loading...
مادر آسمونی
لینک باکس
حدیث
آخرین ارسال های انجمن
سیّد پوریا بازدید : 26 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 نجات از شقاوت : تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام از آثار و بركات بسيارى برخوردار است كه از جمله‏ى آنها نجات يافتن از شقاوت و بدبختى است. 
هر انسانى به تناسب بينش و نگرشى كه به جهان هستى وجود پرآشوب خود دارد به دنبال خوشبختى است، و به عبارتى ديگر يكى از مهمترين مسائلى كه همه‏ى انسانها را آگاه يا ناآگاه به خود مشغول داشته است به طورى كه كارهاى زندگى و برنامه‏هايشان را در جهت وصول به آن پى‏ريزى مى‏كنند، مسئله‏ى رسيدن به سعادت و گريزانى از شقاوت است. منتهى از آنجايى كه انسان اختيار دارد، راه خودش را بايد آزادانه انتخاب كند. لذا انسان بعد از اينكه راه برايش نمايان شد، گاهى حسن انتخاب به خرج مى‏دهد و سبيل هدايت مى‏پيمايد، و گاهى سوء انتخاب به خرج داده و سبيل ضلالت و گمراهى پيش مى‏گيرد. و اين مسئله شقاوت و سوء عاقبت مسئله‏اى است كه همه‏ى آنان كه به خود آمده‏اند، از آن مى‏ترسند و آنها كه بصيرت ندارند و در خواب غفلت عمر مى‏گذرانند از آن نيز به غفلت به سر مى‏برند. لذا آن دسته كه داراى بصيرت هستند، به لحاظ خوف از شقاوت هميشه دست به دعا و ذكر بلند مى‏كنند و با تضرع و اصرار از خداى خويش طلب دورى از شقاوت و وصول به سعادت مى‏نمايند. 
مداومت بر تسبيح فاطمه زهرا عليهاالسلام، موجب محفوظ ماندن از شقاوت و بدبختى است. از اين رو شايسته نيست كه از بركات و آثار آن غفلت نموده و در انجام آن كوتاهى و سستى نمائيم. امام صادق عليه‏السلام در اين رابطه مى‏فرمايد: 
«يا اباهارون، انا نأمر صبياننا بتسبيح فاطمة عليهاالسلام كما نأمرهم بالصلاة، فألزمه، فانه لم يلزمه عبد فشقى». (1) 
اى اباهارون! ما بچه‏هاى خود را همانطور كه به نماز امر مى‏كنيم به تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز امر مى‏كنيم. تو نيز بر آن مداومت كن، زيرا هرگز به شقاوت نيفتاده است بنده‏اى كه بر آن مداومت نموده است. 
و نيز از اين حديث شريف استفاده مى‏شود كه شايسته است والدين محترم، تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام را مانند نماز به فرزندانشان تعليم كنند، باشد كه مشمول اين حديث گردند. 

دورى شيطان و خشنودى خدا 
شيطان همواره دشمن ديرينه‏ى انسان بوده و هست و هيچگاه انسان از حيله‏ها و خواطر شيطانى او در امان نيست. شيطان بنا بنا بر آيات الهى، دشمن قسم خورده‏ى انسان است تا او را به هر طريق ممكن به گمراهى بكشاند. از اين رو آدمى هميشه در معرض تهاجم شيطان و وساوس شيطانى است. 
بعضى انسانها در مقابل اين تهاجم شيطانى و خواطر نفسانى هميشه در حال فرارند كه در اين صورت همواره مورد تعقيب شيطان و خواطرند، و هيچگاه خلاصى ندارند و اى بسا در آخر خسته شده و نفس‏زنان تسليم شوند، و عده‏اى اندك در تلاش‏اند كه با مداومت بر ذكر و فكر و عمل، چنان رفتار كنند كه شيطان و خواطر را از خود فرارى دهند و شيطان را از خود دور كنند كه البته راهى است مشكل. كسانى كه به اين مقام برسند داراى نفس مطمئنه خواهند شد كه ديگر دگرگونى در آن راه ندارد. 
