هستند كه از فرزندان حسين مى‏باشند و نهمين آنان مهدى ايشان است. پيامبر سپس فرمودند: آنان اوصيا و خلفاى بعد از من مى‏باشند؛ آنان امامانى نيك به تعداد فرزندان يعقوب و حوارى عيسى هستند. سلمان مى‏گويد : عرض كردم: يا رسول‏اللَّه نام آنان را ذكر بفرماييد. حضرت نيز نام آنان را براى من ذكر فرمودند و گفتند: اولين آنان كه آقا و سرور آنان مى‏باشد على بن ابى‏طالب است، سپس دو نوه‏ى من ( حسن و حسين)، و پس از آن دو زين‏العابدين على بن حسين، و بعد از او محمد بن على باقر علم انبيا، و جعفر صادق فرزند محمد، و فرزندش كاظم كه به نام موسى بن عمران ناميده مى‏شود، و فرزندش على كه در سرزمين خراسان به قتل خواهد رسيد، و پس از او فرزندش محمد، و سپس، آن دو ( امام) صادق يعنى على و حسن، و بعد از آنان حجت قائم كه در غيبتش به انتظار او مى‏نشينند؛ اينان عتر ( و خاندان) من هستند و از خون و گوشت من مى‏باشند؛ علم آنان بمانند علم من، و حكم آنان بمانند حكم من است، كسى كه مرا- با آزار آنان اذيت مى‏نمايد- خداوند با شفاعت من ياريش نفرمايد. 
9ـ اين روايت كه به حديث «ثقلين» مشهور است با عبارات مختلفى بيان گرديده است و در تواتر آن هيچ ترديدى نمى‏توان نمود. ما ذيلا به بعضى از مصادر اين روايت از كتب عامه اشاره مى‏نماييم: 
صحيح مسلم- كتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل على بن ابى‏طالب- ج 4/ 1873/ ح 2408، صحيح ترمذى- كتاب المناقب، باب الكبرى ج 2/ 194، مسند احمد بن حنبل ج 4/ 366، 367، سنن دارمى- كتاب فضائل القرآن، باب فضل من قرا القرآن- ج 2/ 431، 432، المستدرك ج 3/ 109، 148، 533، نظم دررالسمطين ص 232، شرح السنه ج 7/ 205، 206، تفسير ابن كثير ج 4/ 113، ذخائرالعقبى ص 16، مناقب ابن مغازلى ص 234، 235، مقتل الحسين ج 1/ 104، فرائدالسمطين ج 2/ 272- 275/ ح 538، 539، اسد الغابه ج 2/ 12، شرح العقيده الطحاويه ج 2/ 737، 738، احياء الميت ص 114، الصواعق المحرق ص 224، 229، 230، مجمع‏الزوائد ج 9/ 163، الدرالمنثور ج 2/ 60، ج 6/ 7، 306، ينابيع‏الموده ص 183 370 41 38 30.

سیّد پوریا بازدید : 24 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

ابن‏عباس روايت مى‏كند: «ان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم كان جالسا ذات يوم، و عنده على و فاطمة والحسن والحسين، فقال: اللهم انك تعلم ان هولاء اهل بيتى، و اكرم الناس على، فاحبب من احبهم، و ابغض من ابغضهم، و وال من والاهم، و عاد من عاداهم و اعن من اعانهم و اجعلهم مطهرين من كل دنس، معصومين من كل ذنب، و ايدهم بروح القدس منك، ثم قال: يا على، انت امام امتى و خليفتى عليها بعدى، و انت قائد المومنين الى الجنة، و كانى انظر الى ابنتى فاطمة قد اقبلت يوم القيامة على نجيب من نور، عن يمينها سبعون الف ملك، و بين يديها سبعون الف ملك، و عن يسارها سبعون الف ملك، و عن خلفها سبعون الف ملك، تقود مومنات امتى الى الجنة...- الى ان قال:- (1) و انها السيدة نساءالعالمين. فقيل يا رسول‏اللَّه: اهى سيدة نساء عالمها؟ فقال صلى اللَّه عليه و آله و سلم: ذاك مريم بنت عمران، فاما ابنتى فاطمة فهى سيدة نساءالعالمين من الاولين و الاخرين، و انها لتقوم فى محرابها فيسلم عليها سبعون الف ملك من الملائكة المقربين، و ينادونها- بما نادت به الملائكة مريم- فيقولون: يا فاطمة، ان اله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساءالعالمين. ثم التفت الى على عليه‏السلام فقال: يا على ان فاطمة بضعة منى، و هى نور عينى، و ثمرة فوادى، يسوونى ما اساءها و يسرنى ما سرها، و انها اول من يلحقنى من اهل بيتى، فاحسن اليها بعدى...- الى ان قال:- (2) اللهم انى اشهدك انى محب لمن احبهم، و مبغض لمن الغضهم، و سلم لمن سالمهم، و حرب لمن حاربهم و عدو لمن عاداهم، و ولى لمن والاهم». (3) 
«روزى پيامبر اكرم نشسته بودند و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم‏السلام نيز حضور داشتند، دعاى آن حضرت در ميان آن جمع چنين بود: بارالها، تو خوب مى‏دانى كه اينان خاندان من، و عزيزترين مردم نزد من هستند، پس محبان و دوستانشان را دوست بدار و با دشمنانشان دشمنى فرما، و يارانشان را اعانت بنما، اينان را از جميع ناپاكيها پاك و مبرا بدار، از جميع گناهان بر كنار و مصون و محفوظ نگاهدار، و از جانب خود به روح‏القدس تاييدشان فرما... (روايات بسيار از ائمه‏ى اطهار سلام اللَّه عليهم در موارد مختلف نقل شده است كه مى‏فرمايد: معصومين روحى دارند غير از روح عموم بشر، كه هيچ انسانى در داشتن اين روح- كه در جميع اخبار آن را روح‏القدس مى‏نامند- با آنان هم‏رديف نيست. 
روح‏القدس همان روحى است كه در سايه‏ى آن پيامبر اكرم صاحب ولايت است. اين همان روح قدسى است كه با داشتن آن على سلام‏اللَّه‏عليه، حضرت امام حسن و امام حسين و امامان ديگر از اولاد حسين عليهم‏السلام بر همه‏ى مردم ولايت دارند. اين همان روح است كه به تاييد پيامبر اكرم، حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها نيز دارنده‏ى آن است و با داشتن اين روح، آن حضرت هم وليةاللَّه مى‏باشد). 
ابن عباس روايت را از قول پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم چنين ادامه مى‏دهد: 
يا على، بعد از من، جانشين من و امام و رهبر امت من هستى. تو پيشقدم و پيشرو اهل ايمان به سوى بهشتى؛ و گوئى اكنون در نظرم مجسم است و مى‏بينم كه دخترم فاطمه در روز قيامت سوار بر ناقه‏اى از نور است، در حاليكه هفتاد هزار ملك از جانب راست، هفتاد هزار از طرف چپ او، هفتاد هزار از پيش روى و هفتاد هزار از پشت سر او همراهيش مى‏كنند. او پيشگام زنهاى مؤمن است كه همراهش به سوى بهشت مى‏روند. 
... يا على، تو پيشواى مردان مؤمن امت من مى‏باشى، و دخترم فاطمه سالار زنان باايمان امت من و رهبر آنان به سوى بهشت است، بدرستيكه او بانوى بانوان جهان است. 
عرض شد: يا رسول‏اللَّه، آيا بانوى بانوان در زمان خودش؟ پيامبر فرمود: سيده‏ى زنان در زمان خودش مريم بنت عمران بود، ولى دخترم فاطمه بانوى بانوان جهان و سرور زنان عالم از اولين و آخرين است. 
اين فاطمه است كه آنگاه كه در محراب عبادت مى‏ايستد، هفتاد هزار فرشته‏ى مقرب بر او سلام و درود مى‏فرستند و- همانگونه كه مريم را مخاطب قرار دادند- ندا مى‏كنند: يا فاطمه، خداى تعالى تو را از ميان جميع زنان عالم انتخاب كرد، و تو را از همه‏ى آلودگيها پاك و منزه گردانيد. 
آنگاه رسول اكرم رو به سوى على كرد و فرمود: يا على، بدرستيكه فاطمه پاره‏ى تن و جان من است؛ اوست نور چشم من و ميوه‏ى قلب من؛ آنچه زهرا را ناپسند آيد، مرا نيز ناپسند است؛
و آنچه او را مسرور كند، مرا هم شاد و خرسند مى‏نمايد. او نخستين كسى است كه از خاندانم به من خواهد پيوست. يا على بعد از من، تا توانى به او نيكى كن... سپس پيامبر اكرم اين چنين دعا نمودند: بارالها، من تو را گواه مى‏گيرم، كه دوست مى‏دارم آن كسى را كه اينان را دوست بدارد و دشمن مى‏دارم شخصى را كه با اينان دشمنى كند؛ هر فردى با اينان از در صلح و آشتى درآيد، من هم با او در سلم و صفا خواهم بود؛ و هر كس كه با اين چهار تن در جنگ باشد من نيز با او در ستيزم؛ من دشمن كسانى هستم كه با اينان دشمنى كند، و دوست كسانى هستم كه آنان را دوست بدارد». 
بار ديگر تكرار مى‏كنيم، با در نظر گرفتن روايت شريفه‏ى مذكور، حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها بطور يقين صاحب ولايت كبرى است زيرا هرگز معقول نيست كه دشمنى و يا دوستى با او همانند عدوات و يا محبت نسبت به پيامبر باشد و آنچه فاطمه را غمگين و يا مسرور مى‏گرداند، حضرت‏رسول را نيز محزون و يا شاد نمايد، ولى او صاحب مقام ولايت نباشد. 
و اگر حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها در ولايت، در عصمت، و در جميع حالاتش رديف پدر و همسر و دو فرزندش نمى‏بود هرگز پيامبر اكرم مطالب مذكور را بيان نمى‏كرد. رسول خدا كه سخن بى‏حساب و گزاف و بيهوده نمى‏گويد، تمام‏گفتارش (ما ينطق عن الهوى- ان هو الا وحى يوحى) (4)است، آنچه مى‏گويد وحى الهى است، آنهم در مقامى كه خدا را شاهد سخنان خود قرار مى‏دهد. 
گويى پيامبر اكرم از جانب خدا مامور به ابلاغ اين مراتب و فضائل است، كه خدا را در گفتار خويش گواه مى‏گيرد، چنانكه در انجام نبوت و ابلاغ رسالتش، در مواقف متعدد شاهد قرار داده است؛ و از مردم نيز اقرار و اعتراف مى‏خواهد، و مى‏پرسد و خواستار جواب صريح آنان مى‏باشد: «... هل بلغت؟... بلى بلغت». سؤال مى‏فرمايد آيا رسالت خودم را انجام دادم؟ و سپس جواب مى‏شنود: بلى ابلاغ كردى. همانگونه كه در غدير خم هنگام ابلاغ ولايت اميرالمؤمنين على سلام‏اللَّه‏عليه خدا را شاهد مى‏گيرد و از مردم اعتراف و اقرار مى‏خواهد... اللهم اشهد... بارالها شاهد باش... (5) 
چنين بنظر مى‏رسد كه وجود مقدس پيامبر پيوسته خود را مسئول و مامور ابلاغ ولايت فاطمه عليهاسلام نيز مى‏داند، و گوئى احساس مى‏كند كه همواره مورد سؤال و بازخواست حضرت حق تبارك و تعالى است كه آيا ولايت زهرا عليهاالسلام را ابلاغ كردى يا نه، لذا آن حضرت بطور مكرر، در گفتار خويش ضمن برشمردن فضائل فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها و تشريح شئون ولايتى او، بارها خدا را گواه مى‏گيرد كه بارالهإ پسّّ شاهد باش: آيا ولايت زهرا را ابلاغ كردم؟ آيا پيغام را رساندم؟ حق مطلب را بخوبى ادا كردم؟ 
نتيجه‏ى ديگرى كه مى توان از روايت مذكور گرفت اين است كه حضرت رسول در قسمتى از سخنانش خطاب به على چنين مى‏فرمايد: 
«انها اول من يلحقنى من اهل بيتى(6)... فاحسن اليها...». 
«يعنى يا على، اولين كسى كه از خاندان من به من ملحق خواهد شد. دخترم فاطمه است، پس تا توانى به او نيكى بنما» و اين وديعه‏ى رسالت را نگهدارى كن، لذا مى‏بينيم قصد اميرالمؤمنين عليه‏السلام هميشه و در تمام حالاتش برآوردن خواهش پيامبر اكرم و در نتيجه تحصيل رضايت و آسايش خاطر زهراى اطهر است؛ البته نه تنها از اين جهت كه همسر والامقام او دختر گرامى رسول خدا است، بلكه بيشتر از اين نظر كه فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها وليةاللَّه است و على خود را نسبت به او موظف و مسئول و متعهد مى‏داند و متقابلا حضرت زهرا نيز نسبت به اميرالمؤمنين كه ولى‏اللَّه است عينا همين احساس وظيفه و مسئوليت را به حد اعلى دارا مى‏باشد و اين دو وجود مقدس، هر يك در حفظ و نگهدارى و مراعات شخصيت آن ديگرى كمال سعى و كوشش را به كار برده‏اند. ليكن اگر اين مطلب به دقت مورد بررسى و مطالعه قرار گيرد، روشن مى‏شود كه حالات دفاع و مجاهدت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها در حفظ و صيانت اميرالمؤمنين سلام‏اللَّه‏عليه بى‏نظير و بسيار فوق‏العاده بوده است؛ و تحقيقا اگر پيامبر اكرم نگاهدارى و دفاع از حريم ولايت اميرالمؤمنين را مؤكدا به زهرا عليهاالسلام سفارش مى كرد- كه سفارش فرموده است-، هرگز رفتارى بهتر و برتر از روش فاطمه عليهاالسلام امكان‏پذير نبود. 
از خود گذشتگى، و فداكارى و ايثار او در مراقبت و نگهدارى شئون ولى اللَّه الاعظم اميرالمؤمنين بى‏نظير بود. زهرا سلام‏اللَّه‏عليها در اين راه وجود خود را كاملا فراموش كرده بود و همواره همت والاى او مصروف حفظ حرمت على عليه‏السلام، و پيوسته در فكر كمال مراقبت و حسن انجام تعهد اسلامى خود در برابر مقام منيع ولايت بود؛ و همين توجه بى‏نظير و بصيرت و معرفت كامل فاطمه نسبت به شئون ولايت همسر عالى‏مقامش نشانگر مرتبه‏ى عالى وليةاللهى خود آن حضرت مى‏باشد. 

  1ـ عباراتى كه از اين قسمت روايت ذكر نگرديده چنين است: 
«... فايما امراه صلت فى اليوم و الليله خمس صلوات، و صامت شهر رمضان و حجت بيت اللَّه الحرام، و زكت مالها، و اطاعت زوجها، و والت عليا بعدى دخلت الجنه بشفاعه ابنتى فاطمه، و انها...». 
2ـ عبارتهايى كه از اين قسمت روايت ذكر نشده چنين است: 
«... و اما الحسن و الحسين فهما ابناى و ريحانتاى و هما سيدا شباب اهل الجنه فليكرما عليك كسمعك و بصرك. ثم رفع صلى اللَّه عليه و آله و سلم يده الى السماء، فقال: اللهم...». 
3ـ امالى شيخ صدوق ص 393، 394، بحارالانوار ج 43/ 25 24. 
4ـ سوره‏ى النجم، آيه‏ى 3 و 4. يعنى: پيامبر هيچگاه از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد، سخن او چيزى جز وحى نيست. 
5ـ رجوع بفرماييد به جلد اول الغدير. 
6ـ اين اخبار پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم در خصوص اينكه اولين فردى كه پس از وى به او ملحق خواهد شد فاطمه مى‏باشد در مصادر بسيارى درج گرديده است كه از جمله‏ى آنهاست: 
صحيح بخارى- كتاب المناقب، باب علامات النبوه فى الاسلام، و باب مناقب قرابه رسول‏اللَّه و منقبه فاطمه عليهاالسلام- ج 5/ 55، 92/ ح 126، 210، صحيح مسلم- كتاب فضائل الصحابه، باب فضائل فاطمه بنت النبى حنبل ج 6/ 77، 240، 282، طبقات الكبرى ج 2/ 247، مشكل الاثار ج 1/ 48، ذخائر العقبى ص 39، فرائدالسمطين ج 2/ 35، 86/ ح 371، 403، كنز العمال ج 12/ 108/ ح 3421، در السحابه ص 274، و....

سیّد پوریا بازدید : 24 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

پس از هجرت به مدينه و ساختن مسجد، پيامبر (ص) و اصحاب، خانه‏هاى خود را در اطراف آن ساختند و هر كدام از خانه‏ها درى به مسجد داشت كه از همان درها وارد مسجد مى‏شدند. 
روزى جبرئيل بر رسول خدا (ص) نازل شد و گفت: خدايت امر كرده است كه همه بايد درهاى خصوصى به مسجد را ببندند، مگر على (ع) و فاطمه (س). 
سبط الجوزى مى‏نويسد: 
«اين عمل سر و صدايى در ميان عده‏اى پديد آورد و گمان كردند اين استثنا از جنبه‏ى عاطفى است، رسول خدا (ص) همه را گرد آورد و آنگاه براى روشن شدن اذهان خطبه‏اى ايراد نموده، فرمود: من از جانب خود هرگز دستور باز ماندن و بسته شدن درى را نداده‏ام، بلكه اين امرى بود از جانب خدا، و من هم از آن پيروى كردم».(1) 

  1ـ چشمه در بستر، ص 104 و 105.