وقتى انسان توانست شيطان را از خود دور و طرد كند، و به طاعات عمل نمايد و در كارها و اذكار و عبادتهاى خود اخلاص ورزد، رضايت خدا نيز حاصل گردد، چون شيطان و وساوس او يكى از بزرگترين موانع كسب رضايت و خشنودى حقتعالى است. آرى رضا و رضوان خداوند سبحان مطلوب سالكان و منتهاى آرزوى عارفان است. 
يكى از راههايى كه مى‏تواند شيطان را از انسان دور كرده و موجبات رضاى الهى را فراهم آورد مداومت بر تسبيح حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام است. 
امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايد: 
«من سبح تسبيح فاطمة عليهاالسلام ثم استغفر، غفر له، و هى مائة باللسان، و الف فى الميزان، و يطرد الشيطان، و يرضى الرحمان». (2) 
هركس تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام را بجا آورد و پس از آن استغفار كند، مورد مغفرت قرار مى‏گيرد، و آن تسبيح به زبان صداست، و در ميزان (اعمال) هزار (ثواب) دارد، و شيطان را دور كرده، و خداى رحمان را خشنود و راضى مى‏نمايد. 
و به سند معتبر از امام صادق عليه‏السلام منقول است كه چون آدمى در جاى خواب خود مى‏خوابد، فرشته‏ى بزرگوارى و شيطان متمردى به سوى او مى‏آيند، پس فرشته به او مى‏گويد: 
روز خود را به خير ختم كن و شب را با خير افتتاح كن، و شيطان مى‏گويد: روز خود را با گناه ختم كن و شب را با گناه افتتاح كن. اگر اطاعت فرشته كرد و تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام را در وقت خواب خواند، فرشته آن شيطان را مى‏راند و از او دور مى‏كند، و او را تا هنگام بيدارى محافظت مى‏كند، پس باز شيطان مى‏آيد و او را امر به گناه مى‏كند و ملك او را به خير امر مى‏كند. اگر از فرشته اطاعت كرد و تسبيح آن حضرت را گفت آن فرشته، شيطان را از او دور مى‏كند و حقتعالى عبادت تمام آن شب را در نامه‏ى عملش مى‏نويسد. (3) 

شفاى كم‏شنوايى و درد جسمانى 
تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام بنا بر شواهد روايى و تاريخى در بعضى موارد بر بيماريهاى جسمى نيز مؤثر بوده و باعث درمان بيمارى گوش شده است. 
يكى از ياران امام صادق عليه‏السلام نزد آن حضرت آمده و از كم‏شنوايى گوش خود نزد آن حضرت شكايت كرد، امام عليه‏السلام به او فرمود: 
«عليك بتسبيح فاطمة عليهاالسلام». (4) 
چه چيز مانع و جلوگير تو است و چرا غافلى از تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام؟ 
آن مرد پرسيد: قربانت گردم، تسبيح فاطمه چيست و چگونه است؟ حضرت فرمود: سى و چهار مرتبه «اللَّه‏اكبر»، سى و سه مرتبه «الحمدلله» و سى و سه مرتبه «سبحان‏اللَّه» كه صد عدد مى‏شود. آن مرد گويد: 
«فما فعلت ذلك الا يسرا حتى اذهب عنى ما كنت اجده». (5) 
و من اين كار را در اندك زمانى انجام دادم و كم‏شنوايى‏ام برطرف شد. 

برائت از دوزخ و نفاق 
چنانچه گفته شد بنا بر روايت امام صادق عليه‏السلام، تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام از جمله‏ى ذكر كثيرى است كه خداوند در قرآن كريم ياد فرموده: 
«تسبيح فاطمة الزهراء عليهاالسلام من الذكر الكثير الذى قال اللَّه عز و جل: «و اذكروا اللَّه ذكرا كثيرا». 
و از طرفى رسول گرامى اسلام فرموده است: 
«من اكثر ذكر اللَّه عز و جل احبه اللَّه و من ذكر اللَّه كثيرا كتبت له براءتان: براءة من النار و براءة من النفاق». (6) 
هركس ذكر خداى عزوجل را بسيار كند خداوند او را دوست دارد، و هر كه ذكر خدا را بسيار كند براى او دو برائت (منشور آزادى) نوشته شود: يكى برائت از آتش جهنم، و ديگرى برائت از نفاق و دورويى. 
لذا تسبيح صديقه‏ى طاهره اگر با شرائطش انجام پذيرد، موجب برائت از دوزخ و نفاق مى‏گردد. 

غفران الهى 
يكى ديگر از آثار تسبيح حضرت فاطمه عليهاالسلام، غفران الهى است. غفران ربوبى، همه‏ى ذنوب و آثار سوء تيرگيهاى آنها را از ميان مى‏برد، حجابها را برطرف كرده و نقائص وجودى انسان را كنار مى‏زند. اما متأسفانه كمتر كسى هست كه بداند غفران يعنى چه و نياز به آنچه معنايى دارد، و چگونه مى‏شود غفران الهى همه‏ى مشكلها را حل، و فاصله‏ها را از ميان بردارد؟ در فرق بين عفو و غفران گفته شده كه: عفو الهى، ناديده گرفتن و به حساب نياوردن لغزشها و خطاها و نقيصه‏ها و عيبها، و محو آثار نامطلوب آنهاست. و غفران الهى عبارت است از افاضات و رحمتهايى كه به دنبال ناديده گرفتن لغزشها و خطاها و نقيصه‏ها، متوجهانسان مى‏گردد و او را تكميل مى‏كند و نقايص و عيوب وجودى وى را برطرف مى‏نمايد. غفران بعد از عفو است. عفو ناديده گرفتن بديهاست و غفران، برطرف كردن آنها از وجود سالك و تبديل آنها به خوبيها و كمالات است. عفو ربوبى، انسان را از سقوط و هلاكت نجات مى‏دهد و غفران الهى، به سالك پر و بال عطا مى‏كند و بالا مبرد. لذاست كه اگر عفو و گذشت ربوبى نباشد، رهروان طريق با شكست روبرو شده و كنار زده مى‏شوند، و اگر غفران ربوبى نباشد، آنها از حرت و پيشرفت بازمانده و متوقف مى‏گردند. امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد: 
«من سبح تسبيح فاطمة الزهراء عليهاالسلام قبل ان يثنى رجليه من صلاة الفريضه، غفر اللَّه له». (7) 
هركس تسبيح حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام را قبل از اينكه وضع خود را بعد از نمار واجب عوض كند، بجا آورد، خداى متعال او را مشمول مغفرت خود مى‏گرداند. 
البته نبايد چنين پنداشت كه اين «تسبيح» به لحاظ اينكه ظاهرى بسيار خلاصه دارد و انجام دادن آن بسيار آسان است، چگونه مى‏شود از چنين آثار و بركاتى برخوردار باشد؟! آرى اين تسبيح به ظاهر بسيار خلاصه است، اما در نزد آگاهان و عارفان آشنا، دريايى از حقايق و اسرار توحيد را در بر دارد و نيز انجام آن به ظاهر خيلى آسان است، ولى اگر خوب بجا آورده شود، مشكلها را آسان مى‏گرداند. ان‏شاءاللَّه. 

  1ـ فروع كافى، كتاب الصلاة، ص 343، ح 13. 
2ـ وسائل الشيعه، ج 4، ص 1023، ح 3. 
3ـ شيطان دشمن ديرينه‏ى انسان، محمد نصيرى، ص 136. 
4ـ بحارالأنوار، ج 85، ص 334، ح 20. 
5ـ بحارالأنوار، ج 85، ص 334، ح 21. 
6ـ اصول كافى، ج 2، ص 499، ح 3. 
7ـ فروع كافى، كتاب الصلاة، ص 342، ح 6.

سیّد پوریا بازدید : 25 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 انس مى‏گويد: روزى رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم نماز صبح را با ما خواند، سپس روى مباركش را به سوى ما برگرداند. عرض كردم: ممكن است آيه شريفه‏ى 
(اولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين،و حسن اولئك رفيقا.)(1) 
(آنان با كسانى هستند كه خداوند نعمت (ولايت) خويش را بر آنها ارزانى داشته است، يعنى پيامبران و صديقان و گواهان (اعمال) و صالحان. و چه رفيقان خوبى!) را تفسير بفرماييد؟ فرمود: 
«اما «النبيون» فانا، و اما «الصديقون» فاخى على عليه‏السلام، و اما «الشهداء» فعمى حمزه، و اما «الصالحون» فابنتى فاطمه و اولادها الحسن والحسين عليهم‏السلام...» (2) 
- مقصود از «پيامبران» من، و از «صديقان» برادرم على عليه‏السلام، و از «شهداء» عمويم حمزه، و از «صالحان» دخترم فاطمه و فرزندان او حسن و حسين عليهم‏السلام هستند... 