سیّد پوریا بازدید : 28 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

اشتراك حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها با پدر و همسر و فرزندانش سلام‏اللَّه‏عليهم در مجاز بودن استثنائى آنان به ورود و توقف در مسجد پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم در جميع حالاتشان. 
مسجد پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نسبت به تمام مساجد امتيازى خاص دارد، به اين معنى كه هر شخص جنب و نفساء و حائض مى‏تواند به هر مسجدى وارد شود و بدون توقف از آنجا عبور كند، ولى هرگز كسى مجاز نيست در حال جنابت و حيض و نفاس از مسجدالنبى عبور نمايد و اين حكم، على و فاطمه و حسنين عليهم‏السلام‏مستثنى هستند. آنان مى‏توانند در هر حالتى كه باشند از مسجد الرسول عبور كنند؛ و نه تنها مى‏توانند از آنجا عبور كنند، بلكه مى‏تواند در آن ازدواج نمايند و يا در حال جنابت در آنجا توقف كنند، و حتى حضرت زهرا عليهاالسلام مجاز است كه فرزندانش را در آن مكان مقدس و مطهر بدنيا آورد؛ و اين امتياز مطلب بسيار مهم و فوق‏العاده‏اى است و شايان دقت و بررسى است. (ما ابتدا به ذكر چند روايت از علماى عامه مى‏پردازيم و پس از نقل آنها پيرامون اين منقبت زهرا عليهاالسلام سخن خواهيم گفت): 
حافظ نسائى از ابن عباس روايتى نقل كرده است كه سيوطى آن را از قول وى بدين صورت ذكر مى‏نمايد: 
«قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله‏و سلم لعلى: ان موسى سال ربه ان يطهر مسجده لهارون و ذريته و انى سالت اللَّه ان يطهر لك و لذريتك من بعدك...». (1) 
«حضرت رسول به اميرالمؤمنين فرمود: موسى از پروردگار خويش درخواست كرد كه مسجدش را براى هارون و ذريه‏ى او پاك و مطهر گرداند و من نيز اين مطلب را براى تو و فرزندانت از خدا خواستار شدم...». 
روايت ديگرى به همين مضمون از اميرالمؤمنين نقل شده است كه آن حضرت فرمود: «اخذ رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم بيدى فقال: ان موسى سال ربه ان يطهر مسجده بهارون و انى سالت ربى ان يطهر مسجدى بك و بذريتك...». (2) 
اين روايت را حافظ بزار، حافظ هيثمى، حافظ سيوطى و حلبى (3) در السيره الحلبيه نقل كرده‏اند. 
حافظ بيهقى (4) در سنن كبرى از پيامبر اكرم چنين روايت مى‏كند كه آن حضرت فرمود: «الا ان مسجدى حرام على كل حائض من النساء و كل جنب من الرجال، الا لرسول‏اللَّه و اهل بيته: على و فاطمة والحسن والحسين». (5) 
«آگاه باشيد، بدرستيكه ورود به مسجد من براى زنان حائض و مردان جنب حرام است مگر براى من و خانواده‏ام على، فاطمه، حسن و حسين». 
و اين روايت را جمعى ديگر از علما نيزنقل كرده‏اند. 
بخارى در تاريخ كبيرش حديثى از عايشه نقل مى‏كند كه پيامبر اكرم فرمود: 
«لا احل المسجد لحائض و لا لجنب الا لمحمد و آل‏محمد». (6) 
«ورود به اين مسجد به زنان حائض و مردان جنب حلال نيست مگر به محمد و آل‏محمد». 
در روايت ديگرى كه جامعتر از احاديث قبلى است حافظ بيهقى مى‏نويسد كه حضرت رسول فرمود: 
«الا لا يحل هذا المسجد لجنب و لا لحائض الا لرسول‏اللَّه و على و فاطمه والحسن والحسين، الا قد بينت لكم الاسماء ان لاتضلوا». (7) 
«اى مردم آگاه باشيد كه ورود به اين مسجد براى اشخاص جنب و حائض حلال نيست مگر به رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسين؛ آگاه باشيد كه من اكنون يك يك اسامى آنان را ذكر كردم، تا دچار اشتباه و گمراهى نشويد». 
در اينجا نكته‏ى مهم اين است كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم با تعيين اسامى و مشخص نمودن افراد منظور، و گفتن نام پنج تن بطور وضوح، مى‏خواهند براى همگان كاملا روشن شود كه در اين مورد، مقصود از آل‏محمد چه كسانى هستند تا همانند شان نزول آيه‏ى تطهير عده‏اى مغرضانه نگويند- چنانكه جمعى از علماى اهل سنت گفته‏اند- مراد از آل‏محمد زنان پيامبرند، و يا مقصود ازآل هر مردى، خانواده‏ى اوست كه در خانه‏اش با هم زندگى مى‏كنند؛ و با اين منطق و استدلال نادرست بخواهند براى افرادى يك منقبت از خود بتراشند و فضائل مسلم آل‏محمد را ناديده انگارند. «قد بينت لكم الاسماء ان لاتضلوا»؛ 
يعنى اى مردم خوب توجه كنيد، فقط اين اشخاص كه من نام بردم مشمول اين فضليت هستند و در اين مورد فريقين (شيعه و سنى) هم‏راى و هم‏عقيده‏اند. (8) 
يك دسته ازعلماى عامه ضمن اينكه تصديق مى‏كنند در حكم مسجد النبى فقط پنج تن عليهم‏السلام استثناء شده‏اند، ولى مى‏گويند: چون على در خانه‏اش به مسجد پيامبر باز مى‏شد، لذا در هر حالتى اجازه‏ى عبور از آن مسجد را داشته است. جواب مسئله اين است كه اولا «حق اجتياز»، عبور از مسجد را جايز مى‏داند، آن هم نه براى مسجدالنبى، و نه ساكن شدن و يا جنب شدن در آنجا را. 
ثانيا در خانه‏ى عده‏اى از اصحاب پيامبر همانند خانه‏ى على به مسجد النبى باز مى‏شد و اگر استدلال مذكور درست مى‏بود بايستى به آنها هم حق اجتياز (عبور) از مسجد داده مى‏شد؛ 
درصورتيكه مى‏بينيم، پيامبر اكرم دستور فرمود تمام درهايى كه به مسجد باز مى‏شود بايد مسدود گردد و ورود و خروج همه‏ى افراد به خانه‏ها، بايد خارج از محوطه‏ى مسجد انجام پذيرد، مگر على و اولاد على عليهم‏السلام. پس از ابلاغ اين فرمان الهى غوغايى برپا شد و عده‏اى بخدمت رسول خدا آمدند و تقاضا مى‏كردند راهى به سوى مسجد داشته باشند. حتى جناب عباس عموى پيامبر به آن حضرت عرض كرد: من حاضرم در خانه‏ام را ببندم، ولى خواهش مى‏كنم اجازه بدهيد دريچه‏اى به سوى مسجد داشته باشم؛ ولى رسول اكرم فرمود: اختيار بسته يا باز بودن در خانه‏ها به سوى مسجد، به دست من نيست؛ و من از جانب خدا مامور ابلاغ اين حكم هستم و هرگز اجازه نمى‏دهم كه حتى يك دريچه به جانب مسجد باز باشد و اين فضيلت مخصوص است به على و خانواده‏ى او. (9) 
جمعى از دانشمندان اهل سنت كه قائل به اين خصوصيت هستند چنين اظهار نظر مى‏كنند: علت اينكه على و خانواده‏ى او مجازند از مسجد النبى در هر حالتى عبور، توقف و ياسكونت كنند و از ساير مردم استثناء شده‏اند، اين است كه شرايط اجراى حكم در آنان موجود نيست؛ زيرا آنان پاك و مطهرند، نه جنب مى‏شوند و نه حائض و نفساء و از اين جهت است كه فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها را طاهره‏ى مطهره ناميده‏اند، و اين مطلب را از احاديثى كه از پيامبر اكرم وارد شده استنباط كرده‏اند. (از جمله‏ى اين احاديث، روايات زير است): 
قرمانى(10) در اخبارالدول از عايشه چنين روايت مى‏كند: «اذا اقبلت فاطمه كانت مشيتها مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و كانت لا تحيض قط، لانها خلقت من تفاحة الجنة، و لقد وضعت الحسن بعد العصر وطهرت من نفاسها فاغتسلت و صلت المغرب، و لذلك سميت الزهراء». 
«راه رفتن فاطمه همانند مشى رسول خدا بود، او هيچگاه مثل زنان ديگر ناپاكى ماهانه نداشت، و اين پاكيزگى از سيبى است بهشتى كه مايه‏ى خلقت زهرا بوده است...». 
اين همان سيب بهشتى است كه خداى تعالى در شب معراج به حضرت محمد هديه فرمود، و از آن نطفه‏ى مطهر فاطمه منعقد گرديد. (11)پيامبر اكرم همواره سينه و دست و چهره‏ى زهرا را مى‏بوسيد و مى‏بوئيد، و مى‏فرمود: يا فاطمه هرگاه من مشتاق بهشت مى‏شوم، از تو بوى بهشت را استشمام مى‏كنم، و عطر سيب بهشتى از تو به مشامم مى‏رسد. (12) 
عايشه كه خود اين فرمايشات حضرت را شنيده است چنين استنباط و اجتهاد مى‏نمايد كه مطهر بودن فاطمه عليهاالسلام از ناپاكيهاى ماهانه‏ى زنانه، به سبب آن سيب بهشتى است كه خمير مايه‏ى خلقت اوست، و از حق نمى‏توان گذشت كه اجتهاد آن مخدره دراينجا صحيح بوده است! 
عايشه سخنش را چنين ادامه مى‏دهد: 
«... هنگامى كه حسن بن على از فاطمه تولد يافت، در همان ساعت زهرا از نفاس پاك شد غسل كرد و نماز مغربش را بجا آورد، و بدين جهت است كه او را زهرا ناميده‏اند». 
بلى، هرگز معقول نيست كه همانند زنان ديگر، ناپاكى حيض و نفاس فاطمه عليهاالسلام را از عبادت باز دارد، او محبوبه‏ى خداست، و بايد هميشه در حال حضور بوده، و درگاه الهى، حتى يك ساعت از وجود زهرا نبايد خالى باشد. 
ام‏سلمة مى‏فرمايد: 
«ولدت فاطمة بالحسن فلم ارلها دما، فقلت يا رسول‏اللَّه انى لم ار لها دما فى حيض و لا نفاس، فقال صلى اللَّه عليه و آله و سلم: اما علمت ان ابنتى طاهرة مطهره لا يرى لها دم فى طمث ولا ولادة». (13) 
«بعد از اينكه حسن از فاطمه (سلام‏اللَّه‏عليها) متولد گرديد، هيچ گونه آثار حيض و نفاس در او مشاهده نكردم، و موضوع را از پيامبر اكرم سوال نمودم، آن حضرت فرمود: مگر نمى‏دانى كه دخترم فاطمه پاك و پاكيزه است، و ناپاكى حيض و نفاس از او دور است». 
حديث فوق را حافظ محب‏الدين طبرى در ذخائر العقبى روايت كرده است. 
انس بن مالك از مادرش (14) چنين نقل مى‏كند. 
«ما رات فاطمه دما فى حيض و لا نفاس». (15) 
«فاطمه عليهاالسلام هرگز ناپاكى حيض و نفاس معمول زنانه را مشاهده ننمود». 
اميرالمؤمنين سلام‏اللَّه‏عليه مى‏فرمايد: 
«سئل رسول‏اللَّه: ما البتول؟ فانا سمعناك يا رسول‏اللَّه تقول ان مريم بتول و فاطمه بتول. فقال صلى اللَّه عليه و آله و سلم: البتول، التى لم تر حمره قط، اى لم تحض، و ان الحيض مكروه فى بنات الانبياء». (16) 
«از پيامبر اكرم سؤال شد معناى بتول چيست؟ ما از شما شنيده‏ايم كه فرموديد مريم و فاطمه بتول بوده‏اند؟ رسول خدا در جواب فرمود: بتول آن زنى را مى‏گويند كه هرگز آثار حيض و نفاس معمول زنانه در او مشاهده نشود؛ همانا حالت حيض شدن در دختر پيامبران مكروه مى‏باشد». 
لغت بتل در زبان عرب معنى انقطاع را مى‏دهد، و در وجه تسميه‏ى حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها به نام بتول علماى عامه احاديث مختلف يا مطالب گوناگونى نقل كرده‏اند، از جمله: 
ابن اثير (17) مى‏گويد: 
«سميت فاطمه بالبتول لانقطاعها نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا». (18) 
«فاطمه را به سبب انقطاع از زنان ديگر بتول گفته‏اند، مقام او در فضل و شرف و حسب و نسب و عوالم دينى از جمله‏ى بانوان عالم جدا و متمايز است». 
ابن اثير وجه تسميه‏ى فاطمه عليهاالسلام به بتول را چنين ذكر مى‏كند: 
«لانقطاعها عن الدنيا اى اللَّه». (19) «فاطمه، بتول ناميده شده است چون دل از دنيا گسسته و به خدا دلبسته است». 
عايشه مى‏گويد پيامبر به من فرمودند: 
«... يا حميراء، ان فاطمه ليست كنساء الادميين لاتعتل كما يعتلون». (20) 
«... اى عايشه، بدرستيكه فاطمه همانند ساير زنان نيست و هرگز آثار حيض و نفاس در او ظاهر نمى‏شود». 
ابوعبيد هروى (21) در كتاب الغريبين مى‏نويسد: 
«سميت فاطمة بتولا لانها بتلت عن النظير». 
«فاطمه را از اين جهت بتول مى‏گويند كه منقطع النظير است، بى‏مثل و مانند، و بى‏همتاست». 
حضرت باقر سلام‏اللَّه‏عليه مى‏فرمايد: 
«انما سميت فاطمه بنت محمد الطاهرة لطهارتها من كل دنس و طهارتها من كل رفث ، و ما رات قط يوما حمرة ولا نفاسا». (22) 
«به اين جهت فاطمه دختر پيامبر اكرم به طاهره موسوم شده است كه خدا او را از جميع ناپاكيها و آلودگيها پاك و منزه گردانيده است و حتى يك روز آثار حيض و نفاس در او ديده نشده است». 
جمعى از دانشمندان از مطالب فوق چنين نتيجه گرفته‏اند كه همين پاك و منزه بودن فاطمه عليهاالسلام علت مجاز بودن اوست در همه حالات (در نشستن و برخاستن، خوابيدن و سكونت كردن) در مسجد النبى. 
جصاص فقيه بسيار معروفى كه يكى از بزرگان علماى حنفى در قرن سوم است در كتاب احكام القرآن خودش مطالبى مى‏گويد كه مضمون و حاصل آن چنين است: مجاز بودن پيامبر اكرم، على ابن ابى‏طالب، فاطمه و حسنين در جميع حالاتشان به ورود، نشستن، خوابيدن و سكونت داشتن در مسجد النبى به سبب آيه‏ى تطهير است كه در شأن آنان نازل شده است، و در نتيجه نه تنها آغوش مسجد النبى بلكه تمام مساجد، هميشه و در هر حال، به روى آن موجودات مقدس باز است. (23) 
پنج تن عليهم‏السلام كه از جميع آلودگيها و ناپاكيها منزه و پاكيزه‏اند مساجد همانند خانه‏هاى آنهاست؛ و خداى تعالى وجود مقدسشان را در احكام مسجد استثناء كرده است و به پيامبرش دستور داده است كه اين موضوع را به اطلاع امتش برساند و اسامى يك‏يك آنان را اعلام نمايد؛ و هرگز كسى به هيچ بهانه‏اى نمى‏تواند در اين مورد به جمع آنان ملحق گردد. 
اين حديث از رواياتى است كه توسط نسائى نقل گرديده است. ادامه‏ى روايت چنين است: 
«... ثم ارسل الى ابى‏بكر ان سد بابك فاسترجع، و قال: سمعا و طاعه، فسد بابه. ثم الى عمر ذلك. ثم صعد المنبر، فقال: ما انا سددت ابوابكم و لافتحت باب على ولكن اللَّه سد ابوابكم و فتح باب على». (اللئالى المصنوعه ج 1/ 347). 
سيوطى در اللئالى، حسن (و يا حسين) بن عبيداللَّه ابزارى (متوفاى 295 هجرى) را متهم به وضع اين حديث نموده است كه در جواب بايد بگوييم: 
اولا: كسانى كه ابزارى را جرح نموده‏اند مستند اقوالشان طعنى مى‏باشد كه احمد بن كامل در خصوص ابزارى كرده است. آنچه كه از كتب رجالى برمى‏آيد اين است كه قاضى كوفه احمد بن كامل بن شجره‏ى بغدادى (متوفاى 350 هجرى) به بسيارى از علماء بيهوده جسارت و توهين مى‏نموده و اين خود به دليل تكبر و خودپسندى وى بوده است. دار قطنى درباره‏ى احمد بن كامل مى‏گويد: «اهلكه العجب»، يعنى: اين كامل را كبر و غرور از بين برد. (تاريخ بغداد ج 4/ 358، لسان الميزان ج 1/ 249). دار قطنى در جاى ديگر مى‏گويد: احمد بن كامل براى هيچيك از فقهاى زمان خويش ارزشى قائل نبود. (سير اعلام النبلاء 15/ 546، تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث و وفيات 331 الى 350- ص 435). 
ثانيا: چنين مى‏نمايد كه بعضى از علماى رجال عامه از آنجائيكه «ابزارى» بيشتر به ذكر مناقب اهل‏بيت مى‏پرداخته، طعن وى را كه توسط احمد بن كامل صورت گرفته است بعنوان مستمسكى جهت جرح كامل «ابزارى» اتخاذ نموده‏اند و از اين طريق هر روايتى را كه وى درباره‏ى مناقب اهل‏بيت نقل كرده است از موضوعات «ابزارى» قلمداد كرده‏اند كه از جمله‏ى آنها همين حديث مورد بحث يعنى «حديث سد الابواب» مى‏باشد كه سيوطى آن را از جعليات «ابزارى» برشمره است، و حال آنكه نقل اين حديث اختصاصى به «ابزارى» ندارد. 
لازم به ذكر است كه روايت ديگرى با اين عبارت از ابن عباس نقل است: «ان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم امر (بسد) الابواب كلها، فسدت الا باب على رضى‏اللَّه‏عنه». (الدره الثمينه ص 161). 

  1ـ يعنى: «پيامبر امر به بستن درهاى (منازل افراد كه به مسجد منتهى مى‏شد) نمودند، لذا تمامى درها بسته شده بجز در (منزل) على».
2ـ مجمع الزوائد ج 9/ 114، 115، السيره الحلبيه ج 3/ 374، كنز العمال ج 13/ 175، ح 36521. ادامه‏ى روايت چنين است: «... ثم ارسل الى ابى‏بكر ان سد بابك فاسترجع، ثم قال: سمعا و طاعه، فسد ببه. ثم ارسل الى عمر، ثم ارسل الى العباس بمثل ذلك. ثم قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: ما انا سددت ابوابكم و فتحت باب على ولكن اللَّه فتح باب على و سد ابوابكم».
3ـ ابوالفرج نورالدين على بن ابراهيم بن احمد حلبى متوفاى 1044 هجرى. وى صاحب كتاب معروف «السيره النبويه» مى‏باشد. او از ادبا و مورخين مشهور عصور متاخر عامه است و تاليفات بسيارى دارد. وى در حلب زاده شد و در مصر فوت نمود. (الاعلام ج 4/ 251، معجم المولفين ج 2/ 436). 
4ـ حافظ ابوبكر احمد بن حسين بن على بن موسى خسروجردى خراسانى بيهقى متوفاى ج 458 هجرى. 
وى مولف كتاب معروف «السنن الكبرى» مى‏باشد. كتابى كه ذهبى درباره‏اش مى‏گويد: «كسى به مانند آن را ننوشته است». بيهقى كتب بسيارى تدوين نموده كه نام بعضى از آنها را در سير اعلام النبلاء مى‏توانيد بيابيد. سبكى درباره‏ى او مى‏گويد: «بيهقى يكى از ائمه‏ى مسلمين است». (الغدير ج 1/ 110، تذكره الحفاظ ج 3/ 1132، سير اعلام النبلاء ج 18/ 163، طبقات سبكى ج 4/ 8، طبقات الحفاظ ص 432). 
5ـ سنن بيهقى ج 7/ 65، السيره الحلبيه 3/ 375، فرائدالسمطين ج 2/ 28/ ح 368، كنزالعمال ج 12/ 101 ح 34183 34182. 
6ـ التاريخ الكبير ج 2/ 67. 
7ـ سنن بيهقى ج 7/ 65، تاريخ مدينه دمشق (ط دار الفكر) ج 14/ 166. 
8ـ قبلا به مصادر عامه اشاره گرديد. از جمله‏ى مصادر شيعى نيز كه حديث سد الابواب را نقل كرده‏اند منابع زير مى‏باشد: 
امال صدوق ص 273، 274، عيون الاخبار ج 1/ 182، علل الشرائع ص 201، 202، البرهان ج 2/ 193، تفسير الامام العسكرى ص 17- 20، مناقب آل‏ابى‏طالب ج 2/ 194، 373، كشف الغمه ص 98، 331، 332، الطرائف ص 60- 63، العمده ص 175- 185، بحارالانوار 39/ 19- 35. 
9ـ در خصوص اين تقاضاى عباس بن عبدالمطلب و پاسخى كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم به وى داده‏اند به مصادر ذيل مراجعه بفرماييد: 
معجم كبير طبرانى ج 2/ 246/ ح 2031، مستدرك حاكم ج 3/ 117، السيره الحلبيه ج 3/ 374، نزل الابرار ص 35، فتح البارى ج 7/ 14، 15، مجمع الزوائد ج 9/ 115. 
10ـ ابوالعباس احمد بن يوسف بن احمد دمشقى قرمانى متوفاى 1019 هجرى. وى از مورخين نيمه‏ى دوم سده‏ى دهم هجرى دمشق است و كتاب معروف اخبار الدول و آثار الاول از آن اوست. (كشف الظنون ج 1/ 26، هديه العارفين ج 1/ 159، معجم المطبوعات العربيه ج 2/ 1505، معجم المولفين ج 1/ 327). 
11ـ پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم به عايشه مى‏فرمايند: «يا عائشه ليله اسرى بى الى السماء فادخلنى جبرئيل عليه‏السلام الجنه ناولنى تفاحه فاخذتها فاكلتها فصارت نطفه و نورا فى صلبى فنزلت فواقعت خديجه، ففاطمه منها. فكلما اشتقت الى الجنه قبلتها يا عائشه، فاطمه حوراء انسيه. (فرائد السمطين ج 2/ 50، 51/ ح 381). 
يعنى: «اى عايشه، شبى كه من به آسمان (معراج) رفتم جبرئيل عليه‏السلام مرا به بهشت وارد نمود و سيبى به من داد؛ من آن سيب را گرفتم و خوردم. آن سيب نطفه و نورى در صلب من شد؛ آنگاه كه (از آسمان) فرود آمدم با خديجه نزديكى نمودم؛ و فاطمه از همان سيب بهشتى است. اى عايشه، من هرگاه كه مشتاق بهشت مى‏گردم فاطمه را مى‏بوسم. او حوريه‏ى بهشتى زنان عالم است». 
مصادر ديگرى نيز از عامه موجود است كه خوانندگان مى‏توانيد بعضى از آنها را در كتاب احقاق الحق ج 25/ 4- 7 بيابند. 
در بحارالانوار ج 43/ 42 اين روايت از كتاب شرف المصطفى (تاليف خركوشى) نقل گرديده است. همچنين مراجعه بفرماييد به: تفسير فرات- ذيل آيه‏ى (و يومئذ يفرح المومنون- بنصر اللَّه (الروم/ 4، 5)- ص 321/ ح 435، علل الشرائع ص 184. 
12ـ اين جملات با عبارات مختلفى از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل گرديده است كه از جمله‏ى آنهاست: 
«فانا اذا اشتقت الى الجنه، ادنيتها فشممت ريح الجنه»، يا 
«فكلما اشتقت رائحه الجنه، شممت رائحه ابنتى فاطمه»، يا 
«انا اشم منها (اى فاطمه) رائحه الجنه»، يا «فما قبلتها (اى فاطمه) الا وجدت رائحه شجره طوبى منها» و عبارات ديگرى كه به همين مضمون است. مراجعه بفرماييد به: 
معجم كبير طبرانى ج 22/ 400- ح 1000، مستدرك حاكم ج 3/ 153- 154، مجمع الزوائد ج 9/ 202. 
اين روايت در كتب بسيارى از علماى شيعه نيز موجود است، كه از جمله‏ى آنهاست: علل الشرائع ص 183، 184، تفسير فرات ص 76، 211/ ح 49، 286، عيون الاخبار ج 1/ 94، 95، توحيد صدوق ص 118، احتجاج طبرسى ص 409، كشف الغمه ص 137، 138، بحارالانوار ج 8/ 119، 151، 189، 190، ج 43/ 4- 6. 
13ـ ذخائر العقبى ص 44، نزهه المجالس ج 2/ 227، ارجح المطالب ص 247. 
14ـ نام مادر انس بن مالك، «ام سلمه بنت ملحان» مى‏باشد. 
15ـ روايات‏ام‏سليم در احقاق الحق ج 10/ 309، 310 به نقل از تاريخ كبير بخارى و التدوين (تاليف رافعى) آمده است. 
16ـ ارجح المطالب ص 247 241. 
17ـ ابوالسعادات مجدالدين مبارك بن محمد بن محمد بن عبدالكريم بن اثير شيبانى جزرى شافعى متوفاى 606 هجرى. 
وى مولف كتاب معروف «النهايه فى غريب الحديث و الاثر»و «جامع الاصول»مى‏باشد. برادر وى كه صاحب كتاب «الكامل»است شرح حال وى را در كتاب خويش آورده است و مى‏گويد: «برادرم مجدالدين ابوالسعادات در چند علم از جمله فقه و اصولين و نحو حديث و لغت عالمى برجسته بود و تصانيفى مشهور در تفسير و حديث و نحو و حساب و غريب الحديث دارد، همچنين رساله‏هايى را تدوين نموده است. او نويسنده‏ى بسيار حاذق و موفقى بود بطوريكه در ميان مردم ضرب‏المثل شد. فردى بود متدين و متين، و ملازم راه و طريق مستقيم، خدايش رحمت كند و از او راضى باشد. او تحقيقا از نيكان زمان بود. شايد كسى كه در روزگار ما هستند و او را شناخته‏اند مى‏دانند كه من در تجليل از او كوتاهى نمودم». (الغدير ج 1/ 118، سير اعلام النبلاء ج 21/ 488، شذرات الذهب ج 5/ 22، البدايه و النهايه ج 13/ 65، الكامل فى التاريخ ج 12/ 288، طبقات سبكى ج 5/ 366). 
18ـ النهايه- ذيل كلمه‏ى «بتل»- ج 1/ 94. 
19ـ النهايه- ذيل كلمه‏ى «بتل»- ج 1/ 94. 
20ـ اين روايت را طبرانى در معجم كبير خود آورده است و متن كامل آن چنين است: 
«حدثنا عبداللَّه بن سعيد بن يحيى الرقى، ثنا احمد بن ابى‏شيبه الرهاوى، ثنا ابوقتاده الحرانى، ثنا سفيان الثورى، عن هشام بن عروه، عن ابيه، عن عائشه، قالت: كنت ارى رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم يقبل فاطمه، فقلت: يا رسول‏اللَّه، انى اراك تفعل شيئا ما كنت تفعله من قبل. فقال: يا حميراء انه لما كان ليله اسرى بى الى السماء ادخلت الجنه، فوقعت على شجره من شجر الجنه ام ار فى الجنه شجره هى احسن منها حسنا، و لا ابيض منها ورقه، و لا اطيب منها ثمره، فتناولت ثمره من ثمرتها فاكلتها، فصارت نطفه فى صلبى، فلما هبطت الارض واقعت خديجه، فحملت بفاطمه، فاذا انا اشتقت الى الجنه شممت ريح فاطمه، يا حميراء ان فاطمه ليست كنساء الادميين لاتعتل كما يعتلون». (معجم كبير طبرانى ج 22/ 400- 401/ ح 1000، مجمع الزوائد ج 9/ 202. همچنين مراجعه بفرماييد به فرائدالسمطين ج 2/ 61/ ح 386). 
21ـ ابوعبيد احمد بن محمد بن محمد بن عبدالرحمن هروى شافعى متوفاى 401 هجرى. وى از علماى برجسته‏ى لغت مى‏باشد و كتاب «الغريبين»او كه در خصوص غريب القرآن و غريب الحديث مى‏باشد بسيار معروف است. ذهبى از او با عنوان «علامه»ياد مى‏كند و ابن خلكان درباره‏ى «الغريبين»وى مى‏گويد: «اين كتاب در تمامى عالم منتشر شده و از كتب سودمند مى‏باشد». (وفيات الاعيان ج 1/ 95، سير اعلام النبلاء ج 17/ 146، طبقات سبكى ج 4/ 84، النجوم الزاهره ج 4/ 228). 
22ـ بحارالانوار ج 43/ 19. 
23ـ اصل عبارت جصاص چنين است: «انما تطهير مسجد رسول‏اللَّه لعلى و فاطمه و ابنيها نتيجه آيه التطهير، فمن طهره الجليل فهو طاهر مطهر يحل له ان يحل كل موضع قدس و كرامه و شرف و عز».