بيان: 
كدام عظمت و فضيلت براى فاطمه عليهاالسلام بهتر از اين كه در رديف انبياء و صديقين و شهداء و صالحين قرار گيرد، بلكه خود از صالحين باشد و اهل اطاعت از خدا و رسول به ايشان ملحق شوند كه: «و من يطع اللَّه والرسول فاولئك مع الذين...» 

  1ـ نساء: 69. 
2ـ بحارالانوار، ج 24، ص 31، روايت 2.

سیّد پوریا بازدید : 27 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

  دست تكوين و تشريع، انسان را به مقامى مى‏رساند كه حقيقت هستى، مشهود او مى‏گردد. و نظاره‏گر نور و زيبايى مطلق مى‏شود و جز به محبت و عشق حق نمى‏انديشد و جز به صلابت حق حركت نمى‏كند و سخن نمى‏گويد، حوادث اجتماعى و سياسى جامعه، خردلى از عشق او نمى‏كاهند و او را بر عليه هستى برنمى‏انگيزند؛ زيرا كه با شهود خويش به حقيقت هستى راه يافته و در هستى جز خير و زيبايى و محبت و لذت چيزى نمى‏يابد و شاديها و غمها را ناشى از ماهياتى مى‏بيند كه در آن جز فنا و نيستى نيست. او هيچ چيز را جز رؤيت محبوب بر خود نمى‏پسندد به اين حقيقت رسيده است كه به هر چيز تعلق حاصل كند مظهر او خواهد گشت، لذا دل به جز خدا نمى‏بندد و تعلقى جز به خدا حاصل نمى‏كند تا مظهر اسماء و صفات او باشد و مجلاى جميل او گردد. 
عارف بزرگ محمد على شاه‏آبادى در كتاب خود(1) به بيان مراتب حضور قلب پرداخته،آنگاه راجع به مرتبه‏ى هفتم مى‏فرمايد: 
مرتبه‏ى هفتم و آن عبارت است از مقام هدايت و ايصال به طريق و صراط ذات پروردگار كه عبارت است از ايصال به طريق اسماء و صفات او؛ زيرا اسماء و صفات عين ذات پروردگار است و چون عابد، به اين مقام نائل شود مورد تجليات اسماء و صفات حق واقع گردد و اسمى بعد از اسمى بر او تجلى كند و صفتى بعد از صفتى بر او ظاهر گردد تا اينكه غافل از صفات خود متخلق به اخلاق پروردگار شود و از اين مقام كه مقام فناى صفاتى است، تعبير به مقام «طمس» (پاك‏شدگى) مى‏كنند... 
در مرتبه‏ى هشتم به مقام شهود حق به تمام كمال و جمال، و در مرتبه‏ى نهم به مرتبه‏ى عشق و محبت نسبت به ذات مقدس پروردگار كه موجب فناى در ذات حق است مى‏رسد انسان به مقام اسماء و صفات رسيده دست نياز جز به درگاه بى‏نياز دراز نمى‏كند و جز در آستانه‏ى عظمت او زانو نمى‏زند، با زبان تشريع فقر وجودى خويش را اظهار كرده و عاجزانه نيازمنديهاى درونى خويش را بر معبودش عرضه مى‏دارد: 
«الهى كَسرى لا يَجْبُرُهُ اِلا لُطفُكَ وَ حَنانُكَ وَ فَقْرى لا يُغنيهِ اِلّا عَطفُكَ وَ اِحسانُكَ وَ رَوْعَتى لا يُسَكِّنُها اِلا اَمانُكَ و ذلَّتى لا يُعزُّها اِلّا سُلطانُكَ وَ اُمنيتي لا يُبَلِّغُنيها اِلّا فَضْلُكَ وَ خَلتَّى لا يَسُدُّها اِلّا طَولُكَ وَ حاجَتى لا يَقضيها غَيْرُكَ... وَ غُلتَّى لا يُبَرِّدُها اِلّا وَصْلُكَ وَ لَوْعَتى لا يُطفيها اِلّا لِقاوُكَ وَ شَوقى اِلَيكَ لا يَبُلُهُ اِلّا النَّظَرُ اِلى وَجْهِكَ وَ قَرارى لا يَقِرُّدونَ دُنُوّى مِنكَ وَ لَهْفَتى لا يَرُدُّها اِلّا رَوْحُكَ...» (2) 