سیّد پوریا بازدید : 27 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

محبت اولياى خداوند نسبت به افراد، يك محبت ساده نيست، حتما از عواملى سرچشمه مى‏گيرد كه مهمترين آنها علم و ايمان و تقواست، علاقه‏ى فوق‏العاده‏ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به دخترش فاطمه زهرا دليلى است بر وجود اين امتيازات بزرگ در اين بانوى نمونه‏ى جهان و از اين گذشته وقتى او مى‏فرمايد: «فاطمه برترين زنان جهان» يا «برترين زنان بهشت» است، كه مدارك آن در بحثهاى گذشته بيان شد، اين خود دليل بر اين است كه او از نظر علمى نيز سرآمد همه‏ى زنان جهان بود. 
وانگهى آيا ممكن است فردى كه به مقامات والاى علم و دانش نرسيده، رضاى او رضاى خدا، و غضب او غضب پروردگار و پيغمبر باشد؟- كه در روايات پيشين به آن اشاره شده بود. 
علاوه بر همه‏ى اينها روايات مهمى در منابع معروف اسلامى وارد شده، كه از مقام ارجمند علمى اين بانوى بزرگ پرده مى‏دارد مانند احاديث زير: 
ابونعيم در حديث از پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل مى‏كند كه روزى رو به يارانش كرد و فرمود: 
«ما خير للنساء» 
چه چيزى براى زنان از همه بهتر است؟ 
ياران ندانستند در جواب چه بگويند. 
على عليه‏السلام به سوى فاطمه عليهاالسلام آمد و اين مطلب را به اطلاع او رسانيد. بانوى اسلام گفت: «چرا نگفتى: 
«خير لهن ان لا يرين الرحال و لا يرونهن» 
از همه بهتر اين است كه نه آنها مردان بيگانه را ببينند و نه مردان بيگانه آنها را» (با آنها جلسات خصوصى نداشته باشند). 
على عليه‏السلام بازگشت و اين پاسخ را به پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم عرض كرد. پيامبر فرمود: «من علمك هذا، چه كسى اين پاسخ را به تو آموخت؟». 
عرض كرد: فاطمه عليهاالسلام. 
فرمود: «انها بضغه منى، او پاره‏ى وجود من است» (1) اين حديث نشان مى‏دهد كه امير مؤمنان على عليه‏السلام با آن مقام عظيمى كه در علوم و دانش داشت كه دوست و دشمن همه به آن معترفند و باب مدينه‏ى علم پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم بود گاهى از محضر همسرش فاطمه عليهاالسلام استفاده‏ى علمى مى‏كرد. 
اين سخن پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه بعد از بيان احاطه‏ى علمى فاطمه علهياالسلام مى‏گويد: «او پاره‏اى از وجود من است» بيانگر اين واقعيت است كه منظور از «بضعه» تنها پاره‏ى تن و جسم نيست، كه بسيارى در تفسير حديث گفته‏اند، بلكه فاطمه پاره‏اى از روح پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم و علم و دانش و اخلاق و ايمان و فضيلت او نيز بود، و پرتوى از آن خورشيد و شعله‏اى از آن مشكات محسوب مى‏شد. 
در «مسند احمد» از ام‏سلمه (يا طبق روايتى ام‏سلمى) چنين آمده: وقتى فاطمه عليهاالسلام بيمار شد همان بيمارى كه به وفاتش منتهى مى‏گشت، من از او پرستارى مى‏كردم، روزى حلاتش را از همه روز بهتر ديدم، على عليه‏السلام به دنبال كارى رفته بود، فاطمه عليهاالسلام به من فرمود: آبى بياور تا غسل كنم،آب آوردم و او غسل كرد، غسلى كه بهتر از آن نديده بودم. 
سپس فرمود: لباسهاى تازه‏اى براى من بياور، لباسها را آوردم و به او دادم، و او پوشيد. 
سپس فرمود: بسترم را در وسط اطاق بيفكن، من اين كار را كردم، او دراز كشيد و رو به قبله كرد، و دستش را زير صورتش گذاشت، سپس فرمود: اى ام‏سلمه! (ام‏سلمى) من الان از دنيا مى‏روم (و به ملكوت اعلى مى‏شتابم) در حالى كه پاك شده‏ام، كسى روى مرا نگشايد. اين سخن گفت و چشم از جهان پوشيد! (2) 
اين حديث بخوبى نشان مى‏دهد كه فاطمه از لحظه‏ى مرگش آگاه و با خبر بوده، و بى‏آنكه نشانه‏هاى آن در او باشد، آماده‏ى رحلت از اين جهان گشت، و از آنجا كه هيچكس لحظه‏ى مرگ را جز به تعليم الهى نمى‏داند اين نشان مى‏دهد كه از سوى خدا به او الهام مى‏شد. 
آرى، روح او با عالم غيب مربوط بود، و فرشتگان آسمان با او سخن مى‏گفتند. 
به علاوه مطابق روايات گذشته حتى او از مريم دختر عمران و مادر حضرت عيسى برتر بود، و همين امر كافى است، زيرا قرآن با صراحت مى‏گويد: مريم با فرشتگان خدا سخن مى‏گفت، آيات متعددى در اين زمينه در سوره‏ى مريم و آل‏عمران وجود دارد. 
بنابراين فاطمه عليهاالسلام دخت گرامى پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله و سلم به طريق اولى بايد بتواند با فرشتگان آسمان هم‏سخن شود. (3) 

  1ـ حليه‏الاولياء 2 / 40. 
2ـ مسند احمد بن حنبل 6 / 461. اين حديث را ابن‏اثير «اسد الغابه». و جمعى ديگر در كتب خود آورده‏اند. 
3ـ البته دلائل علم و دانش گسترده و فوق‏العاده‏ى آن حضرت در روايات شيعه وضع ديگرى دارد كه در زندگينامه‏ى آن بزرگوار قبلاً بدان اشاره شد.

سیّد پوریا بازدید : 26 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 نجات از شقاوت : تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام از آثار و بركات بسيارى برخوردار است كه از جمله‏ى آنها نجات يافتن از شقاوت و بدبختى است. 
هر انسانى به تناسب بينش و نگرشى كه به جهان هستى وجود پرآشوب خود دارد به دنبال خوشبختى است، و به عبارتى ديگر يكى از مهمترين مسائلى كه همه‏ى انسانها را آگاه يا ناآگاه به خود مشغول داشته است به طورى كه كارهاى زندگى و برنامه‏هايشان را در جهت وصول به آن پى‏ريزى مى‏كنند، مسئله‏ى رسيدن به سعادت و گريزانى از شقاوت است. منتهى از آنجايى كه انسان اختيار دارد، راه خودش را بايد آزادانه انتخاب كند. لذا انسان بعد از اينكه راه برايش نمايان شد، گاهى حسن انتخاب به خرج مى‏دهد و سبيل هدايت مى‏پيمايد، و گاهى سوء انتخاب به خرج داده و سبيل ضلالت و گمراهى پيش مى‏گيرد. و اين مسئله شقاوت و سوء عاقبت مسئله‏اى است كه همه‏ى آنان كه به خود آمده‏اند، از آن مى‏ترسند و آنها كه بصيرت ندارند و در خواب غفلت عمر مى‏گذرانند از آن نيز به غفلت به سر مى‏برند. لذا آن دسته كه داراى بصيرت هستند، به لحاظ خوف از شقاوت هميشه دست به دعا و ذكر بلند مى‏كنند و با تضرع و اصرار از خداى خويش طلب دورى از شقاوت و وصول به سعادت مى‏نمايند. 
مداومت بر تسبيح فاطمه زهرا عليهاالسلام، موجب محفوظ ماندن از شقاوت و بدبختى است. از اين رو شايسته نيست كه از بركات و آثار آن غفلت نموده و در انجام آن كوتاهى و سستى نمائيم. امام صادق عليه‏السلام در اين رابطه مى‏فرمايد: 
«يا اباهارون، انا نأمر صبياننا بتسبيح فاطمة عليهاالسلام كما نأمرهم بالصلاة، فألزمه، فانه لم يلزمه عبد فشقى». (1) 
اى اباهارون! ما بچه‏هاى خود را همانطور كه به نماز امر مى‏كنيم به تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز امر مى‏كنيم. تو نيز بر آن مداومت كن، زيرا هرگز به شقاوت نيفتاده است بنده‏اى كه بر آن مداومت نموده است. 
و نيز از اين حديث شريف استفاده مى‏شود كه شايسته است والدين محترم، تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام را مانند نماز به فرزندانشان تعليم كنند، باشد كه مشمول اين حديث گردند. 

دورى شيطان و خشنودى خدا 
شيطان همواره دشمن ديرينه‏ى انسان بوده و هست و هيچگاه انسان از حيله‏ها و خواطر شيطانى او در امان نيست. شيطان بنا بنا بر آيات الهى، دشمن قسم خورده‏ى انسان است تا او را به هر طريق ممكن به گمراهى بكشاند. از اين رو آدمى هميشه در معرض تهاجم شيطان و وساوس شيطانى است. 
بعضى انسانها در مقابل اين تهاجم شيطانى و خواطر نفسانى هميشه در حال فرارند كه در اين صورت همواره مورد تعقيب شيطان و خواطرند، و هيچگاه خلاصى ندارند و اى بسا در آخر خسته شده و نفس‏زنان تسليم شوند، و عده‏اى اندك در تلاش‏اند كه با مداومت بر ذكر و فكر و عمل، چنان رفتار كنند كه شيطان و خواطر را از خود فرارى دهند و شيطان را از خود دور كنند كه البته راهى است مشكل. كسانى كه به اين مقام برسند داراى نفس مطمئنه خواهند شد كه ديگر دگرگونى در آن راه ندارد. 
وقتى انسان توانست شيطان را از خود دور و طرد كند، و به طاعات عمل نمايد و در كارها و اذكار و عبادتهاى خود اخلاص ورزد، رضايت خدا نيز حاصل گردد، چون شيطان و وساوس او يكى از بزرگترين موانع كسب رضايت و خشنودى حقتعالى است. آرى رضا و رضوان خداوند سبحان مطلوب سالكان و منتهاى آرزوى عارفان است. 
يكى از راههايى كه مى‏تواند شيطان را از انسان دور كرده و موجبات رضاى الهى را فراهم آورد مداومت بر تسبيح حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام است. 
امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايد: 
«من سبح تسبيح فاطمة عليهاالسلام ثم استغفر، غفر له، و هى مائة باللسان، و الف فى الميزان، و يطرد الشيطان، و يرضى الرحمان». (2) 
هركس تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام را بجا آورد و پس از آن استغفار كند، مورد مغفرت قرار مى‏گيرد، و آن تسبيح به زبان صداست، و در ميزان (اعمال) هزار (ثواب) دارد، و شيطان را دور كرده، و خداى رحمان را خشنود و راضى مى‏نمايد. 
و به سند معتبر از امام صادق عليه‏السلام منقول است كه چون آدمى در جاى خواب خود مى‏خوابد، فرشته‏ى بزرگوارى و شيطان متمردى به سوى او مى‏آيند، پس فرشته به او مى‏گويد: 
روز خود را به خير ختم كن و شب را با خير افتتاح كن، و شيطان مى‏گويد: روز خود را با گناه ختم كن و شب را با گناه افتتاح كن. اگر اطاعت فرشته كرد و تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام را در وقت خواب خواند، فرشته آن شيطان را مى‏راند و از او دور مى‏كند، و او را تا هنگام بيدارى محافظت مى‏كند، پس باز شيطان مى‏آيد و او را امر به گناه مى‏كند و ملك او را به خير امر مى‏كند. اگر از فرشته اطاعت كرد و تسبيح آن حضرت را گفت آن فرشته، شيطان را از او دور مى‏كند و حقتعالى عبادت تمام آن شب را در نامه‏ى عملش مى‏نويسد. (3) 

شفاى كم‏شنوايى و درد جسمانى 
تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام بنا بر شواهد روايى و تاريخى در بعضى موارد بر بيماريهاى جسمى نيز مؤثر بوده و باعث درمان بيمارى گوش شده است. 
يكى از ياران امام صادق عليه‏السلام نزد آن حضرت آمده و از كم‏شنوايى گوش خود نزد آن حضرت شكايت كرد، امام عليه‏السلام به او فرمود: 
«عليك بتسبيح فاطمة عليهاالسلام». (4) 
چه چيز مانع و جلوگير تو است و چرا غافلى از تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام؟ 
آن مرد پرسيد: قربانت گردم، تسبيح فاطمه چيست و چگونه است؟ حضرت فرمود: سى و چهار مرتبه «اللَّه‏اكبر»، سى و سه مرتبه «الحمدلله» و سى و سه مرتبه «سبحان‏اللَّه» كه صد عدد مى‏شود. آن مرد گويد: 
«فما فعلت ذلك الا يسرا حتى اذهب عنى ما كنت اجده». (5) 
و من اين كار را در اندك زمانى انجام دادم و كم‏شنوايى‏ام برطرف شد. 

برائت از دوزخ و نفاق 
چنانچه گفته شد بنا بر روايت امام صادق عليه‏السلام، تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام از جمله‏ى ذكر كثيرى است كه خداوند در قرآن كريم ياد فرموده: 
«تسبيح فاطمة الزهراء عليهاالسلام من الذكر الكثير الذى قال اللَّه عز و جل: «و اذكروا اللَّه ذكرا كثيرا». 
و از طرفى رسول گرامى اسلام فرموده است: 
«من اكثر ذكر اللَّه عز و جل احبه اللَّه و من ذكر اللَّه كثيرا كتبت له براءتان: براءة من النار و براءة من النفاق». (6) 
هركس ذكر خداى عزوجل را بسيار كند خداوند او را دوست دارد، و هر كه ذكر خدا را بسيار كند براى او دو برائت (منشور آزادى) نوشته شود: يكى برائت از آتش جهنم، و ديگرى برائت از نفاق و دورويى. 
لذا تسبيح صديقه‏ى طاهره اگر با شرائطش انجام پذيرد، موجب برائت از دوزخ و نفاق مى‏گردد. 

غفران الهى 
يكى ديگر از آثار تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام، غفران الهى است. غفران ربوبى، همه‏ى ذنوب و آثار سوء تيرگيهاى آنها را از ميان مى‏برد، حجابها را برطرف كرده و نقائص وجودى انسان را كنار مى‏زند. اما متأسفانه كمتر كسى هست كه بداند غفران يعنى چه و نياز به آنچه معنايى دارد، و چگونه مى‏شود غفران الهى همه‏ى مشكلها را حل، و فاصله‏ها را از ميان بردارد؟ در فرق بين عفو و غفران گفته شده كه: عفو الهى، ناديده گرفتن و به حساب نياوردن لغزشها و خطاها و نقيصه‏ها و عيبها، و محو آثار نامطلوب آنهاست. و غفران الهى عبارت است از افاضات و رحمتهايى كه به دنبال ناديده گرفتن لغزشها و خطاها و نقيصه‏ها، متوجهانسان مى‏گردد و او را تكميل مى‏كند و نقايص و عيوب وجودى وى را برطرف مى‏نمايد. غفران بعد از عفو است. عفو ناديده گرفتن بديهاست و غفران، برطرف كردن آنها از وجود سالك و تبديل آنها به خوبيها و كمالات است. عفو ربوبى، انسان را از سقوط و هلاكت نجات مى‏دهد و غفران الهى، به سالك پر و بال عطا مى‏كند و بالا مبرد. لذاست كه اگر عفو و گذشت ربوبى نباشد، رهروان طريق با شكست روبرو شده و كنار زده مى‏شوند، و اگر غفران ربوبى نباشد، آنها از حرت و پيشرفت بازمانده و متوقف مى‏گردند. امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: 
«من سبح تسبيح فاطمة الزهراء عليهاالسلام قبل ان يثنى رجليه من صلاة الفريضه، غفر اللَّه له». (7) 
هركس تسبيح حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام را قبل از اينكه وضع خود را بعد از نمار واجب عوض كند، بجا آورد، خداى متعال او را مشمول مغفرت خود مى‏گرداند. 
البته نبايد چنين پنداشت كه اين «تسبيح» به لحاظ اينكه ظاهرى بسيار خلاصه دارد و انجام دادن آن بسيار آسان است، چگونه مى‏شود از چنين آثار و بركاتى برخوردار باشد؟! آرى اين تسبيح به ظاهر بسيار خلاصه است، اما در نزد آگاهان و عارفان آشنا، دريايى از حقايق و اسرار توحيد را در بر دارد و نيز انجام آن به ظاهر خيلى آسان است، ولى اگر خوب بجا آورده شود، مشكلها را آسان مى‏گرداند. ان‏شاءاللَّه. 

  1ـ فروع كافى، كتاب الصلاة، ص 343، ح 13. 
2ـ وسائل الشيعه، ج 4، ص 1023، ح 3. 
3ـ شيطان دشمن ديرينه‏ى انسان، محمد نصيرى، ص 136. 
4ـ بحارالأنوار، ج 85، ص 334، ح 20. 
5ـ بحارالأنوار، ج 85، ص 334، ح 21. 
6ـ اصول كافى، ج 2، ص 499، ح 3. 
7ـ فروع كافى، كتاب الصلاة، ص 342، ح 6.

سیّد پوریا بازدید : 25 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 انس مى‏گويد: روزى رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم نماز صبح را با ما خواند، سپس روى مباركش را به سوى ما برگرداند. عرض كردم: ممكن است آيه شريفه‏ى 
(اولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين،و حسن اولئك رفيقا.)(1) 
(آنان با كسانى هستند كه خداوند نعمت (ولايت) خويش را بر آنها ارزانى داشته است، يعنى پيامبران و صديقان و گواهان (اعمال) و صالحان. و چه رفيقان خوبى!) را تفسير بفرماييد؟ فرمود: 
«اما «النبيون» فانا، و اما «الصديقون» فاخى على عليه‏السلام، و اما «الشهداء» فعمى حمزه، و اما «الصالحون» فابنتى فاطمه و اولادها الحسن والحسين عليهم‏السلام...» (2) 
- مقصود از «پيامبران» من، و از «صديقان» برادرم على عليه‏السلام، و از «شهداء» عمويم حمزه، و از «صالحان» دخترم فاطمه و فرزندان او حسن و حسين عليهم‏السلام هستند... 
بيان: 
كدام عظمت و فضيلت براى فاطمه عليهاالسلام بهتر از اين كه در رديف انبياء و صديقين و شهداء و صالحين قرار گيرد، بلكه خود از صالحين باشد و اهل اطاعت از خدا و رسول به ايشان ملحق شوند كه: «و من يطع اللَّه والرسول فاولئك مع الذين...» 

  1ـ نساء: 69. 
2ـ بحارالانوار، ج 24، ص 31، روايت 2.