«خدايا شكستگى و نقص مرا جز لطف و رحم و دلسوزيت اصلاح و درست نمى‏كند، و نيازمنديم را جز به توجه، مهربانى و احسانت مبدل به بى‏نيازى نمى‏كند، و بيم و هراسم از جز امان تو تسكين ندهد، و جز سلطنت تو ذلت و خوارى مرا مبدل به عزت نمى‏گرداند و جز فزونى بخششت مرا به آرزويم نرساند و نقص مرا جز عطاى ممتدت از بين نمى‏برد و غيرت و حاجتم را برنياورد... و حرارت اشتياقم را جز وصال تو فرونمى‏نشاند، و سوز و گداز قلبم را جز لقاى تو خاموش نكند، و جز نظر به وجه و جمالت شوق مرا به تو بهبودى نبخشد، و آرامشم بدون نزديكى كاملم به تو برقرار نشود، و جز نسيم روح و جانت، افسوس و اندوهم را دفع نكند...». 
اينك پس از بيان كوتاهى در مورد انسان عارف، به مقام عرفانى فاطمه- سلام‏اللَّه عليها- در حدود فهم خود مى‏پردازيم: 
شرايط تكوينى در انسان وجود دارد كه بسيار مؤثر در كارهاى ارادى و اختيارى او هستند؛ اگر اين شرايط مثبت باشند، در رفتار و افكار نيز تأثير مثبت خواهند گذاشت بخصوص اگر توأم با تعليم و تربيت صحيح و مثبت نيز باشند، اثرگذارى جهان مثبت تكوينى بستگى به مرتبه مثبت بودن آن دارد. 
فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- داراى خصوصياتى در بعد تكوين هست كه عرفان كامل تكوينى را قبل از آفرينش او در طبيعت، در او ايجاد كرده است، او از نظر تكوينى معصوم است. تنزل نور او در صلب پاك و آنگاه در رحم پاك و نمو جسمش از غذاى حلال كه به همراه تسبيح و تقديس خدا تناول شده است، زمينه‏ى عصمت تشريعى را فراهم آورده است، لذا شرايط و زمينه‏ى تكوينى به گونه‏اى بوده است كه در رحم به ستايش، حمد و ثناى خدا مشغول بوده است. 
تربيت و پرورش زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- در دامان پاك خديجه- عليهاالسلام- و در كنار پدرى كه رسول خداست، زمينه را براى ظهور عرفان تشريعى هر چه بيشتر آماده مى‏ساخت. او لحظه‏اى از ياد خدا غافل نگشت و آنى از انجام تكاليف الهى و انسانى سرباز نزد، سراسر زندگى او نور است. عرفان او در اين مطلب متجلى است كه خداوند با غضب او غضب مى‏كند و با خشنودى او خشنود مى‏گردد (3) 
ظهور عرفان او در آيه‏ى: 
«اَنَّ الَّذينَ يُؤذوُنَ اللَّه وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُم اللَّه فِى الدُّنيا وَ الاخِرَةِ وَ اَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهيناً» (4) 
مى‏باشد، چرا كه اذيت كردن او اذيت نمودن خداوند است(5) 
تجلى عرفان بانوى بزرگ اسلام و دخت رسول‏اللَّه- صلّى اللَّه عليه و آله- در قلب و جوارحى است كه به فرموده‏ى پدر بزرگوارش حضرت محمد- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- پر از ايمان و يقين است: 
«انّ ابنتى فاطمة ملأ اللَّه قلبها و جوارحها ايماناً و يقيناً؛ (6) براستى خداى بزرگ قلب و جوارح دخترم فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- را از ايمان و يقين پر كرده است». 