سیّد پوریا بازدید : 27 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

  دست تكوين و تشريع، انسان را به مقامى مى‏رساند كه حقيقت هستى، مشهود او مى‏گردد. و نظاره‏گر نور و زيبايى مطلق مى‏شود و جز به محبت و عشق حق نمى‏انديشد و جز به صلابت حق حركت نمى‏كند و سخن نمى‏گويد، حوادث اجتماعى و سياسى جامعه، خردلى از عشق او نمى‏كاهند و او را بر عليه هستى برنمى‏انگيزند؛ زيرا كه با شهود خويش به حقيقت هستى راه يافته و در هستى جز خير و زيبايى و محبت و لذت چيزى نمى‏يابد و شاديها و غمها را ناشى از ماهياتى مى‏بيند كه در آن جز فنا و نيستى نيست. او هيچ چيز را جز رؤيت محبوب بر خود نمى‏پسندد به اين حقيقت رسيده است كه به هر چيز تعلق حاصل كند مظهر او خواهد گشت، لذا دل به جز خدا نمى‏بندد و تعلقى جز به خدا حاصل نمى‏كند تا مظهر اسماء و صفات او باشد و مجلاى جميل او گردد. 
عارف بزرگ محمد على شاه‏آبادى در كتاب خود(1) به بيان مراتب حضور قلب پرداخته،آنگاه راجع به مرتبه‏ى هفتم مى‏فرمايد: 
مرتبه‏ى هفتم و آن عبارت است از مقام هدايت و ايصال به طريق و صراط ذات پروردگار كه عبارت است از ايصال به طريق اسماء و صفات او؛ زيرا اسماء و صفات عين ذات پروردگار است و چون عابد، به اين مقام نائل شود مورد تجليات اسماء و صفات حق واقع گردد و اسمى بعد از اسمى بر او تجلى كند و صفتى بعد از صفتى بر او ظاهر گردد تا اينكه غافل از صفات خود متخلق به اخلاق پروردگار شود و از اين مقام كه مقام فناى صفاتى است، تعبير به مقام «طمس» (پاك‏شدگى) مى‏كنند... 
در مرتبه‏ى هشتم به مقام شهود حق به تمام كمال و جمال، و در مرتبه‏ى نهم به مرتبه‏ى عشق و محبت نسبت به ذات مقدس پروردگار كه موجب فناى در ذات حق است مى‏رسد انسان به مقام اسماء و صفات رسيده دست نياز جز به درگاه بى‏نياز دراز نمى‏كند و جز در آستانه‏ى عظمت او زانو نمى‏زند، با زبان تشريع فقر وجودى خويش را اظهار كرده و عاجزانه نيازمنديهاى درونى خويش را بر معبودش عرضه مى‏دارد: 
«الهى كَسرى لا يَجْبُرُهُ اِلا لُطفُكَ وَ حَنانُكَ وَ فَقْرى لا يُغنيهِ اِلّا عَطفُكَ وَ اِحسانُكَ وَ رَوْعَتى لا يُسَكِّنُها اِلا اَمانُكَ و ذلَّتى لا يُعزُّها اِلّا سُلطانُكَ وَ اُمنيتي لا يُبَلِّغُنيها اِلّا فَضْلُكَ وَ خَلتَّى لا يَسُدُّها اِلّا طَولُكَ وَ حاجَتى لا يَقضيها غَيْرُكَ... وَ غُلتَّى لا يُبَرِّدُها اِلّا وَصْلُكَ وَ لَوْعَتى لا يُطفيها اِلّا لِقاوُكَ وَ شَوقى اِلَيكَ لا يَبُلُهُ اِلّا النَّظَرُ اِلى وَجْهِكَ وَ قَرارى لا يَقِرُّدونَ دُنُوّى مِنكَ وَ لَهْفَتى لا يَرُدُّها اِلّا رَوْحُكَ...» (2) 
«خدايا شكستگى و نقص مرا جز لطف و رحم و دلسوزيت اصلاح و درست نمى‏كند، و نيازمنديم را جز به توجه، مهربانى و احسانت مبدل به بى‏نيازى نمى‏كند، و بيم و هراسم از جز امان تو تسكين ندهد، و جز سلطنت تو ذلت و خوارى مرا مبدل به عزت نمى‏گرداند و جز فزونى بخششت مرا به آرزويم نرساند و نقص مرا جز عطاى ممتدت از بين نمى‏برد و غيرت و حاجتم را برنياورد... و حرارت اشتياقم را جز وصال تو فرونمى‏نشاند، و سوز و گداز قلبم را جز لقاى تو خاموش نكند، و جز نظر به وجه و جمالت شوق مرا به تو بهبودى نبخشد، و آرامشم بدون نزديكى كاملم به تو برقرار نشود، و جز نسيم روح و جانت، افسوس و اندوهم را دفع نكند...». 
اينك پس از بيان كوتاهى در مورد انسان عارف، به مقام عرفانى فاطمه- سلام‏اللَّه عليها- در حدود فهم خود مى‏پردازيم: 
شرايط تكوينى در انسان وجود دارد كه بسيار مؤثر در كارهاى ارادى و اختيارى او هستند؛ اگر اين شرايط مثبت باشند، در رفتار و افكار نيز تأثير مثبت خواهند گذاشت بخصوص اگر توأم با تعليم و تربيت صحيح و مثبت نيز باشند، اثرگذارى جهان مثبت تكوينى بستگى به مرتبه مثبت بودن آن دارد. 
فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- داراى خصوصياتى در بعد تكوين هست كه عرفان كامل تكوينى را قبل از آفرينش او در طبيعت، در او ايجاد كرده است، او از نظر تكوينى معصوم است. تنزل نور او در صلب پاك و آنگاه در رحم پاك و نمو جسمش از غذاى حلال كه به همراه تسبيح و تقديس خدا تناول شده است، زمينه‏ى عصمت تشريعى را فراهم آورده است، لذا شرايط و زمينه‏ى تكوينى به گونه‏اى بوده است كه در رحم به ستايش، حمد و ثناى خدا مشغول بوده است. 
تربيت و پرورش زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- در دامان پاك خديجه- عليهاالسلام- و در كنار پدرى كه رسول خداست، زمينه را براى ظهور عرفان تشريعى هر چه بيشتر آماده مى‏ساخت. او لحظه‏اى از ياد خدا غافل نگشت و آنى از انجام تكاليف الهى و انسانى سرباز نزد، سراسر زندگى او نور است. عرفان او در اين مطلب متجلى است كه خداوند با غضب او غضب مى‏كند و با خشنودى او خشنود مى‏گردد (3) 
ظهور عرفان او در آيه‏ى: 
«اَنَّ الَّذينَ يُؤذوُنَ اللَّه وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُم اللَّه فِى الدُّنيا وَ الاخِرَةِ وَ اَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً» (4) 
مى‏باشد، چرا كه اذيت كردن او اذيت نمودن خداوند است(5) 
تجلى عرفان بانوى بزرگ اسلام و دخت رسول‏اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله- در قلب و جوارحى است كه به فرموده‏ى پدر بزرگوارش حضرت محمد- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- پر از ايمان و يقين است: 
«انّ ابنتى فاطمة ملأ اللَّه قلبها و جوارحها ايماناً و يقيناً؛ (6) براستى خداى بزرگ قلب و جوارح دخترم فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- را از ايمان و يقين پر كرده است». 
عرفان زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- در يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان؛ يعنى، حسن و حسين- عليهماالسلام- جلوه كرد (7) عرفان او فوق عرفان زنان عالم است (حتى آسيه، خديجه و مريم) و خداوند برگزيد (8) و او را افضل زنان اهل ارض قرار داد (9) 
«قالت فاطمة- عليهاالسلام- فقال لى: أما ترضين أن تأتى يوم القيامة سيدة نساء المؤمنين او سيدة نساء هذه الاُمَّة» (10) 
«فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- فرمود: پدرم رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- به من فرمودند: آيا راضى و خشنود نيستى كه روز قيامت بيايى در حالى كه سيده‏ى زنان مؤمنين يا سيده‏ى زنان اين امت باشى». 
و نيز نبىّ گرامى اسلام- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- فرمود: «و فاطمة سيدة نساء العالمين من الاولين و الاخرين؛ (11) و فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- سيده‏ى زنان جهان از اولين و آخرين است». مجلاى شهود زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- خطبه‏ى فصيح و بليغ اوست در دفاع از ولايت و از حقش، خطبه را با حمد و ثناى الهى شروع مى‏كند: 
«الحمداللَّه على ما انعم و له الشكر على ما الهم والثناء بما قدم...؛ حمد و ستايش خدا را بر آنچه ارزانى داشت و بخشيد، و شكر او را بر آنچه الهام فرمود و سپاس خدا را به آنچه پيش فرستاد و اهدا فرمود...». 
«... كوّنها بقدرته و ذرَأها بمشيته من غير حاجة منه الى تكوينها و لا فائدة له فى تصويرها الّا تثبيتاً لحكمته و تنبيها على طاعته و اظهاراً لقدرته، تعبّداً لبريته و اعزازاً لدعوته...» 
«... پديده‏ها را به قدرتش به وجود آورد و به مشيت و خواست خويش بيافريد بدون اين كه نيازى به آفرينش آنها داشته باشد، براى او سودى در اين خلقت نبود جز اين كه حكمت خويش را به ثبوت برساند و خلق را بر طاعتش آگاه گرداند و قدرتش را اظهار نمايد و آفريدگان را به عبادت وادار كند و دعوتش را بزرگ و شكست‏ناپذير گرداند...». 
زهرا راضى و خشنود به مقدرات الهى و رضاى الهى است و آنجا كه وظيفه، صبر باشد، بر مصائب صبر مى‏كند، لذا در پايان خطبه فرمود: 
«و يصير منكم على مثل خزّ المدى و خز السنان فى الحشا...؛ (12)اين آهى است كه در سينه‏ى پردرد من كه ديگر طاقت تحمل آن را نداشتم و خواستم اين اندوه را از دل پر درد بيرون افكنم و حجت را بر شما تمام كنم». 
ظهور عرفان فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- در محراب عبادت بود آنگاه كه براى ستايش حق مى‏ايستاد، هفتاد هزار فرشته‏ى مقرب بر او سلام مى‏كردند و او را به جمله‏اى مى‏خواندند كه ملائك مريم را با آن ندا مى‏كردند: 
«فيقولون يا فاطمة- سلام‏اللَّه‏عليها- انّ اللَّه اصطفاك و طهرك واصطفاك على نساءالعالمين (13) پس مى‏گفتند: اى فاطمه! براستى خدا تو را برگزيد و پاك و طاهر گرداند و تو را بر زنان جهانيان اختيار فرمود». 
امام حسين- عليه‏السلام- از برادرش امام حسن- عليه‏السلام- نقل مى‏فرمايد كه: 
«رأيت امّى فاطمة- سلام‏اللَّه‏عليها- قامت فى محرابها ليلة جمعتها فلم تزل راكعة ساجدة حتى اتضّح عمود الصّبح و سمعتها تدعو للمؤمنين والمؤمنات و تسميهم و تكثر الدعاء لهم و لا تدعو لنفسها بشى‏ء، فقلت لها: يا امّاه لم لا تدعين لنفسك كما تدعين لغيرك؟ فقالت: يا بنىّ! الجار ثمّ الدار» (14) 
«مادرم فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- را در شبى ديدم كه در محرابش ايستاده بود متوجه ايشان بودم، پس آنقدر به ركوع و سجده رفت تا اين كه عمود صبح نمايان شد. و شنيدم كه براى زنان و مردان مؤمن دعا مى‏كرد و اينها را نام مى‏برد و برايشان زياد دعا نمودند اما براى خودشان هيچ دعا نكردند. به مادرم گفتم: اى مادر چرا براى خودتان دعا نكرديد آن چنانكه براى غير خودتان دعا نموديد؟ پس فرمود: اى فرزندم! اول همسايه سپس خانه». 
حسن بصرى در توصيف فاطمه زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- مى‏گويد: 
«ما كان فى هذه الامة اعبد من فاطمة كانت تقوم حتى تورم قدماها (15) او عابدترين مردم بود و آنقدر در عبادت خداى متعال ايستاد تا اينكه پاهاى مباركش ورم نمود». 
ظهور عرفان زهراء- سلام‏اللَّه‏عليها- در تمجيد خدا از اوست، خداوند او را بر عبادش گرامى داشته است، رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- فرمودند: 
«... متى قامت فى محرابها بين يدى ربّها جلّ جلاله زهر نورها لملائكة السماء كما يزهر نور الكواكب لأهل الارض و يقول اللَّه عزّ و جل لملائكته: يا ملائكتى انظروا الى امتى فاطمة سيّدة امائى قائمة بين يدى ترتعد فرائضها من خيفتى و قد أقبلت بقلبها على عبادتى، اشهدكم أنّى قد أمنت شيعتها من النّار» (16) 
«... هر زمان كه در محراب در محضر پروردگارش- جل جلاله- مى‏ايستاد نورش بر فرشتگان آسمان مى‏درخشيد آن چنانكه نور ستارگان بر اهل زمين پرتو مى‏افكند. خداى عزّوجلّ به فرشتگان مى‏فرمايد: اى فرشتگان من! نظر به كنيز من فاطمه سيده‏ى كنيزانم بنماييد كه چگونه در محضرم ايستاده و از ترس من به خود مى‏لرزد و با قلب و تمام وجودش بر عبادات من اقدام كرده است. به شهادت مى‏گيرم شما را كه براستى شيعيانش را از آتش در امان قرار دادم». 
صبر فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- بر گرفتاريها و ستمها، در تمام دوران حياتش، بيانگر اين است كه او يك آن و به اندازه‏ى خردلى از ياد خداى متعال غافل نبوده و با تن دادن به قضا و قدر الهى، زمينه‏ى عرفان و شهود در مرتبه‏ى عاليتر را مى‏جسته است. گرفتاريها، رنجها، و گرسنگيها و... نه تنها (هر چند ناچيز) تأثير منفى در روح متعالى او ننهاد بلكه عاليترين اثر مثبت در جهت عشق و توكل به اللَّه را در او گذاشت. 
آرى، فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- با علم شهودى خويش يافته بود كه حقيقت انسان، حقيقتى شهودى است و كمال آن در گرو پيوند او با شهود مطلق است، و لذا رنج و دردى كه اين پيوند را قويتر كند، نه تنها درد و رنج نيست بلكه خود نعمت است و اين مصداق قول امام موسى بن جعفر- عليه‏السلام- است كه فرمود: 
«لن تكونوا مؤمنين حتى تعدّوا البلاء نعمة (17)هرگز در صف مؤمنين قرار نمى‏گيريد مگر اين كه بلا و گرفتارى را نعمت خدا بشمار آوريد». 
رنج و مصيبتى كه زهراى اطهر در دوران كوتاه عمرش تحمل نمود بسيار اعجاب‏آور است چرا كه رنجى به پايان نمى‏رسيد مگر اينكه رنج تازه‏اى جاى آن را مى‏گرفت، فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- روزگار پر مشقت رسالت پدرش را در مكه درك كرده، در همان حال كه شاهد اذيت و آزار مشركين نسبت به پدرش بود، در فراق مادرش حضرت خديجه- سلام‏اللَّه‏عليها- را نيز رنج مى‏برد. رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- در اكثر اوقات وقتى به جهت اذيت و آزار مشركين و دورى خديجه- عليهاالسلام- با چهره‏اى غمناك و محزون وارد خانه مى‏شد، با چشمهاى اشكبار دختر عزيزش كه در فراق مادر مى‏گريست، روبرو مى‏گشت. 
روزى پيامبر گرامى اسلام- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- در مسجدالحرام مشغول نماز بود كه عده‏اى از مشركين او را مسخره مى‏كردند و در صدد آزارش برآمدند؛ يكى از آنان بچه‏دان شتر را- كه تازه ذبح شده بود- برداشت و با همان آلودگيهايش بر پشت مبارك آن حضرت كه در حال سجده بود، افكند حضرت فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- نير در مسجد حضور داشت وقتى اين منظره را ديد بسيار ناراحت شد و با چشم گريان خودش را به پدر رسانيد و بچه‏دان را برداشت و به دور افكند، پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- بعد از نماز بر آن جمعيت (بى‏ادب) نفرين كرد (18) مصيبتهاى وارده بر فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- در سالهايى كه رسول خدا با مشركين و ملحدين مى‏جنگيد و بعد از رحلت آن حضرت، بر كسى مخفى نيست. او براى گرفتن حق خويش و حق همسرش و براى دفاع از ولايت، تمام سختيها را تحمل كرد؛ پهلوى او را شكستند، به صورتش سيلى زدند، بين راه خانه و مسجد آزارش دادند، بازوى او را كبود كردند. 
عبدالفتاح عبدالمقصود در كتاب امام على- عليه‏السلام- مى‏نويسد: 
«... على- عليه‏السلام- سكوت و كناره‏جويى را جايز نمى‏داند و از جاى برمى‏خيزد تا شايد دادرسى و كمكى براى خود بجويد، چون از قريش بد كينه مأيوس است به سوى انصار مى‏رود. او درتاريكى شب به خانه‏هاى انصار روى مى‏آورد. تنها كسى كه او را تنها نمى‏گذاشت همسر بيمارش بود. زهراى ماتم‏زده جز براى يك مقصد و هدف كه عاليتر از تأثرات نفس و برتر از اندوهش بود نمى‏توانست و نمى‏خواست از خانه و بسترش كه كنار قبر رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- بود، بيرون آيد؛ آن هدف همان ميراث پدر و پس از آن حق على در آن ميراث بود. 
فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- در اين مرحله‏ى زندگى، بر خود لازم مى‏دانست كه بپاخيزد، دعوت كند و تا مى‏تواند بكوشد، او دوش بدوش شوهر مظلومش ايستاد و با زبان كه تنها وسيله‏ى دفاعش بود به او يارى مى‏كرد... ولى همان كسانى كه در آن روز به پدرش تا پاى مرگ دست بيعت دادند و ياريش كردند اين دختر را يارى نكردند، ديگر آن خوى عربى، آن روحى پايدارى، آن خلق وفادارى از جان آنان رخت بربسته بود و خود شرمنده و سرافكنده بدين دگرگونى و سستى اقرار مى‏كردند و مى‏گفتند: اى دختر رسول خدا... ما با اين مرد (ابوبكر) بيعتى كرديم و گذشت! 
فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- با تعجب جواب مى‏دهد: 
آيا دست روى دست مى‏گذاريد تا ميراث رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- از خانه‏اش برده شود و در خانه‏ى ديگرى جاى گيرد (19) 
«ابوبكر و عمر پس از آن كه زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- را آزردند و به خانه‏ى او كه خانه‏ى وحى بود يورش آوردند، به نزد او مى‏روند تا از او پوزش بخواهند، زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- آن دو را با هم مخاطب ساخت و گفت: آيا اگر حديثى از رسول خدا به شما بگويم باور مى‏داريد و به آن عمل مى‏كنيد؟ هر دو گفتند: آرى. 
(فرمود:) شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آيا از رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- نشنيديد كه مى‏فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من است و خشم فاطمه خشم من است، هركس فاطمه دخترم را دوست بدارد، مرإ؛؟؟ّّ دوست داشته و هركس فاطمه را خشنود كند مرا خشنود كرده است، و هركس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است. 
(گفتند:) ما اين سخنان را از رسول خدا شنيديم. 
آنگاه روى و دو دست به سوى آسمان دراز كرد و با سوز دل همى گفت: من خدا و فرشتگان او را گواه مى‏گيرم كه شما تن، مرا به خشم آورديد و خشنودم نكرديد... اگر رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- را ملاقات كردم شكايت شما را به او خواهم كرد» (20) آرى، عرفان فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- در افكارش، بياناتش، رفتارش، تحمل و صبرش، عبادتش و... ظهور يافته است. او در تمام حالات، خدا را بر نعمتهايش حمد و ستايش گفت و خدا را بر دردها، مصيبتها و بلاها شكرگزار بود، وقتى رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- فرمود: دخترم! تلخيهاى دنيا را به جهت شيرينى آخرت بنوش. پاسخ داد: «يا رسول‏اللَّه الحمدللَّه على نعمائه والشكر للَّه على الائه» و خدا اين آيه را درباره‏اش نازل فرمود: 
«وَ لَسَوْفُ يُعطيكَ رَبُّكَ فَتَرضى (21)و بزودى پروردگارت آنقدر به تو مى‏بخشد كه راضى و خشنود مى‏گردى». 

  1ـ رشحات البحار، بيان مراتب حضور قلب در عبادات، ص 173 و 174. 
2ـ مفاتيح‏الجنان، مناجات المفتقرين. 
3ـ بحارالانوار، ج 43، ص 19، 20 و 22. 
4ـ «براستى آنانى كه خدا و رسولش را اذيت مى‏كنند خداوند اينها را در دنيا و آخرت لعنت كرده است و عذابى كه محيط بر اينهاست، مهيا فرموده است» (سوره‏ى احزاب، آيه‏ى 57. 
5ـ بحارالانوار، ج 43، ص 25، روايت 23. 
6ـ بحارالانوار، ج 43، ص 29، روايت 34. 
7ـ بحارالانوار، ج 43، ص 32، روايت 39. 
8ـ بحارالانوار، ج 43، ص 26، روايت 24. 
9ـ بحارالانوار، ج 43، ص 23، روايت 19. 
10ـ بحارالانوار، ج 43، ص 23،روايت 19. 
11ـ بحارالانوار، ج 43، ص 26، روايت 25، ص 37. 
12ـ خطبه‏ى آتشين فاطمه (س) والاحتجاج، ج 1، ص 98 (احتجاج فاطمة الزهراء (س) على القوم...). 
13ـ سوره‏ى آل‏عمران، آيه‏ى 42. بحارالانوار، ج 43، ص 24. 
14ـ بحارالانوار، ج 43، ص 81، روايت 3. 
15ـ بحارالانوار، ج 43، ص 84. 
16ـ بحارالانوار، ج 43، ص 172. 
17ـ ميزان الحكمة، ج 1، ص 486. 
18ـ فاطمه‏ى زهرا، بانوى نمونه‏ى اسلام، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 60. 
19ـ امام على (ع)/ عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، ص 312 و 313. 
20ـ امام على (ع)/ عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1،ص 333 332. 
21ـ سوره‏ى ضحى، آيه‏ى 5، الميزان، ج 2.

سیّد پوریا بازدید : 18 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

  روزى پيامبر (ص) در ميان على و فاطمه نشست. حضرت على عليه‏السلام به پيامبر (ص) عرضه داشت: «كداميك از ما دو نفر را بيشتر دوست داريد، من و يا فاطمه سلام‏اللَّه‏عليه را؟» پيامبر (ص) فرمودند «فاطمه عليهاالسلام را بيشتر دوست مى‏دارم، و تو نزد من عزيزتر و ارزنده‏تر مى‏باشى» و پاسخى از اين بهتر براى توصيف مقام و منزلت على عليه‏السلام و فاطمه سلام‏اللَّه‏عليه نمى‏باشد، زيرا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فاطمه سلام‏اللَّه‏عليه را از روى شفقت و محبت پدرانه بيشتر دوست داشت و على عليه‏السلام را از نظر مقام و منزلت و فضيلت گرامى‏تر مى‏داشت.

سیّد پوریا بازدید : 25 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 حديث لوح گفتارى است نورانى در معرفى اوصياء و جانشينان پيامبر مكرم اسلام صلى اللَّه عليه و آله. حديثى كه با معرفى تك‏تك معصومين عليهاالسلام پرده از بعضى از وقايع و اتفاقات زمانهاى آنها برمى‏دارد ما در اينجا جهت اختصار فقط به نقل ترجمه اين حديث كفايت مى‏كنيم: 
ابوبصير از امام صادق عليه‏السلام روايت نموده است كه حضرت فرمود: 
"پدرم امام باقر عليه‏السلام به جابر بن عبدالله انصارى فرمود: من با تو كارى دارم چه وقت مناسب است كه تو را مكان خلوتى ببينم و از تو پرسش نمايم؟ جابر گفت: هر وقت كه اراده فرمائيد. حضرت روزى با او خلوت كرده و به او فرمود: اى جابر! درباره آن لوحى كه در دست مادرم فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ديدى و آنچه كه در آن نوشته شده بود، به من خبر ده! جابر گويد: خدا را گواه مى‏گيرم كه در زمان زندگى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله به حضور حضرت زهرا عليهاالسلام مشرف شدم تا تولد حسين عليه‏السلام را به آن حضرت تبريك و تهنيت گويم. در دست آن حضرت لوحى سبز رنگ ديدم، گمان كردم زمرد است، با خطى سپيد مانند نور خورشيد روى آن نوشته شده بود. عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت باد! اى دختر رسول خدا! اين لوح چيست؟ فرمود: اين لوحى است كه خداوند عزوجل به پيامبرش هديه كرده و در آن نام پدر و نام شوهر و فرزندان و جانشينان از فرزندانم نوشته شده است و پدرم به خاطر خشنودى من آن را به من بخشيده است. جابر گويد: حضرت آن لوح را به من داد. من آن را خوانده از روى آن نسخه‏اى برداشتم." 
امام باقر فرمود: "آيا مى‏توانى آن را به من نشان دهى؟" گفت: "آرى." حضرت با وى به خانه‏اش رفت. جابر نامه‏اى را بيرون آورد. حضرت فرمود: "اى جابر! تو در نوشته خودت نگاه كن تا من بر تو بخوانم!" جابر در نسخه خود نگريسته، پدرم حضرت باقر بر او قرائت فرمود، به خدا سوگند حتى يك حرف با نوشته او مخالفت نداشت. جابر گفت: "خدا را شاهد مى‏گيرم كه به همينگونه در آن لوح نوشته ديدم: بنام خداوند بخشنده مهربان، اين نوشته‏اى است از سوى خداوند شكوهمند و با حكمت براى محمد، نور و فرستاده و نماينده و راهنمايش كه فرشته وحى آن را از سوى پروردگار جهانيان آورده است، اى محمد نامهاى مرا بزرگ شمار، نعمتهايم را سپاس گزار، الطاف و بخششهايم را منكر مباش! همانا من خدايم، جز من خداوندى نيست، در هم شكننده زورگويان، نابودكننده گردنفرازان، خواركننده ستمگران و پاداش‏دهنده روز جزايم. همانا من خدايم و جز من خداوندگارى نيست هر كس به غير فضل من اميدوار باشد و يا از غير عدالت من بترسد، او را به گونه‏اى عذاب كنم كه هيچ‏يك از جهانيان را بدانگونه عذاب نكرده باشم، پس مرا پرستش كن و بر من توكل نما! 
من هيچ پيامبرى را مبعوث نكردم و دوران هيچ پيامبرى پايان نيافته مأموريتش سپرى نشد مگر اينكه برايش جانشينى قرار دادم. من تو را بر پيامبران برترى داده جانشينت را بر جانشينان فضيلت بخشيدم، و به دو نوه و به دو شير بچه‏ات، حسن و حسين بعد از او تو را گرامى داشتم، حسن را پس از سپرى شدن دوران پدرش، معدن علم خود و حسين را نگهبان گنجينه وحى‏ام قرار دادم و او را به شهادت گرامى داشته فرجام كارش را به خوش‏بختى و سعادت ختم كردم، او برترين شهيد و درجه شهادتش والاترين درجه است، كلمه تامه خود را با او قرار دادم و حجت بالغه من نزد اوست، پاداش و كيفرم را با وساطت خاندان او انجام مى‏دهم، نخستين نفر از خاندان او على، سرور عابدان و زيور اولياء گذشته من است و پسرش همنام جد پسنديده‏اش محمد كه شكافنده علم و معدن حكمت من است، ناباوران درباره جعفر نابود مى‏شوند و آن كس كه او را رد نموده پذيرايش نباشد، همانند كسى است كه مرا رد كرده است. اين گفتار حتمى و راستين مناست كه جايگاه جعفر را گرامى داشته من او را درباره دوستان و پيروان و يارانش خشنود مى‏سازم، پس از او موسى را در شرايطى آشفته و تاريك انتخاب مى‏كنم، زيرا رشته سنت واجبم بريده نگشته و حجتم پوشيده نخواهد ماند و دوستانم هرگز به زحمت نخواهند افتاد. آگاه باش! هركس منكر يكى از آنان شود، مانند آن است كه نعمتم را انكار كرده باشد و هركس يك آيه از كتابم را تغيير دهد، بر من تهمت و افترا بسته است. واى بر افترا زنندگان منكر به هنگام سپرى شدن دوران بنده‏ام و حبيب و برگزيده‏ام موسى! آگاه باشيد! كسى كه هشتمين نفر را تكذيب كند، همه اولياء مرا تكذيب كرده است. 
على، ولى و ناصر من و كسى است كه زحمتهاى پيامبرى بر دوش او گذارده شده است و با تحمل بار سنگين آن او را آزموده‏ام. وى را ديوى خودخواه و مستكبر خواهد كشت و در شهرى كه ذوالقرنين، اين بنده شايسته، آن را ساخته است، در كنار بدترين مخلوقم دفن خواهد شد. اين گفتار حتمى است كه ديدگانش را به محمد پسرش و جانشين پس از او روشن خواهم ساخت. 
او وارث علم و معدن حكمت و جايگاه راز نهانى و حجت من بر آفريدگانم است. بهشت را جايگاهش قرار داده شفاعتش را درباره هفتاد نفر از افراد خانواده‏اش كه همگى مستوجب آتش جهنم باشند مى‏پذيرم، و پسرش على كه ولى و ناصر و شاهد و گواه من در بين مخلوقاتم و امين بر وحى‏ام مى‏باشد دوران او را با سعادت و نيكبختى ختم مى‏كنم و از او دعوت‏كننده به راهم و نگهبان دانشم حسن را بيرون مى‏آورم، و بعد اين دوران را به پسرش (محمى) تكميل مى‏كنم كه رحمت براى جهانيان است، كمال موسى و روشنائى عيسى و پايدارى ايوب بر اوست، به زودى دوستانم در دوران او خوار گردند و سرهايشان همچون سرهاى ترك و ديلم به هديه فرستاده شود، آنان كشته و سوزانيده مى‏شوند و پيوسته در حال ترس و رعب و اضطرابند، زمين از خونشان رنگين و فرياد و آه و ناله در بين زنانشان گسترش يابد، آنان دوستان راستين من مى‏باشند، هرگونه آشوب كور و تاريك را به وسيله آنان دفع كنم و تزلزلات و دگرگونيها را بوسيله آنان برطرف سازم و سختيها و زنجيرها را توسط آنان بگسلم. درود و رحمت پروردگارشان بر ايشان باد! و آنان همان راه يافتگانند.(1) 

  1ـ از كتاب فاطمه زهرا عليهاالسلام شادمانى دل پيامبر/ ص 413

سیّد پوریا بازدید : 41 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

به اتفاق همه‏ى مسلمانان، رسول‏اللَّه (ص) درباره‏ى قرآن و عترت فرمودند: من دو چيز را به عنوان امانت و يادگار نزد امت مى‏گذارم، يكى قرآن، ديگرى عترت و اهل‏بيتم و شما تا زمانى كه به اين دو تمسك كنيد گمراه نخواهيد شد، و اين دو از هم جدا نمى‏شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند: 
قال رسول‏اللَّه (ص): «انى تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى ابدا، و هما كتاب اللَّه طرفه بيداللَّه و طرفه بايديكم، الثقل الاكبر، و عترتى اهل بيتى، والثقل الاصغر و لا يسبقوهم فتهلكوا فلا تعلموهم فانهم اعلم منكم و لن يفترقا حتى يردا على الحوض كهاتين...». (1) 
آرى ماترك و ارثيه‏ى رسول‏اللَّه (ص) اين دو چيز گرانبها و باارزش است كه در حقيقت ارثيه‏ى نبوت و رسالت از آدم تا خاتم مى‏باشد، كه حجت بالغه‏ى خداى سبحان است تا روز قيامت. 
حديث شريف ثقلين از جمله احاديث معتبر و متواترى است كه حتى الفاظ آن هم به تواتر از رسول‏اللَّه (ص) رسيده است، به طورى كه هيچگونه شك و ابهامى در آن وجود ندارد، و با مراجعه به م‏آخذ و منابع روايى، اين حقيقت همانند آفتاب نيمروزى كه حتى افراد كور هم وجود آن را احساس مى‏كنند، روشن و آشكار است. اگر كسى اين حقيقت را منكر شود، خود را به كورى زده و اعشى‏منش است كه حقيقت آشكار را كتمان مى‏كند، كه البته درمان اين بيمارى بسيار دشوار و چه بسا ناممكن باشد. 

  1ـ ماخذ زيادى در جزوه تحقيقى موسوم به حديث الثقلين ص 5، نوشته‏ى محقق گرامى جناب قوام‏الدين وشنوى درباره‏ى حديث شريف و متواتر ثقلين ذكر شده. و نيز بحار، ج 23، ص 106 به بعد مراجعه شود.