عرفان زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- در يخرج منهما اللؤلؤ والمرجان؛ يعنى، حسن و حسين- عليهماالسلام- جلوه كرد (7) عرفان او فوق عرفان زنان عالم است (حتى آسيه، خديجه و مريم) و خداوند برگزيد (8) و او را افضل زنان اهل ارض قرار داد (9) 
«قالت فاطمة- عليهاالسلام- فقال لى: أما ترضين أن تأتى يوم القيامة سيدة نساء المؤمنين او سيدة نساء هذه الاُمَّة» (10) 
«فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- فرمود: پدرم رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- به من فرمودند: آيا راضى و خشنود نيستى كه روز قيامت بيايى در حالى كه سيده‏ى زنان مؤمنين يا سيده‏ى زنان اين امت باشى». 
و نيز نبىّ گرامى اسلام- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- فرمود: «و فاطمة سيدة نساء العالمين من الاولين و الاخرين؛ (11) و فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- سيده‏ى زنان جهان از اولين و آخرين است». مجلاى شهود زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- خطبه‏ى فصيح و بليغ اوست در دفاع از ولايت و از حقش، خطبه را با حمد و ثناى الهى شروع مى‏كند: 
«الحمداللَّه على ما انعم و له الشكر على ما الهم والثناء بما قدم...؛ حمد و ستايش خدا را بر آنچه ارزانى داشت و بخشيد، و شكر او را بر آنچه الهام فرمود و سپاس خدا را به آنچه پيش فرستاد و اهدا فرمود...». 
«... كوّنها بقدرته و ذرَأها بمشيته من غير حاجة منه الى تكوينها و لا فائدة له فى تصويرها الّا تثبيتاً لحكمته و تنبيها على طاعته و اظهاراً لقدرته، تعبّداً لبريته و اعزازاً لدعوته...» 
«... پديده‏ها را به قدرتش به وجود آورد و به مشيت و خواست خويش بيافريد بدون اين كه نيازى به آفرينش آنها داشته باشد، براى او سودى در اين خلقت نبود جز اين كه حكمت خويش را به ثبوت برساند و خلق را بر طاعتش آگاه گرداند و قدرتش را اظهار نمايد و آفريدگان را به عبادت وادار كند و دعوتش را بزرگ و شكست‏ناپذير گرداند...». 
زهرا راضى و خشنود به مقدرات الهى و رضاى الهى است و آنجا كه وظيفه، صبر باشد، بر مصائب صبر مى‏كند، لذا در پايان خطبه فرمود: 
«و يصير منكم على مثل خزّ المدى و خز السنان فى الحشا...؛ (12)اين آهى است كه در سينه‏ى پردرد من كه ديگر طاقت تحمل آن را نداشتم و خواستم اين اندوه را از دل پر درد بيرون افكنم و حجت را بر شما تمام كنم». 
ظهور عرفان فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- در محراب عبادت بود آنگاه كه براى ستايش حق مى‏ايستاد، هفتاد هزار فرشته‏ى مقرب بر او سلام مى‏كردند و او را به جمله‏اى مى‏خواندند كه ملائك مريم را با آن ندا مى‏كردند: 
«فيقولون يا فاطمة- سلام‏اللَّه‏عليها- انّ اللَّه اصطفاك و طهرك واصطفاك على نساءالعالمين (13) پس مى‏گفتند: اى فاطمه! براستى خدا تو را برگزيد و پاك و طاهر گرداند و تو را بر زنان جهانيان اختيار فرمود». 
امام حسين- عليه‏السلام- از برادرش امام حسن- عليه‏السلام- نقل مى‏فرمايد كه: 
«رأيت امّى فاطمة- سلام‏اللَّه‏عليها- قامت فى محرابها ليلة جمعتها فلم تزل راكعة ساجدة حتى اتضّح عمود الصّبح و سمعتها تدعو للمؤمنين والمؤمنات و تسميهم و تكثر الدعاء لهم و لا تدعو لنفسها بشى‏ء، فقلت لها: يا امّاه لم لا تدعين لنفسك كما تدعين لغيرك؟ فقالت: يا بنىّ! الجار ثمّ الدار» (14) 
«مادرم فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- را در شبى ديدم كه در محرابش ايستاده بود متوجه ايشان بودم، پس آنقدر به ركوع و سجده رفت تا اين كه عمود صبح نمايان شد. و شنيدم كه براى زنان و مردان مؤمن دعا مى‏كرد و اينها را نام مى‏برد و برايشان زياد دعا نمودند اما براى خودشان هيچ دعا نكردند. به مادرم گفتم: اى مادر چرا براى خودتان دعا نكرديد آن چنانكه براى غير خودتان دعا نموديد؟ پس فرمود: اى فرزندم! اول همسايه سپس خانه». 