سیّد پوریا بازدید : 22 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

فاطمه صلوات‏اللَّه‏عليها ليلةالقدر بود، و ليلةالقدر داراى مراتبى است، چنانكه همه حقايق وجودى چنين‏اند هر مرتبه دانى رقيقه عالى آن است و مرتبه عالى، حقيقت رقيقه‏ى مرتبه دانى است. خداى سبحان فرمود: «شما نشئه نخستين را فهميديد پس چرا متذكر نمى‏گرديد» و در روايت رضوى چنين آمده: «خردمندان دانستند كه حقايق عالم ماوراى اين نشئه جز از طريق حقايق اينجا شناخته نمى‏شوند». 
در اثر صادقى آمده است: «خداى تعالى عالم ملك را بروزان ملكوت خلق كرده و ملكوت را بر مثال جبروت تأسيس كرده تا از ملك بر ملكوت و از ملكوت بر جبروت (عقول) استدلال شود». 
بدان كه از منازل سير حبى وجودى در قوس نزولى به ليل و ليالى تعبير مى‏شود و در قوس صعودى به يوم و ايام تعبير مى‏گردد. پس عصمةاللَّه الكبرى حضرت فاطمه همانگونه كه ليلةالقدر است همچنين يوم‏اللَّه نيز مى‏باشد. و انسان كامل در عصر محمدى وعاء حقايق قرآن است. اگر خواهى چنين بگو: انسان كامل قرآن ناطق است. پس يازده قرآن ناطق از اين شب مباركه‏اى كه شب قدر است و مادر امامان است، نازل شده است. پس بفهم آنگاه در سخن حق سبحان تدبر نما كه به پيغمبر اكرم فرمود: «ما به تو كوثر را بخشيديم». 
رسول خدا (ص) فرمود: «هركس فاطمه را آنگونه كه حق فاطمه است بشناسد شب قدر را ادراك كرده است و علت نامگذارى آن حضرت به فاطمه آن است كه خلايق از كنه معرفت وى بريده شدند (به كنه معرفت وى نمى‏رسند)». 
و در اثر صادقى چنين آمده: «هركس فاطمه را آنگونه كه سزا است بشناسد، ليلةالقدر را ادراك كرده است». 
تمام اين حديث در تفسير فرات كوفى چنين است: «فرات گويد محمد بن قسم بن عبيد به اسناد معنعن خويش از ابى‏عبداللَّه عليه‏السلام ما را حديث كرد كه آن حضرت فرمود: انا انزلناه فى ليلةالقدر. ليله فاطمه است و قدر اللَّه است، پس آنكس كه فاطمه را آنگونه كه سزاست بشناسد ليلةالقدر را ادراك كرده است. علت نامگذارى وى به فاطمه آنست كه خلايق از معرفت فاطمه محروم و بريده شدند. 
(محمد بن قسم شك كرده كه حديث با «عن» از حضرتش شرف صدور يافت و يا بدون «عن)» و سخن خدا: «و ما ادريك ما ليلةالقدر، ليلةالقدر خير من الف شهر» يعنى چه مى‏فهمى كه ليلةالقدر چيست ليلةالقدر بهتر از هزار ماه است يعنى شب قدر بهتر از هزار مومن است زيرا فاطمه مادر فرود مومنان است- تنزل الملائكة والروح فيها- ملائكه و روح را در اين شب فرود مى‏آورند و ملائكه مومنانى‏اند كه علم آل‏محمد (ص) را واجدند و مراد از روح‏القدس فاطمه است. باذن ربهم من كل امر سلام هى حتى مطلع الفجر يعنى از هر امرى به اذن پروردگارشان در حالى كه سلام مى‏گويند تا فجر طلوع كند يعنى تا حضرت قائم خروج كند». 

سیّد پوریا بازدید : 26 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 موضوع دوازدهم در حقيقت تابع و حاصل موضوع يازدهم است. كيفيت خلقت يكسان چهارده معصوم عليهم‏السلام، ايجاب مى‏كند كه در تمام شئون ولايت نيز رديف يكديگر باشند؛ لذا اثرات بغض و يا محبت، اطاعت و يا عصيان نسبت به هر معصومى برابر و يكسان با آثار و داد و يا عناد، سر پيچى و يا پيروى نسبت به هر يك از معصومين ديگر مى‏باشد. اخبار وارده در اين موضوع بسيار زياد و فوق‏العاده است و شيعه و سنى همگى به اين روايات معتقد بوده و به صحبت آنها اعتراف دارند. در اينجا چند روايت از اين دسته اخبار براى نمونه نقل مى شود: «اخذ الرسول الاكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم بيد الحسن والحسين، فقال: من احبنى و احب هذين و اباهما و امهما كان معى فى درجتى يوم‏القيامة». (1) 
«رسول خدا دست حسنين را گرفت و فرمود: هركس مرا، و اين دو فرزند مرا، و پدر و مادر اين دو را دوست بدارد، روز قيامت با من هم‏درجه خواهد بود». 
هم‏درجه بودن با پيامبر اكرم مطلبى است كه جا دارد بطور تفضيل درباره‏ى آن بحث و بررسى بعمل آيد تا كاملا موضوع بر همگان روشن گردد. 
آيا چگونه امكان دارد كسى در روز قيامت با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم هم‏درجه باشد؟ مگر بشرى مى‏تواند به درجه‏ى رفيع و بى‏نظير پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نائل شود؟ آيا چطور ممكن است كه انسانى به درجه‏ى والاى اميرالمؤمنين دسترسى پيدا كند؟ در اين كلام حضرت رسول يك سر مگو، و يك راز نگفتنى نهفته است و آن عبارت از اين است كه آن حضرت مى‏خواهد بگويد: هركس مرا و عترت مرا دوست بدارد به درجه‏ى مؤمنين به ولايت نائل شده است، و با من در رديف مواليان و در صف معتقدين به ولايت قرار دارد، اگرچه در اين صف و در اين درجه، هر فردى داراى رتبه‏ى متفاوت و مخصوص به خود مى‏باشد، چنان كه موحدان و افراد باايمان را در روز قيامت درجات متفاوت بيشمارى است، مؤمنين به ولايت را نيز به تعداد افرادشان درجاتى است ولى در عين حال همه‏ى آنان، در صف موحدين، در صف معتقدين، و در درجه‏ى مؤمنين به ولايت با محمد بن عبداللَّه هم‏صف، هم‏رديف، هم‏دين، و هم‏درجه‏اند، و يا به عبارت ديگر، ممكن است عده‏اى به درجه‏ى شهادت نائل آيند ولى رتبه و مقام معنوى هر يك با ديگرى متفاوت بوده، و تنها در مرتبه‏ى شهادت همه- با نسبتهاى مختلف- مشترك باشند و با حفظ مراتب و مقامات مخصوص به خود، يكديگر هم‏صف و هم‏رديف. 
بايد توجه داشت كه درجات معنوى به تعداد افراد بشر متفاوت است، مثلا جميع موحدين اگر چه به «درجة التوحيد» نائل شده و با يكديگر در اين موضوع نزديك و هم‏درجه‏اند، ليكن خود اين درجه، انبيا دارد، اوصيا دارد، علما دارد، شهدا دارد، مخلصون دارد، كه هر يك را مقام و مرتبه‏ى بسيار متفاوت و مخصوص به خود است، و تنها در موحد بودن با هم مشتركند، و عينا همين گونه است «درجة الولايه» و «درجة المحبه». 
روايت مورد بحث را عده‏اى از علماء سنى در كتابهاى خود نقل كرده‏اند كه از جمله‏ى آنان: احمد بن حنبل در مسند احمد، ترمذى در جامع صحيح- كه يكى از صحاص ششگانه است-، خطيب بغدادى در تاريخش، ابن عساكر در تاريخش، جزرى (2) در اسنى المطالب، ابن اثير در اسدالغابه، ابوالمظفر در تذكره، محب‏الدين طبرى در «رياض» و «ذخائر»، ابن حجر عسقلانى در «تهذيب» و ابن‏حجر هيتمى در «صواعق». 
ابن حجر هيتمى در تشريح حديث مذكور مى‏فرمايد: 
«ليس المراد بالمعيه هنا المعيه من حيث المقام، بل من جهه رفع الحجاب...». (3) 
اين دانشمند سنى بسيار نيكو مطلب را درك نموده است كه مى‏گويد- در اينجا كه پيامبر اكرم مى‏فرمايد: هر كس مرا و على و زهرا و دو فرزندم حسن و حسين را دوست بدارد با من در روز قيامت هم‏درجه است- مبادا چنين به نظر آيد كه مقصود هم‏مقام بودن با رسول خداست، بلكه مراد اين است كه چون هر مسلمان با ايمانى به على و اولاد على محبت داشته باشد، خداى تعالى او را به جوار رحمتش نزديك مى‏فرمايد، و در مركز لطف و احسانش قرار مى‏دهد، و پرده‏ها برداشته مى‏شود، در اين مقام رفع حجاب، و بى‏پرده در محضر حق تبارك و تعالى قرار گرفتن، با پيامبر هم‏صف و همراه است. 
ابن‏حجر آنگاه به سخن چنين ادامه مى‏دهد: 
«... نظير ما فى قوله تعالى: (فأولئك مع الذين انعم اللَّه عليهم من النبيين والصديقن والشهداء والصالحين، و حسن اولئك رفيقا) (4) 
«چنانكه خداى تعالى مى‏فرمايد: مسلمانان مؤمن، با انبياء و صديقين و شهدا و صالحين- كه خدا نعمتهاى خويش را به آنان عطا فرموده است- همگام و همراهند، و چه رفيقان نيكويى؛» و كاملاً روشن است كه در اين آيه يكسان بودن مقامات مطرح نيست بلكه مراد برابر بودن همه‏ى اهل ايمان است در معرض فيض، و در جلوه‏گاه رحمت، و بى‏پرده در محضر لطف و مرحمت خدا قرار گرفتن. وگرنه هر يك از انبيا، صديقين، شهدا، علما، صالحين، ابرار، اخيار، و مخلصون را مقامى خاص و جداگانه، و درجه و مرتبه‏اى مخصوص به خود مى‏باشد. پنج تن آل‏عبا عليهم‏السلام را نيز مرتبه و مقامى است بى‏نظير و مخصوص به خودشان كه هر پنج تن بطور يكسان در آن مشتركند، و هرگز كسى را به آن مقام والا راه نيست. 
روايات ديگرى در اين مورد علماى سنى و شيعه نقل كرده‏اند كه برخى از آنها ذكر مى‏شود: 
حضرت رسول اكرم مى‏فرمايد: 
«من احب هولاء (يعنى الحسن والحسين و فاطمة و عليا) فقد احبنى و من ابغضهم فقد ابغضنى». (5) 
«هركس اينان يعنى حسن و حسين و فاطمه و على را دوست بدارد، مرا دوست داشته است، و كسى كه با اينان دشمنى كند، با من خصومت كرده است». 
و درباره‏ى حضرت صديقه زهرا عليهاالسلام مى‏فرمايد: 
«... من آذاها فقد آذانى، و من آذانى فقد آذى اللَّه، (6) 
«و ذلك قوله تعالى (ان الذين يوذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فى الدنيا و الاخرة...) (7) 
«هركس فاطمه را بيازارد مرا آزرده است، و هر مرا اذيت كند گويى خدا را آزرده است، چنانكه خداى تعالى مى‏فرمايد: (همانا آن كسانى كه خدا و رسول او را بيازارند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و از رحمت خود دور فرموده است)»؛ كه با توجه به فرمايش پيامبر اكرم آزار حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها برابر است با ايذاء نسبت به خدا و رسول او. رواياتى كه نقل شد و احاديثى كه از قول پيامبر اكرم در اين موضوع بيان مى‏شود، همگى عبارات كتب عامه است كه شيعه و سنى در صحت آنها متفق‏القول هستند: 
«فاطمة بضعة منى، من اغضبها اغضبنى»، 
«فاطمه پاره‏ى تن من است، هر كس او را خشمگين كند، مرا به خشم آورده است». 
«فاطمة بضعة منى، يوذينى ما آذاها، و يغضبنى ما اغضبها»، 
«فاطمه پاره‏ى تن من است، آنچه فاطمه را بيازارد، مرا نيز آزرده مى‏سازد، و آنچه فاطمه را به خشم آورد مرا هم غضبناك مى‏كند». 
«فاطمة بضعة منى، يقبضنى ما يقبضها، يبسطنى ما يبسطها»، 
«فاطمه پاره‏ى تن من است، آنچه او را دلگير كند مرا گرفته خاطر مى‏سازد، و آنچه او را مسرور گرداند، مرا شاد مى‏نمايد». 
«فاطمة بضعه منى، يوذينى ما آذاها، و ينصبنى (8) 
ما انصبها»، 
«فاطمه پاره‏ى تن من است، آنچه او را آزرده كند مرا مى‏آزارد، و آنچه او را به زحمت اندازد مرا دچار مشقت مى‏نمايد».
علماى فريقين روايات بسيار ديگرى از پيامبر اكرم با مفهومى تقريبا همانند احاديث مذكور- ولى با عبارات مختلف- نقل كرده‏اند كه چند نمونه از آنها را در اينجا يادآور مى‏شويم: 
«فاطمة بضعة منى، يسعفنى (9) ما يسعفها»، 
«فاطمة شجنة (10) منى، يبسطنى ما يبسطها، و يقبضنى ما يقبضها»، 
«فاطمة مضغة منى، من آذاها فقد آذانى»، 
«فاطمة مضغة منى، يقبضنى ما قبضها، و يبسطنى ما بسطها»، 
«فاطمة مضغة منى، يسرنى ما يسرها». 
هدف و منظور ما از نقل اين احاديث شريف در منقبت حضرت صديقه زهرا سلام‏اللَّه‏عليها اين است كه بر همگان ثابت شود موضوع محبت و يارى آن حضرت، و يا بغض و دشمنى واذيت او، عينا همانند محبت و دوستى با پيامبر اكرم و يا عدوات و عناد نسبت به مقام نبوت است؛ و اعتقاد داشتن به اين مطلب، هرگز منحصر به يك مذهب خاص نيست، بلكه اين موضوع كاملاً اسلامى و كلى است، و بدون ترديد از معتقدات تمام مسلمين جهان است. 

  1ـ مسند احمد حنبل ج 1/ 77 (طبع احمد محمد شاكر: ج 2/ 25، 26/ ح 576)، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب 21- ج 5/ 641، 642/ ح 3733، معجم صغير طبرانى ص 399/ ح 961، معجم كبير طبرانى ج 3/ 50/ ح 2654، تاريخ بغداد ج 13/ 287، 288، الرياض النضره ج 3/ 189، ذخائرالعقبى ص 23، 91، نظم دررالسمطين ص 210، تاريخ مدينه دمشق (ط دارالفكر) ج 13/ 196، فرائدالسمطين ج 2/ 25، 26/ ح 366، مختصر تاريخ دمشق ج 7/ 11، تهذيب الكمال ج 29/ 359، 360، اسدالغابه ج 4/ 29، سير اعلام النبلاء ج 12/ 135، تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث و وفيات 241 الى 250- ص 508، اسنى المطالب ص 121، 122، تهذيب التهذيب ج 10/ 430، الصواعق المحرقه ص 213، 264، 284، نزهةالمجالس 2/ 232، كنزالعمال ج 12/ 97/ ح 34161، 103/ ح 34196، ج 13/ 639/ ح 37613، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، در السحابه ص 269، رشفه الصادى ص 44. 
يكى از روات اين حديث نصر بن على بن نصر جهضمى است. عبداللَّه بن احمد بن حنبل مى‏گويد: «زمانيكه نصر بن على اين حديث را نقل نمود متوكل دستور داد او را هزار تازيانه بزنند. جعفر بن عبدالواحد با متوكل صحبت كرد و پيوسته به او گفت: اين مرد (يعنى نصر بن على) از اهل سنت است. جعفر بن عبدالواحد آنقدر اين سخن را گفت تا متوكل از او دست برداشت». (تاريخ بغداد ج 13/ 288، تهذيب‏الكمال ج 29/ 360، تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث و وفيات 241 الى 250- ص 508، سير اعلام النبلاء ج 12/ 135، تهذيب التهذيب ج 10/ 430). 
خطيب بغدادى نيز مى‏گويد: «متوكل از آنجائى كه پنداشت نصر بن على رافضى است دستور زدن او را داد، ولى زمانى كه دانست او از اهل سنت است وى را رها نمود». (تاريخ بغداد ج 13/ 288، سير اعلام النبلاء ج 12/ 135، تهذيب‏الكمال ج 29/ 360). 
ذهبى پس از نقل ماجراى نصر ب على با متوكل مى‏گويد: «متوكل سنى بود ولى در او نصب (يعنى دشمنى با على) نيز بود». ذهبى سپس مى‏گويد: «نصر بن على از امامان ثابت قدم (و مورد اعتماد) اهل سنت است». (سير اعلام النبلاء ج 12/ 135). 
2ـ شمس‏الدين محمد بن محمد بن محمد ابوالخير دمشقى مقرى شافعى معروف به اين جزرى متوفاى 833 هجرى. شرح حال او را بصورت مبسوط مى‏توان در كتاب الضوء اللامع ج 9/ 255- 260 يافت. در آنجا صاحب كتاب، مشايخ وى را در فقه و اصول و حديث و معانى و بيان برشمرده و مى‏گويد: افرادى بوده‏اند كه به او اجازه‏ى افتاء و تدريس و اقراء داده‏اند. سپس تصانيف ابن جزرى را در علوم مختلف ذكر مى‏كند و از آنها تجليل مى‏نمايد. از جمله كتبى كه صاحب الضوء اللامع براى او برمى‏شمرد كتاب «اسنى المطالب فى مناقب آل‏ابى‏طالب» مى‏باشد. شرح حال ابن جزرى را در كتاب الشقايق النعمانيه ج 1/ 39- 49، و در تعاليق الفوائد البهيه ص 140 نيز مى‏توان يافت. (الغدير ج 1/ 129). 
3ـ الصواعق المحرقه ص 213. 
4ـ سوره‏ى النساء، آيه‏ى 69
5ـ زيرنويس=زيد بن ارقم مى‏گويد: 
«كنت عند رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم جالسا، فمرت فاطمه عليهاالسلام، و هى خارجه من بيتها الى حجره نبى اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم و معها ابناها: الحسن و الحسين، و على فى آثارهم، فنظر اليهم النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم فقال: من احب هولاء فقد احبنى، و من ابغضهم فقد ابغضنى». (تاريخ مدينه دمشق- قسم ترجمه الحسين ع- ص 91، مختصر تاريخ دمشق ج 7/ 120، 121، كنز العمال ج 12/ 103/ ح 34194). 
يعنى «من نزد پيامبر اكرم نشسته بودم كه فاطمه- در حالى كه حسن و حسين با او بودند و على نيز در پى آنان روان بود- از خانه‏ى خود به سوى حجره‏ى پيامبر آمد. رسول خدا فرمود: هر كس كه اينها را دوست بدارد مرا دوست دارد و هركس كه با اينان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است». 
در اينجا توجه خوانندگان را به قسمتى از يك روايت «سلمان» جلب مى‏نماييم. جناب سلمان از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل مى‏كند كه حضرت فرمود: «يا سلمان من احب فاطمه بنتى فهو فى الجنه معى، و من ابغضها فهو فى النار...». (فرائدالسمطين ج 2/ 67/ ح 391). 
يعنى «اى سلمان هركس كه دخترم فاطمه را دوست بدارد در بهشت با من خواهد بود و هركس كه بغض و دشمنى فاطمه را در دل داشته باشد در آتش جاى خواهد گرفت...». 
6ـ اين قسمت از روايت در كتب عامه نيز موجود است. «مجاهد بن جبر» اين حديث را به اين صورت نقل مى‏نمايد: 
«خرج النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم و هو آخذ بيد فاطمه، فقال: من عرف هذه فقد عرفها، و من لم يعرفها فهى فاطمه بنت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و هى بضعه منى، و هى قلبى و روحى التى بين جنبى، فمن آذاها فقد آذانى، و من آذانى فقد اذى اللَّه». (الفصول المهمه ص 139، نزهةالمجالس ج 2/ 228، نور الابصار ص 41). 
7ـ سوره‏ى الاحزاب، آيه‏ى 57. 
8ـ زبيدى در توضيح اين كلمه چنين مى‏گويد: 
«و فى الحديث: (فاطمه بضعه منى، ينصبنى ما انصبها) اى يتعبنى ما اتعبها، و النصب التعب، و قيل المشقه...». (تاج العروس ج 1/ 485). 
9ـ زبيدى مى‏گويد: «ما روى فى الحديث: (فاطمه بضعه منى، يسعفنى ما يسعفها) اى ينالنى ما يالها، و يلم بى ما يلم بها». (تاج العروس ج 6/ 139). 
10ـ به معنى شاخه‏ى درخت و به معنى هر چيزى است كه پاره و شعبه‏اى از كل يك چيز باشد. (تاج‏العروس ج 9/ 250).

سیّد پوریا بازدید : 25 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 مسأله شفاعت، چيزى است كه ريشه‏ى قرآنى و حديثى داشته و ضرورت مذهب به حساب مى‏آيد. بنابراين، يكى از شفعاى روز قيامت- آن هم در حد وسيع- حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام مى‏باشد كه در اينجا توجه شما را به مضمون دو حديث كه از طريق حضرت سلمان و جابر جعفى آمده است جلب مى‏كنم: 
روزى سلمان به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خدا گفت: اى مولاى من! تو را سوگند به خدا، از عظمت فاطمه عليه‏السلام در روز قيامت تعريفى بفرماييد. 
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله با تبسم رو به سلمان كرد و فرمود: سوگند به آن آفريدگارى كه جانم در دست اوست، فاطمه عليهاالسلام را در آن روز بر ناقه‏اى از ناقه‏هاى بهشت سوار مى‏كنند، جبرئيل و ميكائيل به ترتيب از راست و چپ او حركت مى‏نمايند. اميرالمؤمنين پيشاپيش و حسن و حسين از پشت سر، وى را همراهى مى‏كنند، تا بدين طريق فاطمه عليهاالسلام از پل‏صراط مى‏گذرد و پس از گفتگوهاى زياد، آنگاه خطاب مى‏رسد: فاطمه! هرچه مى‏خواهى بخواه. دخترم عرض مى‏كند: 
اسالك ان لاتعذب محبى، و محبى عترتى بالنار، فيوحى اللَّه اليها: يا فاطمه! و عزتى و جلالى و ارتفاع مكانى، لقد آليت على نفسى من قبل ان اخلق السموات و الارض بالفى عام ان لااعذب محبيك و محبى عترتك بالنار. (1) 
بار الهى! از تو مى‏خواهم علاقه‏مندان خود و فرزندانم حسن و حسين را در آتش مسوزان. خطاب مى‏رسد: يا فاطمه! سوگند به عزت و جلالم، دو هزار سال پيش از خلق آسمانها و زمين، بر خودم لازم كرده‏ام كه اين حاجت تو را برآورم 
جابر جعفى نيز به حضور امام باقر عليه‏السلام رسيده، عرض كرد: فدايت شوم، حديثى در مورد فاطمه عليهاالسلام بفرماييد، كه با نقل آن، شيعيان را خوشحال كنم. 
حضرت فرمودند: در روز رستاخيز منابرى از نور براى پيامبران نصب مى‏گردد، كه منبر رسول خدا از همه مجلل‏تر است و همچنين منبرهايى براى اوصيا در نظر مى‏گيرند كه جايگاه على عليه‏السلام از همه بالاتر مى‏باشد آنگاه نوبت به فرزندان انبيا مى‏رسد كه مقام حسن و حسين عليهماالسلام بس منيع‏تر است. سپس نوبت فاطمه عليهاالسلام فرامى‏رسد و او را با تجليل و شكوه بى‏نظير به محشر آورند و كنار در بهشت قرار مى‏گيرد، ولى داخل آن نمى‏شود و مى‏گويد: خدايا! از تو مسالت مى‏دارم كه مقام مرا در همچو روزى براى اهل محشر معلوم كنى. 
از جانب خدا ندا مى‏رسد: اى دختر پيامبر! برگرد به سوى اهل محشر و هر كه را از علاقه‏مندان خود يافتى شفاعت كن. 
امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايند: به خدا سوگند، فاطمه عليهاالسلام شيعيان خويش را يكى پس از ديگرى انتخاب نموده و داخل بهشت مى‏نمايد، همان طورى كه پرنده‏ها دانه‏ها را برمى گزينند، و سپس شيعه‏هاى آن حضرت نيز، خود شفاعت نموده و علاقه‏مندان فاطمه عليهاالسلام را به بهشت داخل مى‏كنند... 
در دنباله اين حديث امام پنجم مى‏فرمايند: 
واللَّه لايبقى فى الناس الا شاك او كافر او منافق. (2) 
سوگند به خدا، از امت اسلامى كسى باقى نمى‏ماند مگر افراد مذبذب و كافر و منافق و ساير مردم مشمول شفاعت فاطمه مى‏گردند. 
در پايان اين فصل، براى توضيح مطلب، تذكرى را لازم مى‏دانم و آن اينكه: شفاعت شوندگان بايد واجد شرايط باشند. ايمانشان را در دنيا تباه نسازند. حقوق و آبروى مردم را تضييع ننمايند. 
در عمل به واجبات دينى كوتاهى نكنند. از نظر اخلاقى و عملى مشابهت و سنخيت با فاطمه عليهاالسلام و ساير شفاعت‏كنندگان داشته باشند، و گرنه به طور مطلق مشمول شفاعت نمى‏شوند، بلكه هر جرم و تخلف دينى و تجاوز به حقوق ديگران، كيفر مناسبى را به دنبال خواهد داشت و چنين افرادى به طور محدود و موقت كيفر مى‏بينند و سپس مشمول شفاعت مى‏شوند... 
همانطورى كه دانش‏آموزان غير واجد شرايط مشمول الطاف مربيان آموزشى نمى‏گردند. 
خداوندا! ما را شايسته‏ى شفاعت فاطمه، پدر، شوهر، و فرزندان معصوم او بفرما. 

  1ـ سفينه البحار، ج 2، ص 375. 
2ـ عوالم، ج 11، ص 150- بحارالانوار، ج 43، ص 64، ح 57.

سیّد پوریا بازدید : 23 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

دليل ديگرى كه «وليةاللَّه» بودن حضرت صديقه زهرا سلام‏اللَّه‏عليها را اثبات مى‏كند، استقلال اوست در موضوع صلوات فرستادن بر آن حضرت و كيفيت زيارتش، كه همانند صلوات بر پيامبر اكرم و اميرالمؤمنين و حسنين و زيارات آنان است؛ يعنى همانگونه كه به صلوات بر آن چهار وجود مقدس و زيارتشان امر شده است، نسبت به حضرت زهرا نيز در اين موارد، همگان مأمور و ماجورند. فاطمه عليهالسلام كه مشمول آيه‏ى تطهير و از اهل‏بيت پيامبر اكرم- يعنى آل‏محمد است- كيفيت صلوات بر او را رسول خدا بصراحت چنين بيان داشته است: 
«لا تصلوا على الصلوة البتراء، فقالوا: و ما الصلاه البتراء؟ قال: تقولون اللهم صل على محمد و تمسكون، بل قولوا: اللهم صل على محمد و آل‏محمد». (1) 
«بر من صلوات بتراء (ناقص، دم بريده و بريده شده) نفرستيد. سوال شد: يا رسول‏اللَّه صلوات بتراء (بريده شده) چيست؟ فرمود: اينكه (بر من صلوات بفرستيد و بگوييد «اللهم صل على محمد»، ولى درباره‏ى آل من (2) ساكت باشيد. شما بايد بگوييد اللهم صل على محمد و آل‏محمد». 
صلواتى كه شامل على، فاطمه و حسنين عليهم‏السلام نباشد، مقطوع و بريده و مورد قبول خدا و رسولش نمى‏باشد. لذا حضرت صديقه‏ى زهرا هم‏رديف و برابر افرادى است كه جميع مسلمين باايمان جهان- از شيعه و سنى- هر شبانه روز در تشهد نمازهاى پنجگانه بر او درود مى‏فرستند؛ و او در اين مقام، همتاى محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و على و حسنين عليهم‏السلام است؛ و همين لزوم صلوات بر فاطمه عليهاالسلام در هنگام اقامه‏ى نماز يك منقبت و فضيلت ساده نيست، بلكه نشانگر مرتبه‏ى اعلى و منصب والاى آن حضرت است كه اين چنين در جنب صاحبان رسالت و امامت قرار گرفته است. بدون ترديد بايد فاطمه خود وليةاللَّه و داراى مقام ولايت بوده باشد، تا هم‏رديف و همتاى اولياء خدا، مورد خضوع و مشمول صلوات و درود جميع مؤمنين جهان در هر زمان و مكان باشد. 
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى‏فرمايد: 
«من صلى عليك يا فاطمة غفر اللَّه له والحقه بى حيث كنت من الجنة». (3) 
«يا فاطمه هركس بر تو صلوات فرستد، خداى تعالى از او درگذرد، و او را در بهشت به من ملحق گرداند». 
چنانكه در موضوعهاى قبلى مشروحا بيان شد، مقصود از تعبيرات «هم‏درجه شدن با رسول‏اللَّه»، يا «ملحق شدن به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم در بهشت»، و يا «همسايه بودن با آن حضرت» كه در روايات مكرر بكار رفته است، جمع شدن مؤمنين در مرتبه‏ى «درجة الايمان» است كه جامع تمام آن كسانى است كه با عقائد درست، و باايمان به آنچه از رسول خدا به ما رسيده است، از جهان رفته‏اند. در آن درجه همه‏ى مؤمنين يكسانند و در كنار هم مى‏باشند؛ ولى جاى هيچگونه ترديدى نيست كه مراتب و درجات ديگر كه شمار آنها برابر تعداد بشر و بسيار متفاوت است، كاملإ؛66ّّ ملحوظ بوده، و مقام هركس مخصوص به خود او مى‏باشد. 
در روايتى حضرت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم يكى از فضائل حضرت فاطمه را چنين بيان مى‏فرمايد: 
«... اتانى الروح؛ قال: ان فاطمه اذا قبضت و دفنت يسالها الملكان فى قبرها: من ربك؟ فتقول: اللَّه ربى. فيقولان: فمن نبيك؟ فتقول: ابى. فيقولان: فمن وليك؟ فتقول: هذا القائم على شفير قبرى على بن ابى‏طالب؛ الا و ازيدكم من فضلها؟! ان اللَّه قد و كل بها رعيلا من الملائكه يحفوظنها من بين يديها و من خلفها و عن يمينها و عن شمالها و هم معها فى حياتها، و عند قبرها و عند موتها يكثرون الصلاه عليها و على ابيها و بعلها و بنيها. 
فمن زارنى بعد وفاتى فكانما زارنى فى حياتى، و من زار فاطمه فكانما زارنى، و من زار على بن ابى‏طالب فكانما زار فاطمه، و من زار الحسن والحسين فكانما زار عليا، و من زار ذريتهما فكانما زارهما...». (4) 
«... جبرئيل (روح) به نزد من آمد و گفت: هنگامى كه فاطمه قبض روح مى‏شود و دفن مى‏گردد، دو ملك در قبر از او سؤال مى‏كنند: پروردگار تو كيست؟ مى‏فرمايد: اللَّه پروردگار من است. سپس مى‏پرسند پيامبرت كيست؟ در پاسخ مى‏فرمايد: پدرم. آنگاه سؤال مى‏كنند ولى تو كيست؟ در جواب مى‏گويد: على بن ابى‏طالب، همين كسى كه در كنار قبرم ايستاده است. (سپس پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى‏فرمايد): آيا باز هم فضائل ديگر زهرا را بيان كنم؟ (شايد پيامبر اكرم مى‏خواهد به اين وسيله تذكر دهد كه: در اين عالم، فاطمه تنها كسى است كه پدرش «رسول‏اللَّه» و همسرش «ولى اللَّه» است. پيامبر اكرم در ادامه‏ى سخن خويش مى‏فرمايد): 
همانا خداى تعالى يك دسته از فرشتگان را براى محافظت فاطمه گماشته است، تا از چهار طرف نگهبان او باشند؛ و اين ملائك در حال حيات، و هنگام مرگ او، و كنار قبرش پيوسته در خدمت او هستند، و كارشان صلوات فرستادن بر فاطمه و پدرش و همسر و فرزندان اوست. (يعنى در منطق ملائك و لسان فرشتگان صلوات بر پيامبر اكرم و على و حسنين همواره بايد با صلوات بر فاطمه عليهاالسلام توام باشد، و در اين منقبت نيز آن حضرت برابر و هم‏رديف آن چهار وجود مقدس ديگر مى‏باشد. سپس پيامبر اكرم چنين به سخن ادامه مى‏دهد): 
هركس مرا بعد از وفاتم زيارت كند، مثل اين است كه مرا در حال حيات زيارت كرده است؛ و كسى كه فاطمه را زيارت كند، گويى مرا زيارت نموده است؛ و هركس على را زيارت نمايد مثل زيارت كردن حسنين است؛ و آن كسى كه زيارت كند ذرية آنان را، همانند زيارت خود آنان است...». 
لذا زيارت حضرت عبدالعظيم را در شهر رى، با زيارت حسين بن على در كربلا همانند دانسته‏اند، (5)و اين مطلب را (كه صلوات بر اهل‏بيت پيامبر برابر با صلوات بر پيامبر است) علماى عامه هم عنوان كرده‏اند، مخصوصا موضوع صلوات بر فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها را، چنانكه سهيلى در كتاب الروض الانف در ذيل مطلبى مى‏نويسد: 
«و من صلى عليها فقد صلى على ابيها». (6) 
«هركس بر فاطمه صلوات فرستد، در حقيقت بر پدر او صلوات فرستاده است». 
از حديثى كه نقل شد نيز وليه‏اللَّه بودن حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها استنباط مى‏شود. 

  1ـ الصواعق المحرقه ص 225، ينابيع الموده ص 295، رشفه الصادى ص 29. 
2ـ علماى عامه اتفاق دارند كه منظور از آل محمد: على و فاطمه و حسنين است. 
ابن حجر در صواعق مى‏گويد: يقينا لفظ آل، همسران پيامبر را در بر نمى‏گيرد... (الصواعق المحرقه ص 225). 
مامون در محاوره‏اى كه بهمراهى علما با امام رضا عليه‏السلام داشته است از حضرت پرسيد: آيا عترت پيامبر همان آل پيامبر است؟ حضرت فرمودند: بلى. مامون گفت: در احاديث پيامبر آمده است كه پيامبر فرمودند: «امت من همان آل من هستند»، و صحابه هم مى‏گويند: «آل محمد، امت او هستند». حضرت رضا عليه‏السلام از مامون و حضار پرسيدند: آيا بر آل پيامبر صدقه حرام است؟ گفتند: خير. امام رضا عليه‏السلام فرمودند: تفاوت ميان آل پيامبر و امت همين است.... (امالى صدوق ص 422، عيون‏الاخبار ج 1/ 180، تحف‏العقول ص 426، بحارالانوار ج 25/ 221). 
در همين محاوره حضرت رضا عليه‏السلام از مامون عباسى و علما پرسيدند: در آيه‏ى (يس- و القرآن الحكيم- انك لمن المرسلين- على صراط مستقيم (يس/ 1- 4) منظور خداوند از (يس) كيست؟ علما گفتند: (يس) محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم است و هيچكس در اين موضوع شكى ندارد. حضرت رضا عليه‏السلام فرمودند: پس خداوند متعال به محمد و آل‏محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم فضلى عطا نموده است كه كسى به حقيقت آن پى نخواهد برد مگر اينكه آن را (بخوبى) درك نمايد، خداوند بر احدى سلام نفرستاده است مگر بر انبيا، چنانكه مى‏فرمايد: (سلام على نوح فى العالمين (الصافات/ 79»، و مى‏فرمايد: (سلام على ابراهيم (الصافات/ 109»، و مى‏فرمايد: (سلام على موسى و هارون (الصافات/ 120». خداوند در قرآن نفرموده است «سلام على آل‏نوح»، و نفرموده است «سلام على آل‏ابراهيم» و نفرموده است: «سلام على آل‏موسى و هارون بلكه فرموده است: (سلام على آل‏ياسين (الصافات/ 130» يعنى سلام بر آل‏محمد. (امالى صدوق ص 426، 427، عيون الاخبار ج 1/ 185، تحف العقول ص 433، بحارالانوار ج 79/ 229). 
يك تذكر: در خصوص قرائت آيه‏ى (سلام على آل‏ياسين) تحريفات بسيارى صورت گرفته است و در آنها سعى شده واژه‏ى «آل‏ياسين» بگونه‏هاى ديگرى قرائت شود. نقطه‏ى اوج اين تحريفات اين است كه ابن خالويه در كتاب مختصر فى شواذ القرآن ص 128 مى‏گويد: «قرائت ابن مسعود (سلام على ادراسين)، و قرائت ابى بن كعب ( سلام على ياسين) بوده است». يعنى در اين كتاب ادعا شده كه در قرائت ابى اصلا كلمه‏ى «آل» وجود ندارد! اين تحريفات حتى در دوره‏هاى معاصر نيز ادامه يافته است، بعنوان مثال سيوطى در درالمنثور از كتاب اين ابى‏حاتم و طبرانى و ابن مردويه نقل كرده است كه ابن عباس قرائت آيه را بصورت «آل‏ياسين» خوانده است ولى در كتاب معجم كبير طبرانى- كه در بيروت (دار احياء التراث العربى) بطبع رسيده است- محقق كتاب (حمدى عبدالمجيد سلفى) عبارت ابن عباس را تحريف نموده و آن را بصورت «ال‏ياسين» ضبط كرده است. خوانندگان محترم مى‏توانند متن درالمنثور ج 5/ 286 را با متن معجم كبير طبرانى ج 11/ 56 مقابله نمايند و خود قضاوت بفرمايند. 
3ـ بحارالانوار ج 43/ 55، ج 97/ 194. 
4ـ بشاره المصطفى ص 139، بحارالانوار ج 43/ 58. 
اين حديث را جابر بن عبداللَّه انصارى روايت نموده است و از آنجائيكه اصل روايت نسبتا مفصل است و حاوى مناقب بسيارى از حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام مى‏باشد لذا ما متن كامل حديث را با ترجمه‏ى آن در تعليق شماره‏ى 7 آورده‏ايم. 
5ـ روايتى در كتاب كامل ابن قولويه مندرج است كه متن آن چنين است: 
«حدثنى على بن الحسين بن موسى بابويه، عن محمد بن يحيى العطار، عن بعض اهل الرى، قال: دخلت على ابى الحسن العسكرى، فقال: اين كنت؟ فقلت: زرت الحسين بن على عليهاالسلام. فقال: اما انك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين عليه‏السلام». (كامل الزيارات ص 324). مرحوم علامه امينى توضيحى درباره‏ى اين حديث دارند كه در حاشيه‏ى كامل الزيارات ص 307 و 324 آمده است. 
6ـ الروض الانف ج 2/ 196.

سیّد پوریا بازدید : 21 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

موضوع هفتم مشترك بودن فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها است بارسول اكرم در مقام ركن بودن نسبت به على بن ابى‏طالب سلام‏اللَّه‏عليه. 
جابر بن عبداللَّه چنين روايت مى‏كندكه پيامبر اكرم به على فرمود: 
«سلام عليك ابا الريحانتين، اوصيك بريحانتى من الدنيا من قبل ان ينهد ركناك، و اللَّه خليفتى عليك. فلما مات النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم قال (على): هذا احد الركنين الذين قال رسول‏اللَّه. فلما ماتت فاطمة قال: هذا الركن الثانى الذى قال رسول‏اللَّه». (1) 
«سلام بر تو، اى پدر دو ريحانه‏ى من، يا على محافظت آن دو را به تو سفارش مى‏كنم قبل از آنكه هر دو ركن تو از بين برود، تو را به خدا مى‏سپارم كه او نگهدارنده‏ى توست. 
(جابر بن عبداللَّه روايت را چنين ادامه مى‏دهد): 
پس از رحلت پيامبر اكرم، اميرالمؤمنين فرمود: اين بود يكى از دو ركن من كه رسول خدا مى‏فرمود، و اينك منهدم گرديد؛ و هنگامى كه فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها چشم از جهان فروبست، على فرمود: اين بود همان ركن دومى كه به قول پيامبر اكرم، امروز از دست دادم». 
اين حديث را عده‏اى از علما به اين شرح نقل كرده‏اند: 
حافظ ابونعيم در حلية الاولياء، حافظ ابن‏عساكر در تاريخ شام، حافظ محب‏الدين طبرى در رياض و ذخائر، امام احمد بن حنبل (امام حنابله)، حافظ كنجى شافعى در كفايه، ابوالمظفر سبط بن جوزى در تذكره، حافظ سيوطى در جامع كبير و جمعى ديگر از دانشمندان و محققين. در اينجا لازم است ركن بودن به على عليه‏السلام را دقيقا بررسى كنيم كه آيا مراد از اين «ركنيت» چيست؟ و حقيقت اين رتبه‏ى معنوى كه مقام بسيار والا و بزرگى است چگونه مى‏باشد. آنچه مسلم است اين است كه در اين مقام، هر معنايى كه در شان پيامبر اكرم تصور شود عينا بهمانگونه و بهمان ترتيب در شان حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها وارد است، و به عبارت ديگر، حضرت زهرا عليهاالسلام در مقام ركنيت مثل و همانند پيامبر اكرم، و در اين منقبت همتا و شريك و برابر با رسول خدا مى‏باشد. 
يقينا مقصد از ركن على بودن، اين نيست كه فاطمه عليهاالسلام اداره‏كننده‏ى امور خانواده و كدبانوى خانه و كاشانه‏ى على، و گرداننده‏ى چرخ زندگانى و آسايش بخش او و خاندان اوست، زيرا كه اينها از وظايف حتمى هر زن مسلمان است. مهم اين است و رمز عظمت زهراى اطهر آنجاست كه با وجود آيه‏ى (الرجال قوامون على النساء) (2) 
كه موضع كلى مردان و زنان را نسبت به يكديگر تعيين مى‏نمايد، پيامبر اكرم در يك مورد استثنائى، حضرت صديقه را ركن على مى‏خواند، بهمانگونه كه خودش را. رسول خدا به هر معنى و مفاد، و به هر نحو و كيفيتى كه ركن على محسوب مى‏شود، فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها نيز به همان ترتيب، به همان نسق، و به همان وضع، ركن مساوى و همتاى ديگر در اين منقبت است. در اينجا مى‏توان گفت كه اين ركن بودن به على از مقام شامخ ولايت سرچشمه مى‏گيرد، و از شئون ولايت است كه هر يك از آن سه وجود مقدس، ركن دو نفر ديگر مى‏باشد، و اين موضوع امكان‏پذير نيست مگر اينكه فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها نيز در مقام ولايت همتا و همانند و برابر با پيامبر اكرم و على بوده باشد، يعنى چنان كه رسول خدا ركن ولايت، اساس اسلام، و اصل مودتى است كه خدا آن را اجر نبوت قرار داده است، حضرت زهرا عليهاالسلام نيز در اين شئون شريك، برابر، و همتاى او است و به همين مناسبت است كه پيامبر اكرم مى‏فرمايد: «لو لم يخلق اللَّه على بن ابى‏طالب، ما كان لفاطمة كفو». (3) 
«اگر خدا على ابن ابى‏طالب را نمى‏آفريد فاطمه شبيه و نظيرى در عالم‏نداشت». 
در روايت ديگرى آن حضرت خطاب به على مى‏فرمايد: 
«لولاك يا على لما كان لفاطمه كفو على وجه الارض». (4) 
«يا على اگر تو نبودى، فاطمه را بر روى زمين همانند و نظيرى نبود». 
مقصود پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم از كفو كه در اين روايات و احاديث ديگر در شان حضرت زهرا بكار برده است، چيست؟ آيا منظور آن حضرت، كفو در مال، همانند در فقر و غنا، و يا همتايى در خلقت ظاهرى است؟ بطور يقين نه؛ بلكه مقصود كفو و همانند در مقام ولايت و صفات و فضائل است. بلى، فاطمه عليهاالسلام در شئون ولايت همتاى على است، همانگونه كه خود پيامبر اكرم چنين است. چنانكه رسول خدا ركن ايمان، ركن اسلام، ركن توحيد، ركن منطق و بيان، و ركن حقيقت و شرف انسان است، و به همان معنى و مفهوم، حضرت زهرا و ائمه‏ى اطهار نيز ركن و اساس و اصل و پايه و بنيادند. 
در زيارت مبعث، (5) على عليه‏السلام را بعنوان ركن بودن چنين خطاب مى‏كنيم: 
«... و صل على عبدك و امينك الاوفى... و ركن الاولياء و عماد الاصفياء...». (6) 
كه ركن و پايه و ستون و تكيه‏گاه جميع اوليا و اصفيا مى‏باشد، ركن و تكيه‏گاهش بفرمايش پيامبر حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها است. 
در يكى از زيارات مطلقه نيز حضرت اميرالمؤمنين «سيد الاوصياء و ركن الاولياء» ناميده شده است، (7) و در زيارت وارث حضرت اباعبداللَّه الحسين چنين عرضه مى‏داريم: 
«اشهد انك من دعائم الدين و اركان المؤمنين»؛ (8) و در زيارت عيد فطر و قربان (9)و همچنين در زيارت اربعين حسين عليه‏السلام(10) 
«اشهد انك من دعائم الدين و اركان المسلمين، و معقل المؤمنين»؛ 
و در زيارت جامعه‏ى كبيره: 
«... و ساسة العباد، و اركان البلاد، و ابواب الايمان».(11) 
آرى چهارده معصوم عليهم‏السلام همگى اركان توحيد و ايمان و اسلام هستند، و هر يك از آنان ركن است براى ساير معصومين. حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها در اين مقام- نظير و همانند و همتاى رسول اكرم- ركن است براى اميرالمؤمنين سلام‏اللَّه‏عليه. 

  1ـ حليةالاولياء ج 3/ 201، مقتل الحسين خوارزمى ج 1/ 62، ذخائرالعقبى ص 56، فرائدالسمطين ج 1/ 382، 383/ ح 314، نظم دررالسمطين ص 98، الرياض النضره ج 3/ 105، كفايةالطالب ص 93، 94، تاريخ مدينه دمشق (ط دارالفكر) ج 14/ 166، 167، تاريخ ابن‏عساكر (ترجمه الحسين ع) ص 120، كنزالعمال ج 11/ 625/ ح 33044، منتخب كنزالعمال ج 5/ 35. 
محب‏الدين طبرى قبل از نقل اين روايت مى‏گويد: «رسول خدا كنيه‏ى «ابوالريحانتين» را (هم) بر على گذارده بود». (الرياض النضره ج 3/ 104). 
2ـ سوره‏ى النساء، آيه‏ى 34. 
3ـ باين روايت به همين لفظ در ينابيع الموده ص 237 موجود است. همچنين در فردوس الاخبار ج 3/ 418/ ح 5170 (به لفظ: لو لم يخلق على ما كان لفاطمه كفو)، و در مقتل الحسين خوارزمى ج 1/ 66 (به لفظ: لو لم يكن على ما كان لفاطمه كفو) آمده است. 
4ـ متن روايت چنين است: 
«عوتب النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم فى امر فاطمه، فقال: لو لم يخلق اللَّه على بن ابى‏طالب ما كان لفاطمه كفو، و فى خبر: لولاك لما كان لها كفو على وجه الارض». بحارالانوار ج 43/ 107. 
5ـ منظور دعايى است كه در روز مبعث بهنگام زيارت بارگاه ملكوتى اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏خوانيم. بنابر قول مشهور در بين علماى شيعه روز مبعث، بيست هفتم رجب مى‏باشد. 
6ـ اين قسمت از زيارت اميرالمؤمنين عليه‏السلام كه مخصوص روز مبعث مى‏باشد چنين است: «... اللهم صل على محمد و آل‏محمد، و صل على عبدك و امينك الاوفى، و عروتك الوثقى، و يدك العليا، و كلمتك الحسنى، و حجتك على الورى، و صديقك الاكبر، سيد الاوصياء و ركن الاولياء، و عماد الاصفياء، اميرالمؤمنين، و يعسوب الدين، و قدوه الصديقين، و امام الصالحين...». (مصباح الزائر ص 95- 96، مزار الشهيد ص 32، بحارالانوار ج 97/ 379). 
7ـ قسمتى از اين زيارت مطلقه‏ى اميرالمؤمنين كه از امام صادق عليه‏السلام روايت شده و مرحوم شيخ مفيد آن را نقل نموده است چنين است: «... اللهم صل على محمد و آل‏محمد، و صل على اميرالمؤمنين عبدك المرتضى، و امينك الاوفى، و عروتك الوثقى، و يدك العليا، و جنبك الاعلى، و كلمتك الحسنى، و حجتك على الورى، و صديقك الاكبر، و سيد الاوصياء، و ركن الاولياء، و عماد الاصفياء، اميرالمؤمنين، و يعسوب الدين، و قدوه الصالحين، و امام المخلصين...». (مصباح الزائر ص 78- 79، بحارالانوار ج 97/ 307). 
8ـ مصباح المتهجد ص 664، بحارالانوار ج 98/ 200. 
9ـ مصباح الزائر ص 172، مزار الشهيد ص 184، بحارالانوار ج 98/ 353. 
10ـ مصباح الزائر ص 154، مزار الشهيد ص 211، المزار الكبير ص 172، بحارالانوار ج 98/ 332. 
11ـ عيون الاخبار ج 2/ 277، بحارالانوار ج 99/ 127- 128. 
همچنين در يكى از زيارتهاى حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏خوانيم: 
«... اشهد انك و الائمه من ولدك سفينه النجاه، و دعائم الاوتاد، و اركان البلاد، و ساسه العباد...». (المزار الكبير ص 76، 77، بحارالانوار ج 97/ 342، 148)؛ 
و در يكى از دعاهاى روز عيد غدير مى‏خوانيم: 
«... اللهم صل على محمد و آل‏محمد، الائمه القاده، و الدعاه الساده، و النجوم الزاهره، و الاعلام الباهره، و ساسه العباد، و اركان البلاد...». (اقبال الاعمال ص 492، بحارالانوار ج 95/ 320)؛ 
و در توقى شريف حضرت كه براى استشفاع به محمد و آل‏محمد عليهم‏السلام است مى‏خوانيم: «... قد اتاكم اللَّه يا آل‏ياسين خلافته و علم مجارى امره فيما امره فيما قضاه و دبره و رتبه و اراده فى ملكوته، فكشف لكم الغطاء، و انتم خزنته و شهداوه و علماوه و امناوه، ساسه العباد و اركان البلاد و قضاه الاحكام...». (بحارالانوار ج 91/ 37. همچنين مراجعه كنيد به مصباح‏الزائر ص 223، 224، بحارالانوار ج 99/ 93).