حسن بصرى در توصيف فاطمه زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- مى‏گويد: 
«ما كان فى هذه الامة اعبد من فاطمة كانت تقوم حتى تورم قدماها (15) او عابدترين مردم بود و آنقدر در عبادت خداى متعال ايستاد تا اينكه پاهاى مباركش ورم نمود». 
ظهور عرفان زهراء- سلام‏اللَّه‏عليها- در تمجيد خدا از اوست، خداوند او را بر عبادش گرامى داشته است، رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- فرمودند: 
«... متى قامت فى محرابها بين يدى ربّها جلّ جلاله زهر نورها لملائكة السماء كما يزهر نور الكواكب لأهل الارض و يقول اللَّه عزّ و جل لملائكته: يا ملائكتى انظروا الى امتى فاطمة سيّدة امائى قائمة بين يدى ترتعد فرائضها من خيفتى و قد أقبلت بقلبها على عبادتى، اشهدكم أنّى قد أمنت شيعتها من النّار» (16) 
«... هر زمان كه در محراب در محضر پروردگارش- جل جلاله- مى‏ايستاد نورش بر فرشتگان آسمان مى‏درخشيد آن چنانكه نور ستارگان بر اهل زمين پرتو مى‏افكند. خداى عزّوجلّ به فرشتگان مى‏فرمايد: اى فرشتگان من! نظر به كنيز من فاطمه سيده‏ى كنيزانم بنماييد كه چگونه در محضرم ايستاده و از ترس من به خود مى‏لرزد و با قلب و تمام وجودش بر عبادات من اقدام كرده است. به شهادت مى‏گيرم شما را كه براستى شيعيانش را از آتش در امان قرار دادم». 
صبر فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- بر گرفتاريها و ستمها، در تمام دوران حياتش، بيانگر اين است كه او يك آن و به اندازه‏ى خردلى از ياد خداى متعال غافل نبوده و با تن دادن به قضا و قدر الهى، زمينه‏ى عرفان و شهود در مرتبه‏ى عاليتر را مى‏جسته است. گرفتاريها، رنجها، و گرسنگيها و... نه تنها (هر چند ناچيز) تأثير منفى در روح متعالى او ننهاد بلكه عاليترين اثر مثبت در جهت عشق و توكل به اللَّه را در او گذاشت. 
آرى، فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- با علم شهودى خويش يافته بود كه حقيقت انسان، حقيقتى شهودى است و كمال آن در گرو پيوند او با شهود مطلق است، و لذا رنج و دردى كه اين پيوند را قويتر كند، نه تنها درد و رنج نيست بلكه خود نعمت است و اين مصداق قول امام موسى بن جعفر- عليه‏السلام- است كه فرمود: 
«لن تكونوا مؤمنين حتى تعدّوا البلاء نعمة (17)هرگز در صف مؤمنين قرار نمى‏گيريد مگر اين كه بلا و گرفتارى را نعمت خدا بشمار آوريد». 
رنج و مصيبتى كه زهراى اطهر در دوران كوتاه عمرش تحمل نمود بسيار اعجاب‏آور است چرا كه رنجى به پايان نمى‏رسيد مگر اينكه رنج تازه‏اى جاى آن را مى‏گرفت، فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- روزگار پر مشقت رسالت پدرش را در مكه درك كرده، در همان حال كه شاهد اذيت و آزار مشركين نسبت به پدرش بود، در فراق مادرش حضرت خديجه- سلام‏اللَّه‏عليها- را نيز رنج مى‏برد. رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- در اكثر اوقات وقتى به جهت اذيت و آزار مشركين و دورى خديجه- عليهاالسلام- با چهره‏اى غمناك و محزون وارد خانه مى‏شد، با چشمهاى اشكبار دختر عزيزش كه در فراق مادر مى‏گريست، روبرو مى‏گشت. 