سیّد پوریا بازدید : 25 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

حديث بيست و هشتم (1) 
طهارت فاطمة 
عن عائشة قالت: و إذا أقبلت فاطمة كانت مشيتها مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و كانت لا تحيض قط، لأنها خلقت من تفاحة الجنة. 
و لقد وضعت الحسن بعد العصر، و طهرت من نفاسها فاغتسلت و صلت المغرب، لذلك سميت بالزهراء. 
حديث بيست و هشتم: پاكى فاطمه (س) 
... از عايشه نقل شده است كه گفت: فاطمه (ع) آمد. راه رفتنش مانند راه رفتن رسول خدا (ص) بود. فاطمه (س) هرگز حيض نمى‏شد، چون او از سيب بهشتى آفريده شده بود. 
فاطمه (س) حسن (ع) را بعد از ظهر به دنيا آورد و از نفاس پاك شد، و غسل كرد و نماز مغربش را خواند و براى همين به زهرا نامگذارى شد. 

  1ـ قال العلامة الشيخ الأمينى رحمه‏اللَّه فى كتاب فاطمة الزهراء عليها الصلاة والسلام ص 68، نقلا عن الفرغانى فى أخبار الدول.

سیّد پوریا بازدید : 27 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 منتقب نهم اشتراك حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليهاست با اميرالمؤمنين و يازده فرزند معصومش، در محدث بودن (يعنى شنيدن حديث فرشتگان). 
منصبهاى الهى سه قسم است: نبوت، رسالت، و امامت. 
علماى عامه در كتب خود نقل كرده‏اند كه عبداللَّه بن عباس آيه‏ى (و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبى) (1)را بدينگونه قرائت مى‏كرده است: «و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبى و لا محدث». (2) 
دانشمندان شيعه و سنى همگى قائل به وجود محدث در اسلام مى‏باشند و معتقدند كه بعد از پيامبر اكرم يقينا بشرى محدث (الهام گيرنده و گوش فرادهنده به حديث فرشتگان) بايد وجود داشته باشد؛ انسانى كه تمام گفتار و كردارش مطابق فرامين الهى و مورد تصديق و تصويب خدائى است. 
هم‏صحبت و هم‏راز چنين فردى، آن فرشته‏اى است كه واسطه‏ى فيض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور مى‏گيرد با كمال فرمان‏پذيرى به آنها عمل مى‏كند. 
اعتقاد ما شيعيان اين است كه ائمه‏ى اطهار همگى محدث مى‏باشند. (3) 
دانشمندان سنى نيز قائلند بر اين كه بعد از پيامبر اكرم بشرى محدث بايد وجود داشته باشد تا فرشتگان به او حديث گويند، و از جانب خداى تعالى راههاى حق و باطل را به او نشان دهند. علماى عامه مى‏گويند، كسى را كه- بعد از رسول خدا- هم‏صحبت فرشتگان است خود پيامبر اكرم معين فرموده است و آن شخص، عمر است! (4) 
ليكن ما شيعيان معتقديم كه آن شخص محدث بعد از پيامبر وجود مقدس على سلام‏اللَّه‏عليه است. (5) 
در اينجا چند روايت از كتب اهل سنت- كه در آنها به كلمه‏ى محدث اشاره شده است- ذكر مى‏كنيم: 
بخارى در صحيحش در مناقب عمر بن خطاب مى‏گويد: 
«قال النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: لقد كان فيمن كان قبلكم من بنى‏اسرائيل رجال يكلمون من غير ان يكونوا انبياء فان يكن (6) من امتى منهم احد فعمر». (7) 
پيامبر اكرم فرمود: در دوران قبل از اسلام مردانى از بنى‏اسرائيل محدث بوده‏اند، بدون اينكه از انبيا باشند، و از امت من عمر محدث مى‏باشد». 
مسلم (8) در صحيحش در فضائل عمر تقريبا با همين مفهوم، از رسول خدا روايت مى‏كند: 
«قد كان فى الامم قبلكم محدثون، فان يكن فى امتى منهم احد فان عمر بن الخطاب منهم». (9) 
موضوع محدث بودن يك مسئله‏ى اسلامى است نه مذهبى، زيرا فريقين (شيعه و سنى) در اين مطلب هم‏راى و هم‏سخن هستند، و طبق رواياتى كه ذكر شد، و احاديث ديگر به وجود شخص محدث از طرف علما سنى نيز كاملإ؛))ّّ تصريح شده است، ولى آنچه بسيار شايان توجه و دقت مى‏باشد، اين است كه در پايان تمام اين روايات، راويان سنى، نام عمر بن خطاب را ملحق و اضافه نموده‏اند. تشخيص اينكه آيا عمر محدث بوده است يا على، كار بسيار سهل و آسانى است، زيرا نمونه‏ى گفتار هر يك از آنان كه در تاريخ ضبط است روشنگر اين مسئله مى‏باشد. 
كسى كه در بستر احتضار پيامبر به رسول خدا مى‏گويد: 
«ان الرجل ليهجر» (10) 
«يعنى اين مرد (مقصود پيامبر است) هذيان مى‏گويد»، گفتارش بخوبى نشان مى‏دهد كه آيا استاد او فرشته است يا شيطان. 
كلينى رحمةاللَّه‏عليه در كتاب كافى مسئله را چنين عنوان مى‏كند كه فرق ميان رسول و نبى و محدث چيست، و سپس رواياتى را كه روشنگر و مشخص‏كننده‏ى اين سه منصب الهى است ذكر مى‏نمايد. حضرت امام باقر سلام‏اللَّه‏عليه در ذيل اين آيه چنين مى‏فرمايد: «و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لانبى)(11) و لا محدث». (12) رسول كسى است كه فرشته‏ى واسطه‏ى نزول وحى الهى با او سخن مى‏گويد، و او ملك را مى‏بيند و مى‏شناسد و با فرشته گفتگو مى‏كند. و اين رتبه بسيار عالى است. محدث كسى است كه هنگام گفتگو فرشتگان آنها را نمى‏بيند، و در اين مورد روايات بسيار از حضرت باقر و حضرت صادق سلام‏اللَّه‏عليهما نقل شده است كه چند حديث براى نمونه ذكر مى‏شود: 
«ان اوصياء محمد محدثون»، (13) 
«بدرستى كه اوصياء محمد همگى محدث بوده‏اند». 
«الائمه علماء صادقون، مفهمون، محدثون»، (14) 
«ائمه همگى دانشمند، راستگو، داراى فهم بسيار خداداد، و محدث مى‏باشند». 
«المحدث يسمع الصوت و لا يرى شيئا»، (15) 
«محدث آن كسى است كه صداى فرشته را مى‏شنود، ولى چيزى را نمى‏بيند». 
«كان على عليه‏السلام محدثا»، (16) 
«على عليه‏السلام محدث بوده است». 
از حضرت صادق سؤال مى‏شود، مقصود از محدث چيست؟ آن حضرت فرمود: 
«ياتيه ملك فينكت فى قلبه كيت كيت». (17) «محدث كسى است كه فرشته بر او نازل مى‏شود و نكات وحى را بر قلب او عرضه مى‏دارد (بدون اينكه ملك را مشاهده كند)». 
رواياتى كه ذكر شد از جمله احاديث مسلم و قطعى است كه از ائمه اطهارعليهم‏السلام وارد شده است و مقصود ما از نقل آنها، اثبات اين مطلب است كه روشن شود در اين منصب، در اين منقبت، حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها با على و اولاد معصومين او شريك است و او نيز محدثه بوده، چنان كه امامان دوازده‏گانه محدث بوده‏اند. 
حضرت صادق مى‏فرمايد: 
«فاطمه بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله كانت محدثه و لم تكن نبية، انما سميت فاطمة محدثة، لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها- كما تنادى مريم بنت عمران-: يا فاطمة (ان اللَّه اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساءالعالمين)، يا فاطمه (اقنتى لربك واسجدى واركعى مع الراكعين) (18)فتحدثهم و يحدثونها، فقالت لهم ذات ليله: اليست المفضله على نساءالعالمين مريم بنت عمران؟ فقالوا: لا، ان مريم كانت سيده نساء عالمها و ان اللَّه عز و جل جعلك سيده نساء عالمك و عالمها و سيده نساءالاولين و الاخرين». (19) 
«فاطمه دختر رسول خدا محدثه بود نه پيامبر. فاطمه را از اين جهت محدثه ناميده‏اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل مى‏شدند و با او- همانگونه كه با مريم بنت عمران گفتگو داشتند- اين چنين سخن مى‏گفتند: يا فاطمه بدرستى كه خداى تعالى تو را پاك و منزه گردانيد و از تمام زنان عالم تو را برگزيد. 
(حضرت صادق به سخن چنين ادامه مى‏دهند): شبى حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها به فرشتگان هم‏صحبت خويش فرمود: آيا آن زن كه از جميع زنان عالم برتر است مريم بنت عمران نيست؟ جواب دادند: نه، زيرا مريم فقط سيده‏ى زنان عالم در زمان خودش بود، ولى خداى تعالى تو را- هم در زمان مريم، و هم در بين زنان ديگر از اولين و آخرين، در تمام زمانها- بانوى بانوان جهان قرار داده است». 
اين روايت را عده‏اى از دانشمندان نقل كرده‏اند. در برخى از احاديث تصريح شده است به اينكه: جبرئيل هم‏صحبت حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها بوده است. روايات وارده در اين موضوع صريحا حاكى از اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم از خداوند متعال براى تسلى خاطر حضرت زهرا عليهاالسلام، فرشتگان را هم‏صحبت و مانوس او گردانيد، و در اين مورد حضرت صادق مى‏فرمايد: 
«... ان فاطمه مكثت بعد رسول‏اللَّه خمسة و سبعين يوما و قد كان دخلها حزن شديد على ابيها، و كان جبرئيل ياتيها فيحسن عزاها على ابيها، و يطيب نفسها، و يخبرها عن ابيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها، و كان على يكتب ذلك فهذا مصحف فاطمة». (20) 
«فاطمه بعد از رحلت پيامبر اكرم بيش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبريز كرده بود، به اين جهت جبرئيل پى در پى به حضورش مى‏آمد و او را در عزاى پدر سلامت باد مى‏گفت، و تسلى‏بخش خاطر غمين زهرا بود؛ و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مى‏گفت، و گاه از حوادثى كه بعد از رحلت او بر ذريه‏اش وارد مى‏گرديد خبر مى‏داد؛ و اميرالمؤمنين سلام‏اللَّه‏عليه نيز آنچه جبرئيل املاء مى‏كرد همه را به رشته‏ى تحرير در مى‏آورد، و مجموعه‏ى اين سخنان است كه به مصحف فاطمه موسوم گرديد». 
روايت ديگرى در كتاب كافى، از حضرت صادق سلام‏اللَّه‏عليه به اين شرح نقل شده است: «ان اللَّه تبارك و تعالى لما قبض نبيه دخل على فاطمة من وفاته من الحزن ما لا يعلمه الا اللَّه عز و جل، فارسل اليها ملكا يسلى منها غمها و يحدثها؛ فاخبرت بذلك اميرالمؤمنين فقال لها: اذا احسست بذلك و سمعت الصوت، قولى لى، فاعلمته فجعل يكتب كل ما سمعت حتى اثبت من ذلك مصحفا، قال: ثم قال: اما انه ليس من الحلال والحرام، ولكن فيه علم ما يكون». (21) 
«هنگامى كه خداى تعالى پيامبرش را قبض روح فرمود، از غمهاى گرانبارى كه قلب زهرا را در مصيبت پدرش فراگرفت، جز خداى عزوجل كسى آگاه نبود. به اين جهت حق تعالى فرشته‏اى را مونس زهرا سلام‏اللَّه‏عليها فرمود كه تسلى‏بخش غمهاى او و هم‏صحبت او در تنهائى او باشد. 
فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها اين مطلب را به على عليه‏السلام بازگو نمود؛ و حضرت فرمود هرگاه احساس كردى كه فرشته به حضورت آمد، و صداى او را شنيدى مرا خبردار كن. از املاء جبرئيل و فرشتگان ديگر كه اميرالمؤمنين كاتب آنها بود، مصحف فاطمه فراهم آمد، كه على درباره‏ى آنها فرمود: در اين مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نيست بلكه دانشى است از آنچه كه (واقع شده و يا) بوقوع خواهد پيوست». 
محدثه بودن فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها از مسلمات است، بطورى كه در زيارت آن حضرت نيز وارد شده است: 
«السلام عليك ايتها التقية النقيه، السلام عليك ايتها المحدثة العليمة». (22) 
در نتيجه، حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها در مقام محدثه بودن (هم‏صحبت فرشتگان بودن) با اميرالمؤمنين و يازده معصوم ديگر عليهم‏السلام شريك مى‏باشد، و احراز اين مقام جز براى آن كس كه «ولى» است امكان‏پذير نيست، و چون فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها وليةاللَّه است، در سايه‏ى مقام ولايتش، فرشتگان با او سخن مى‏گويند. پيامبر اكرم و اميرالمؤمنين، مقام ولايت را توأم با محدث بودن، بيان كرده‏اند، هر نبى بعد از خودش يك ولى را جانشين قرار داده است، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نيز اميرالمؤمنين، فاطمه، و حسن و حسين و اولاد معصومين عليهم‏السلام او را اولياء پس از خويش قرار داده است، و دارا بودن اين مرتبه‏ى والاى محدث بودن در امت رسول خدا جز براى اين سيزده معصوم براى هيچ يك از افراد امت معقول نيست، و تمام حركات، اطوار، گفتار و كردار حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها نمايانگر مقام محدثه بودن آن حضرت است.

  1ـ (و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبى الا اذا تمنى القى الشيطان فى امنيته فينسخ اللَّه ما يلقى الشيطان ثم يحكم اللَّه آياته و اللَّه عليم حكيم) سوره‏ى الحج، آيه‏ى 52. 
2ـ صحيح بخارى- كتاب المناقب، بب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79، تفسير قرطبى ج 12/ 79، الدر المنثور- ذيل آيه‏ى 52 از سوره‏ى الحج- ج 4/ 366. 
3ـ اصول كافى ج 1/ 176، 243، الاختصاص 328، 329، بصائر الدرجات ص 318، 319، 372، كنزالفوائد ص 176، خصال صدوق ج 2/ 474، 106، معانى‏الاخبار ص 102، عيون الاخبار ج 1/ 169، الغيبه (نعمانى) ص 60، الغيبه (طوسى) ص 92، 93، 97، بحارالانوار ج 25/ 77، 116، ج 26/ 66، 72، 74، 75، 77، 79، 81، ج 36/ 272، ج 39 399 395 393 383/ 152.... 36/ 282
4ـ صحيح بخارى- كتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79، صحيح مسلم- كتاب فضائل الصحابه، باب (2) من فضائل عمر، ح 23- ج 4/ 1864/ ح 2398، مشكل الاثار ج 2/ 257، الرياض النضره ج 2/ 287، اعلام الموقعين ج 4/ 182، الدرالمنثور- ذيل آيه‏ى 52 از سوره‏ى الحج- ج 4/ 366 و بسيارى از مصادر ديگر. 
5ـ الاختصاص ص 275، 286، 287، 329، كنز الفوائد ص 176، 177، بصائر الدرجات ص 321- 324، 366، 367، اختيار معرفه الرجال ص 118، بحارالانوار ج 26/ 67- 70، 79، 80، 81، ج 38/ 216، ج 39/ 40 152/ 141- 47 142/ 75. 
6ـ علماى عامه درباره‏ى عبارت «فان يكن» مى‏گويند: اين عبارت به معناى ترديد و شك در محدث بودن عمر نيست بلكه به معناى تاكيد و اختصاص است، و مانند اين است كه شما بگوييد «ان كان لى صديق فهو زيد» يعنى اگر من دوستى داشته باشم همانا زيد است. در اينجا منظور اين است كه گوينده درباره‏ى دوستى زيد ترديد و شك دارد بلكه مى‏خواهد از مقوله‏ى مبالغه خصوصيت دوستى زيد را نشان دهد». (مراجعه بفرماييد به: الجامع الصغير ج 4/ 507، الغدير ج 5/ 45 44). 
7ـ صحيح بخارى-كتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79. 
8ـ حافظ ابوالحسين مسلم بن حجاج بن مسلم قشيرى نيسابورى متوفاى 261 هجرى. وى صاحب كتاب معروف «صحيح»مى‏باشد. 
9ـ صحيح مسلم- كتاب فضائل الصحابه، باب (2) من فضائل عمر، ح 23- ج 4/ 1864/ ح 2398. 
10ـ ابوحامد غزالى و سبط بن جوزى حنفى چنين روايت مى‏كنند: 
«و لما مات رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم قال قبل وفاته بيسير: ائتونى بدواه و بياض لاكتب لكم لاتختلفوا فيه بعدى. فقال عمر: دعوا الرجل فانه ليهجر»(يعنى: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم كمى پيشتر از وفاتش فرمود: براى من دوات و كاغذ بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه بعد از من با يكديگر اختلاف نكنيد. عمر گفت: اين مرد را رها كنيد او هذيان مى‏گويد). 
(سر العالمين و كشف ما فى الدارين ص 21 (ط النعمان)، تذكره الخواص ص 62). جسارتى كه عمر به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نموده بقدرى شيطانى و فضاحت بار است كه محدثين عامه- بدون آنكه منكر اصل واقعه گردند- به انحاء گوناگون سعى در كتمان عبارت وى نموده‏اند و معمولا مى‏گويند: «عمر چيزى به پيامبر گفت كه معنايش اين بود كه درد بر پيامبر غلبه نموده است». ( شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحديد ج 6/ 51، (ط قديم: ج 2/ 20». ابن ابى‏الحديد پس از نقل اين ماجرا مى‏گويد: اين حديث را بخارى و مسلم در صحيح‏هاى خود نقل كرده‏اند و محدثين همگى بر صحت آن اتفاق نظر دارند. 
مسلم در صحيح و احمد بن حنبل در مسند خود بدون اينكه به نام عمر اشاره كنند مى‏گويند: در پاسخ پيامبر گفتند: «ان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم يهجر»(رسول خدا هذيان مى‏گويد). (صحيح مسلم- كتاب الوصيه، باب ترك الوصيه، حديث 21- ج 3/ 1259/ ح 1637، مسند احمد بن حنبل ج 1/ 355). 
بخارى آنگاه كه مى‏خواهد كلام عمر را نقل كند مى‏گويد: عمر گفت: «غلب عليه الوجع» درد بر پيامبر غلبه نموده است (به عبارت ديگر يعنى سخنانى كه پيامبر مى‏گويد از شدت درد است و گفتارش تحت كنترل عقل او نيست). بخارى اين روايت را در سه موضع از كتاب خود نقل مى‏كند: 
(1)- صحيح بخارى- كتاب الاعتصام...، باب كراهيه الخلاف- ج 9/ 200. 
(2)- صحيح بخارى- كتاب المغازى، باب مرض النبى وفاته- ج 6/ 29. 
(3)- صحيح بخارى- كتاب المرضى و الطب، باب قول المريض«قوموا عنى»- ج 7/ 219. 
مسلم اين عبارت عمر را به سه گونه نقل مى‏كند: 
(1)- در نخستين روايت مى‏گويد: افراد پس از دستور پيامبر گفتند: «ما شانه؟ ا هجر»؟ (رسول خدا هذيان مى‏گويد). 
(3)- مسلم در روايت سوم عاقبت نام همر را مى‏آورد ولى از طرف ديگر عبارت او را بخيال خود چنين تعديل شده نقل مى‏كند: عمر گفت: «ان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم قد غلب عليه الوجع» (درود بر پيامبر غلبه نموده است). (صحيح مسلم- كتاب الوصيه، باب ترك الوصيه، احاديث 20، 21، 22- ج 3/ 1257 الى 1259/ ح 1637). 
ماجرايى كه به آن اشاره شد چهار روز قبل از فوت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در روز پنجشنبه اتفاق افتاده است. حفاظ عامه بطرق مختلف روايت كرده‏اند كه ابن عباس مى‏گريست و از اين ماجرا با عبارت «رزيه يوم الخميس» (مصيبت روز پنجشنبه) ياد مى‏نمود. 
بعضى از علماى عامه بقدرى جاهلانه در توجيه اين گفته‏هاى عمر برآمده‏اند كه بايد نام آن توجيهات را عذرهاى بدتر از گناه گذارد. محمد فواد عبدالباقى در حاشيه‏ى صحيح مسلم مى‏گويد: 
«علمايى كه درباره‏ى اين حديث سخن گفته‏اند عبارت عمر را (يعنى جسارت وى به پيامبر را) نشانه‏ى علم و فضيلت و دقت نظر عمر مى‏دانند، چون عمر ترسيد از اينكه پيامبر مطالبى بنويسد كه اى بسا آنان از انجام آن عاجز باشند و لذا مستحق عقوبت گردند، چون اگر پيامبر مى‏نوشت، آن اوامر نص مى‏شد و ديگر در مقابل آنها نمى‏شد اجتهاد كرد»! (صحيح مسلم- كتاب الوصيه، باب ترك الوصيه، ذيل حديث 20- ج 3/ 1257/ ح 1637). 
11ـ سوره‏ى الحج، آيه‏ى 52. 
12ـ اين قرائت در روايات بعضى از ائمه اطهار عليهم‏السلام‏نقل شده است، كه از جمله‏ى آنها مى‏توان منابع زير ارا برشمرد: 
روايت امام زين‏العابدين در اصول كافى ج 1/ 270، كنز الدرجات ص 176، 177 و بحارالانوار ج 26/ 81، 82 درج است (همچنين مراجعه بفرماييد به بصائر الدرجات ص 369). 
روايت امام باقر عليه‏السلام در اصول كافى ج 1/ 176، 175، بصائر الدرجات ص 324، 368- 370، الاختصاص ص 328، اختيار معرفه الرجال ص 118 و بحارالانوار ج 11/ 41، ج 26/ 69، 70، 74، 77- 80، ج 40/ 142 موجود است. 
روايت امام صادق عليه‏السلام را نيز در اصول كافى ج 1/ 177، بصائر الدرجات ص 370، 371، الاختصاص ص 329 و بحارالانوار ج 26/ 78 مى‏توان يافت. 
13ـ از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل است كه: «ان اوصياء محمد (عليه و عليهم‏السلام) محدثون». (اصول كافى ج 1/ 270). 
همچنين امام باقر عليه‏السلام در روايتى مى‏فرمايند: «... ان الاوصياء محدثون». (رجال الكشى ص 178/ ح 308، بحارالانوار ج 26/ 81)؛ و در روايت ديگرى مى‏فرمايند: «ان اوصياء على محدثون». (بصائر الدرجات ص 321، بحارالانوار ج 26/ 72). 
اميرالمومنين عليه‏السلام نيز مى‏فرمايند: «انى و اوصيائى من ولدى مهديون كلنا محدثون». (بصائر الدرجات ص 372، بحارالانوار ج 26/ 79). 
شيخ مفيد آخرين روايت را بدينگونه از اميرالمومنين عليه‏السلام نقل نموده است: «انى و اوصيائى من ولدى ائمه مهتدون كلنا محدثون». (الاختصاص ص 329). 
همچنين روايتى از اميرالمومنين نقل است كه حضرت فرمودند: «انا و احد عشر من صلبى ائمه محدثون». (الغيبه (طوسى) ص 93). 
14ـ اصول كافى ج 1/ 271، بصائر الدرجات ص 319. 
اين روايت از فرمايشات امام رضا عليه‏السلام مى‏باشد و به اين صورت نيز نقل شده است: «الائمه علماء، حلماء، صادقون، مفهمون، محدثون». (بحارالانوار ج 26/ 66: به نقل از امالى طوسى). 
همچنين روايتى از حضرت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل است كه حضرت فرمودند: «من اهل بيتى اثنا عشر نقيبا محدثون مفهمون، منهم القائم بالحق، يملاالارض عدلا كما ملئت ظلما و جورا». (مناقب آل ابى‏طالب ج 1/ 300، بحارالانوار ج 36/ 271). 
15ـ بصائر الدرجات ص 370، بحارالانوار ج 26/ 75، 76. 
اين عبارت بصورتهاى مختلفى در روايات نقل شده است كه ما بعضى از آنها را ذيلا ذكر مى‏نماييم: 
«المحدث الذى يسمع الصوت و لا يرى شيئا». 
«المحدث الذى يسمع الصوت و لا يرى الصوره». 
«المحدث الذى يسمع الصوت و لا يرى شيئا». 
«المحدث فهو الذى يسمع كلام الملك و لا يرى و لا ياتيه فى المنام». 
«المحدث الذى يسمع كلام الملائكه و حديثهم و لا يرى شيئا بل ينقر فى اذنه و ينكت فى قلبه».
«المحدث فهو الذى يسمع و لايعاين و لا يوتى فى المنام». 
(«الامام) يسمع الصوت و لا يرى و لا يعاين الملك». 
«الامام هو الذى يسمع الكلام و لا يرى الشخص». 
«انهم (اى الاوصياء) لايرون ما كان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم يرى، لانه كان نبيا و هم محدثون». 
«المحدث فهو الذى يحدث فيسمع و لا يعاين و لا يرى فى منامه». 
(«الامام) يسمع الصوت و لا يرى و لا يعاين». 
مراجعه بفرماييد به: اصول كافى ص 1/ 176، 177، 243، بصائر الدرجات ص 322، 368- 374، الاختصاص ص 328، 329، كنز الفوائد ص 177، بحارالانوار ج 11/ 41، ج 26/ 74- 82. 
16ـ مراجعه بفرماييد به: اصول كافى ج 1/ 270، 271، امالى طوسى ج 2/ 21، 22، الاختصاص ص 286، 287، 329، كنز الفوائد ص 176، 177، بصائر الدرجات ص 321- 323، 366، 372، اختيار معرفه الرجال ص 118، بحارالانوار ج 26/ 67- 70، 79، 80، 81، ج 38/ 216، ج 39/ 40 152/ 141- 47 142/ 75. 
17ـ امالى طوسى ج 2/ 21، 22، بحارالانوار ج 22/ 327. 
18ـ اصل آيه‏ى قرآنى چنين است: (يا مريم ان اللَّه اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساءالعالمين- يا مريم اقنتى لربك واسجدى و اركعى مع الراكعين) سوره‏ى آل‏عمران، آيه‏ى 43 42. 
19ـ علل الشرائع ج 182، بحارالانوار ج 14/ 206، ج 43/ 78، 79. همچنين مراجعه بفرماييد به: بصائر الدرجات ص 372، الاختصاص ص 329، بحارالانوار ج 26/ 79. 
20ـ اصول كافى ج 1/ 241، بصائر الدرجات ص 153، 154، بحارالانوار ج 22/ 546، ج 26/ 41، ج 43/ 194 156 80 79. 
21ـ اصول كافى 1/ 240، بحارالانوار ج 22/ 545، ج 43/ 80. 
22ـ اقبال الاعمال ص 624، بحارالانوار ج 97/ 199 195. 

سیّد پوریا بازدید : 31 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 حديث سيزدهم (1) 
فاطمه (س) بضعة من الرسول (ص) 
و عن عائشة رضى‏اللَّه‏عنها رفعته إلى رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم (قال): 
فاطمة بضعة منى فمن آذاها فقد آذانى 
حديث سيزدهم: فاطمه (س) پاره‏ى تن حضرت رسول (ص) بود 
از عايشه است كه رسول خدا (ص) فرمود: 
فاطمه (س) پاره‏ى تن من است، هركس او را ذيت كند، پس به تحقيق مرا اذيت كرده است.

  1ـ قال الحافظ سليمان بن ابراهيم القندوزى الحنفى المتوفى (1294)، فى ينابيع المودة ص 260 ط- استانبول

سیّد پوریا بازدید : 50 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

حديث پانزدهم (1) 
فاطمة (ع) تجوز الصراط 
عن عائشة قالت: قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم: إذا كان يوم القيامة نادى مناد يا معشر الخلائق طأطئوا رؤسكم حتى تجوز فاطمة بنت محمد صلى اللَّه عليه و سلم. 
حديث پانزدهم: گذر فاطمه (ع)، از پل صراط 
... از عايشه نقل است كه گفت: پيامبر خدا (ص) فرمود: هنگامى كه روز قيامت فرارسد، منادى ندا كند: اى گروه انسانها! سرهايتان را پايين بيندازيد تا فاطمه (س) دختر محمد (ص) از پل صراط عبور كند. 

  1ـ قال الحافظ أحمد بن على الخطيب البغدادى فى تاريخه، ج 8، بص 141، ط بيروت، بإسناده:

سیّد پوریا بازدید : 26 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

حديث يازدهم (1) 
سرار الرسول (ص) لفاطمة (ع) 
عن عائشة رضى‏اللَّه‏عنها قالت: كذا عند رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم فى مرضه الذى مات فيه، ما يغادر منا واحدة إذ جاءت فاطمة تمشى ما تخطى‏ء مشيتها من مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه و سلم شيئا فلما رآها قال: مرحبا بابنتى فأقعدها عن يمينه أو عن يساره ثم سارها بشى‏ء فبكت، فقلت لها أنا من بين نسائه: خصك رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم من بيننا بالسرار و أنت تبكين؟ ثم سارها بشى‏ء فضحكت 
قالت: فقلت لها: أقسمت عليك بحقى أو بمالى عليك من الحق لما أخبرتنى. 
قالت: ما كنت لأفشى على رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم سره، قالت (عائشة): 
فلما تؤفى النبى صلى اللَّه عليه و سلم سألتها؟ فقالت (فاطمة): أما الآن فنعم. 
أما بكائى فإن رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم قال لى: إن جبرئيل عليه‏السلام كان يعرض على القرآن كل عام مرة فعرضه على العام مرتين، و لا أرى إلا أجلى قد اقترب فبكيت، فقال لى: إتقى اللَّه واصبرى، فإنى نعم السلف، ثم قال: يا فاطمة أما ترضين أن تكونى سيدة نساء العالمين أو نساء هذه الأمة، فضحكت. 
حديث يازدهم: سخنان رازناك حضرت رسول (ص) به فاطمه (س) 
... عايشه گفت: 
نزد پيامبر (ص) بودم، در آن مريضى كه به همان از دنيا رفت، هيچ‏كدام از ما (زنان پيامبر (ص» رسول خدا (ص) را تنها نگذاشتيم. در اين هنگام فاطمه (س) آمد. راه مى‏رفت و راه رفتنش فرقى با راه رفتن رسول خدا (ص) نمى‏كرد. 
چون پيامبر (ص) او را ديد فرمود: 
آفرين به دخترم! و او را در سمت راست يا چپ خود نشاند. بعد در گوش او سخن گفت، پس فاطمه گريه كرد! من از بين زنان به فاطمه (س) گفتم: پيامبر (ص) تو را در بين ما براى گفتن اسرار خود برگزيد و تو گريه مى‏كنى؟! 
بعد رسول خدا (ص) در گوش به او خبرى داد، و او خنديد! عايشه گفت: به فاطمه گفتم: تو را به حق خودم با مال خودم كه بر تو دارم قسم مى‏دهم، كه مرا از سخنانى كه پيامبر (ص) به تو فرمود خبر دهى، فاطمه (س) فرمود: من اسرار رسول خدا (ص) را فاش نمى‏كنم. 
پس چون پيامبر (ص) وفات يافت، از فاطمه (س) پرسيدم. فرمود، حال مى‏گويم: گريه‏ام براى اين بود كه پدرم فرمود: 
جبرئيل هر سال يك بار قرآن را بر من عرضه مى‏كرد، اما امسال دو بار عرضه كرد و دليلى نمى‏بينم مگر اينكهاجلم نزديك شده، و من گريه كردم. پس پيامبر (ص) به من فرمود: 
تقواى خدا پيشه كن و صبر در مفارقت از من داشته باش، همانا من بهترين گذشتگان هستم، بعد فرمود: 
اى فاطمه آيا راضى نيستى كه بوده باشى سرور زنان جهانيان، يا سرور زنان اين امت! پس من خنديدم. 
حديث شانزدهم (2) 
الرسول (ص) يناجى فاطمة (ع) 
عن عائشة، أن رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم فى مرضه الذى قبض فيه قال: يا فاطمة يا إبنتى أحنى (3)على فأحنت عليه، فناجاها ساعة ثم انكشفت عنه تبكى و عائشة حاضرة ثم قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم بعد ذلك ساعة أحنى على فأحنت عليه فناجاها ساعة ثم انكشفت عنه تضحك فقالت عائشة: يا بنت رسول‏اللَّه أخبرينى بما ناجاك أبوك؟ 
قالت: أو شكت (4)رأيته ناجانى على حال سر، ثم ظنفه أنى بسره و هى حى فشق ذلك على عائشه أن يكون يسر دونها فلما قبضه اللَّه إليه 
قالت عائشة لفاطمة سلام‏اللَّه‏عليها: ألا تخبريننى ذلك الخبر؟ قالت أما الآن فنعم ناجانى فى المرة الأولى فأخبرنى أن جبرئيل كان يعارضه القرآن فى كل عام مرة و أنه عارضه القرآن العام مرتين و أنه أخبره أنه لم يكن نبى بعد نبى إلا عاش عشرين و مائة سنة و لا أرانى إلا ذاهب على رأس الستين فأبكانى ذلك و قال يا بنية ليس من نساء المؤمنين.عظم رزية منك فلا تكونى أدنى من إمرى‏ء صبرا 
ثم ناجانى فى المرة الأخرى فأخبرنى أنى أول أهله لحوقا به و قال: إنك سيدة نساء أهل الجنة. 

حديث شانزدهم: نجواى پيامبر (ص) با فاطمه (س) 
از عايشه نقل شده است كه گفت: 
پيامبر (ص) در بيمارى‏اى كه به همان وفات يافت فرمود: فاطمه (س) دخترم، به سوى من بيا، فاطمه (س) به سوى پدر آمد، پيامبر (ص) يك ساعت با او نجوا كرد. پس گريه فاطمه آشكار شد (و عايشه حاضر بود) بعدا پيامبر (ص) فرمود: فاطمه (س) به سوى من بيا. پس فاطمه (س) بر پيامبر (ص) وارد شد، پيامبر (ص) يك ساعت با فاطمه (س) نجوا كرد، خنده‏ى فاطمه آشكار شد. 
عايه گفت: اى دختر رسول خدا (ص) مرا از آنچه كه پدرت با تو نجوا كرد آگاه كن! فاطمه (س) فرمود: نزديك پيامبر (ص) بودم ديدم با من سرى سخن گفت، بعد گمان كرد سرش را آشكار مى‏كنم (اين قضيه بر عايشه گران آمد، چرا كه سرى از او پنهان شد) چون رسول خدا (ص) ارتحال نمود. عايشه به فاطمه (س) گفت آيا مرا از آن خبر آگاه نمى‏كنى؟ فاطمه (س) فرمود: اكنون آگاه مى‏كنم. با من در مرتبه اول نجواى كرد، و به من خبر داد كه جبرئيل در هر سال يك بار قرآن را بر من عرضه مى‏كرد و امسال دوبار عرضه كرد. جبرئيل خبر داد كه هر پيامبرى پس از پيامبر ديگر 120 سال عمر مى‏كند و من اكنون در سال 60 هستم. پس اين قضيه مرا به گريه آورد و پيامبر (ص) فرمود: دخترم! هيچ‏كدام از زنان مؤمنين بيشتر از تو مصيبت نمى‏بينند پس كم صبرترين از ديگر زنان مباش. 
بعد در مرتبه ديگر با من نجوا كرد و فرمود: 
اولين كس از اهل‏بيتم تو هستى كه به من ملحق مى‏شوى، تو سرور زنهاى بهشتى. 

  1ـ قال الحافظ الكبير سليمان بن داوود الشهير بأبى الطيالسى المتوفى (304) فى مسنده ص 196 ط الهند: حدثنا يونس، قال: حدثنا أبوداوود قال: حدثنا أبوعوانة، عن فراس بن يحيى، عن الشعبى، عن مسروق. 
2ـ و قال الحافظ العلامة المتقى الهندى المتوفى (975) فى كنزالعمال ج 7 ص 111، بإسناده
3ـ حنا حنوا و أحنى عليه: عكف و مال اليه: به سوى او ميل كرد، المنجد. 
4ـ اوشك- ايشاكا (و شك) در رفتن سرعت كرد فرهنگ دانشگاه. أوشكت: نزديك بود- دروس دارالعلوم العربيه ص 111.

سیّد پوریا بازدید : 24 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 حديث دهم (1) 
فاطمة (ع) شبيهة الرسول (ص) 
فى كلامه و حديثه 
عن عائشة أم‏المؤمنين رضى‏اللَّه‏عنها أنها قالت: ما رأيت أحدا كان أشبه كلاما و حديثنا برسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم من فاطمة و كانت إذا دخلت عليه قام إليها فقبلها و رحب بها كما كانت تصنع هى به صلى اللَّه عليه و سلم. 
حديث دهم: فاطمه (س) شباهتهاى حضرت زهرا به پدرشان رسول اكرم (ص) 
عايشه ام‏المؤمنين گفت: 
از نظر گفتار و سخن احدى را شبيه‏تر به رسول خدا (ص) از فاطمه (س) نديدم، هنگامى كه فاطمه (س) بر رسول خدا (ص) وارد مى‏شد، پيامبر (ص) پيش پاى او بلند مى‏شد و او را مى‏بوسيد و به او خوش‏آمد مى‏گفت، آنچنان كه هنگامى كه پيامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد مى‏شد او نيز چنان مى‏كرد، يعنى پيش پاى پيامبر (ص) قيام مى‏كرد او را مى‏بوسيد و به او خوش‏آمد مى‏گفت. 
حديث هفدهم (2) 
فاطمة (ع) تشبه رسول‏اللَّه (ص) فى قيامها و قعودها 
عن عائشة أم‏المؤمنين، قالت: ما رأيت أحدا أشبه سمتا و هديا برسول‏اللَّه فى قيامها و قعودها من فاطمة بينت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم 
قالت: و كانت إذا دخلت على النبى صلى اللَّه عليه و سلم قام إليها فقبلها و أجلسها فى مجلسه، و كان النبى صلى اللَّه عليه و سلم إذا دخل عليها قامت من مجلسها فقبلته و أجلسته فى مجلسها. فلما مرض النبى صلى اللَّه عليه و سلم، دخلت فاطمة فأكبت عليه فقبلته، ثم رفعت رأسها فبكت ثم أكبت عليه، ثم رفعت رأسها فضحكت 
فقلت: إن كنت لأظن أن هذه من أعقل نسائنا فإذا هى من النساء، فلما توفى النبى صلى اللَّه عليه و سلم، قلت لها: أرأيت حين أكببت عليه فرفعت رأسك فضحكت، ما حملك ذلك؟! 
قالت: إنى إذا لبدرة أخبرنى أنى أسرع أهله لحوقا به فذلك حين ضحكت. 
حديث هفدهم: فاطمه (س) در قيام و قعودش شبيه پيامبر (ص) است 
... از عايشه نقل شده است كه گفت: 
كسى را شبيه‏تر از فاطمه (س) به رسول خدا (ص) از نظر رفتار و روش فردى در قيام و قعود نديدم. 
هنگامى كه فاطمه (س) بر پيامبر (ص) وارد مى‏شد، پيامبر (ص) پيش پاى او قيام مى‏كرد و او را مى‏بوسيد و در جاى خود مى‏نشاند و متقابلا هنگامى كه پيامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد مى‏شد، فاطمه (س) پيش پاى پدر قيام كرده او را مى‏بوسيد و در جاى خود مى‏نشاند. 
چون پيامبر (ص) مريض شد، فاطمه (س) وارد شد و خودش را به روى پدر افكند و او را بوسيد، بعد سرش را بلند كرد، و گريه كرد، دوباره خودش را به روى پدر افكند، بعد سرش را بلند كرد، و خنديد. 
گفتم: گمان مى‏كردم كه او (فاطمه (س» داناترين زنان ما است، در حالى كه او هم زنى از زنهاست. 
چون پيامبر (ص) وفات يافت به او گفتم: 
هنگامى كه خودت را به روى رسول خدا (ص) افكندى، سپس سرت را بلند كردى و خنديدى چه شد؟ چرا خنديدى؟! 
فاطمه (ع) فرمود: 
من در آن هنگام مانند كسى بودم كه هستى‏اش را از دست داده است. پيامبر (ص) به من خبر داد نزديكترين كس كه به او ملحق شود من هستم، در اين هنگام خنديدم. 

  1ـ و قال الحافظ عبدالبر فى الاستيعاب ج 4 ص 375، ط- مصر: و ذكر السراج عبدالرزاق، عن معمر أنه أخبره عن قتادة، عن أنس قال: قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم الحديث 
ثم قال: (و حدثنا) محمد بن الصباح، قال عثمان بن عمر عن إسرائيل، عن ميسرة بن حبيب عن المنهال بن عمرو عن عائشة بنت طلحة. 
2ـ قال الحافظ، أبوعيسى، محمد بن عيسى بن سورة المعروف بالترمذى فى الجامع الصحيح الجزء الخامس، ص 700
حدثنا محمد بن بشار، حدثنا عثمان بن عمر، أخبرنا إسرائيل عن ميسرة بن حبيب، عن المنهال بن عمرو، عن عائشة بنت طلحة.

سیّد پوریا بازدید : 22 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

حديث نهم 
صدق فاطمة (ع) 
قالت عائشة: ما رأيت أحدا قط أصدق من فاطمة غير أبيها، و كان بينهما شيى‏ء، فقالت: يا رسول‏اللَّه سلها فإنها لا تكذب. 
حديث نهم: صداقت فاطمه 
... عايشه گفت: 
هرگز كسى را صادقتر از فاطمه (س) نديدم بجز پدرش (ص). 
و بين آن دو (عايشه و فاطمه (س» مسأله‏اى واقع شده بود. 
پس (عايشه) گفت: 
اى رسول خدا! از او بپرس، پس به درستى كه او دروغ نمى‏گويد. 

  1ـ قال أبويعلى الموصلى المتوفى (307) فى مسنده ج 8 ص 153 ط دمشق تحت الرقم (4700) 
حدثنا أمية بن بسطام، حدثنا يزيد بن زريع حدثنا روح بن القاسم، عن عمرو بن دينار، قال

سیّد پوریا بازدید : 31 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 حديث ششم (1) 
الرسول (ص) يشم رائحة الجنة من فاطمة 
عن عائشة رضى‏اللَّه‏عنها قالت: كان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: إذا قدم من سفر قبل نحر فاطمة و قال: منها أشم رائحة الجنة. 
حديث ششم: حضرت رسول (ص) بوى بهشت را از فاطمه استشمام مى‏كند 
از عايشه نقل شده كه گفت: هنگامى كه پيامبر (ص) از سفر بازمى‏گشت، گودى زير گلوى فاطمه (س) را مى‏بوسيد و مى‏فرمود: 
از او بوى بهشت را استشمام مى‏كنم. 
حديث چهاردهم (2) 
الرسول (ص) يقبل نحر فاطمة (ع) 
و عن عائشة رضى‏اللَّه‏عنها أن النبى صلى اللَّه عليه و سلم قبل يوما نحر فاطمة، فقلت: يا رسول‏اللَّه فعلت شيئا لم تفعله فقال: يا عائشة إنى إذا إشتقت إلى الجنة قبلت نحر فاطمة. 
حديث چهاردهم: حضرت رسول (ص) انحناى گلوى فاطمه (س) را مى‏بوسد 
از عايشه روايت شده كه: 
روزى رسول خدا (ص) گودى گلوى فاطمه (س) را بوسيد. 
گفتم: 
اى رسول خدا (ص)! عملى انجام دادى كه قبل ازآن انجام نداده بودى. پيامبر (ص) فرمود: 
اى عايشه! هنگامى كه به بهشت مشتاق مى‏شدم، گودى گلوى فاطمه (س) را مى‏بوسم. 
حديث بيست و نهم (3) 
تقبيل الرسول (ص) لفاطمة 
عن عائشة بنت طلحة، عن عائشة بنت أبى‏بكر و فى فضائل السمعانى بإسناده عن عكرمة قال: 
كان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم إذا قدم من مغازيه قبل فاطمة، و رووا عن عائشة. 
أن فاطمة كانت إذا دخلت على رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، قام لها من مجلسه و قبل رأسها و أجلسها مجلسه، و إذا جاء إليها لقيته و قبل كل واحد منهما صاحبه و جلسا معا. 
حديث بيست و نهم: بوسيدن فاطمه (س) توسط پيامبر (ص) 
... عايشه دختر طلحه از عايشه دختر ابوبكر، (در فضائل السمعانى به اسناد از عكرمه) گفت: هنگامى كه پيامبر (ص) از جنگ برمى‏گشت فاطمه (س) را مى‏بوسيد و همچنين از عايشه نقل كرده‏اند كه: 
فاطمه (س) هنگامى كه بر پيامبر (ص) وارد مى‏شد، پيامبر (ص) براى او از جا بلند مى‏شد و سر او را مى‏بوسيد و او را در جاى خود مى‏نشانيد، و نيز هنگامى كه پيامبر (ص) به سوى فاطمة (س) مى‏آمد، با او ملاقات مى‏كرد و هر كدام يكديگر را مى‏بوسيدند و با هم مى‏نشستند. 
حديث سى و پنجم (4) 
الرسول (ص) لاينام حتى يقبل فاطمة (ع) 
عن عائشة، أن النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم، كان كثيرا ما يقبل عرف فاطمة عليهاالسلام حديث سى و پنجم: بوسه‏ى پيامبر (ص) بر فاطمه 
از عايشه نقل است كه: 
همانا پيامبر (ص) بيشتر اوقات پيشانى فاطمه (س) را مى‏بوسيد. 

  1ـ ينابيع المودة ص 260: 
2ـ و قال الحافظ محب‏الدين الطبرى المتوفى (694) فى ذخائر العقبى ط الهند ص 36: 
3ـ قال الشيخ البحرانى رحمه‏اللَّه فى كتابه العوالم، ج 11 ص 61، نقلا عن المناقب لابن شهرآشوب، والأربعين عن ابن المؤذن، بإسناده عن النضر بن شميل عن ميسرة، عن المنهال: 
4ـ قال العلامة الحافظ علاء الدين المتقى الهندى فى كنزالعمال ج 7، ص 116، الحديث 18335):

سیّد پوریا بازدید : 30 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

حديث هشتم (1) 
فاطمة أعظم نساء المسلمين رزية 
عن عائشة، أن رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم قال لفاطمة: 
إن جبرئيل أخبرنى أنه ليس امرأة من نساء المسلمين أعظم رزية (2)منك فلا تكونى أدنى امرأة منهن صبرا. 
حديث هشتم: فاطمه بزرگترين تحمل‏كننده‏ى مصايب در بين زنان مسلمان 
از عايشه نقل است كه : 
رسول خدا (ص) به فاطمه (س) فمرود: جبرئيل به من خبر داد كه هيچ‏كس از زنان مسلمان به اندازه‏ى تو مصيبت نمى‏بيند، پس از آنان كم صبرتر مباش. 

  1ـ و قال ابن‏حجر العسقلانى المتوفى (852) فى فتح البارى ج 9 ص 201، ذكر عن الطبرى، (و هو محمد بن جرير) أنه روى
2ـ ج رزايا، مصيبت بزرگ، فرهنگ جديد عربى فارسى، ترجمه منجدالطلاب، مترجم محمد بندر ريگى.

تعداد صفحات : 6

درباره ما
انتقام روی سیلی خورده ات را میگیرم ، مادر !
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • حرمین
    روز شمار فاطمیه
    اوقات شرعی
    آمار سایت
  • کل مطالب : 215
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 72
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 103
  • بازدید ماه : 150
  • بازدید سال : 605
  • بازدید کلی : 8,287
  • کدهای اختصاصی
    گوشی شما شیطانی یا الهی ؟!
    استخاره

    استخاره با قرآن کریم
    

    گالری ستون دین !
    تاریخ