روزى پيامبر گرامى اسلام- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- در مسجدالحرام مشغول نماز بود كه عده‏اى از مشركين او را مسخره مى‏كردند و در صدد آزارش برآمدند؛ يكى از آنان بچه‏دان شتر را- كه تازه ذبح شده بود- برداشت و با همان آلودگيهايش بر پشت مبارك آن حضرت كه در حال سجده بود، افكند حضرت فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- نير در مسجد حضور داشت وقتى اين منظره را ديد بسيار ناراحت شد و با چشم گريان خودش را به پدر رسانيد و بچه‏دان را برداشت و به دور افكند، پيامبر- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- بعد از نماز بر آن جمعيت (بى‏ادب) نفرين كرد (18) مصيبتهاى وارده بر فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- در سالهايى كه رسول خدا با مشركين و ملحدين مى‏جنگيد و بعد از رحلت آن حضرت، بر كسى مخفى نيست. او براى گرفتن حق خويش و حق همسرش و براى دفاع از ولايت، تمام سختيها را تحمل كرد؛ پهلوى او را شكستند، به صورتش سيلى زدند، بين راه خانه و مسجد آزارش دادند، بازوى او را كبود كردند. 
عبدالفتاح عبدالمقصود در كتاب امام على- عليه‏السلام- مى‏نويسد: 
«... على- عليه‏السلام- سكوت و كناره‏جويى را جايز نمى‏داند و از جاى برمى‏خيزد تا شايد دادرسى و كمكى براى خود بجويد، چون از قريش بد كينه مأيوس است به سوى انصار مى‏رود. او درتاريكى شب به خانه‏هاى انصار روى مى‏آورد. تنها كسى كه او را تنها نمى‏گذاشت همسر بيمارش بود. زهراى ماتم‏زده جز براى يك مقصد و هدف كه عاليتر از تأثرات نفس و برتر از اندوهش بود نمى‏توانست و نمى‏خواست از خانه و بسترش كه كنار قبر رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- بود، بيرون آيد؛ آن هدف همان ميراث پدر و پس از آن حق على در آن ميراث بود. 
فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- در اين مرحله‏ى زندگى، بر خود لازم مى‏دانست كه بپاخيزد، دعوت كند و تا مى‏تواند بكوشد، او دوش بدوش شوهر مظلومش ايستاد و با زبان كه تنها وسيله‏ى دفاعش بود به او يارى مى‏كرد... ولى همان كسانى كه در آن روز به پدرش تا پاى مرگ دست بيعت دادند و ياريش كردند اين دختر را يارى نكردند، ديگر آن خوى عربى، آن روحى پايدارى، آن خلق وفادارى از جان آنان رخت بربسته بود و خود شرمنده و سرافكنده بدين دگرگونى و سستى اقرار مى‏كردند و مى‏گفتند: اى دختر رسول خدا... ما با اين مرد (ابوبكر) بيعتى كرديم و گذشت! 
فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- با تعجب جواب مى‏دهد: 
آيا دست روى دست مى‏گذاريد تا ميراث رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- از خانه‏اش برده شود و در خانه‏ى ديگرى جاى گيرد (19) 
«ابوبكر و عمر پس از آن كه زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- را آزردند و به خانه‏ى او كه خانه‏ى وحى بود يورش آوردند، به نزد او مى‏روند تا از او پوزش بخواهند، زهرا- سلام‏اللَّه‏عليها- آن دو را با هم مخاطب ساخت و گفت: آيا اگر حديثى از رسول خدا به شما بگويم باور مى‏داريد و به آن عمل مى‏كنيد؟ هر دو گفتند: آرى. 
(فرمود:) شما را به خدا سوگند مى‏دهم، آيا از رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- نشنيديد كه مى‏فرمود: خشنودى فاطمه خشنودى من است و خشم فاطمه خشم من است، هركس فاطمه دخترم را دوست بدارد، مرإ؛؟؟ّّ دوست داشته و هركس فاطمه را خشنود كند مرا خشنود كرده است، و هركس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است. 
(گفتند:) ما اين سخنان را از رسول خدا شنيديم. 
آنگاه روى و دو دست به سوى آسمان دراز كرد و با سوز دل همى گفت: من خدا و فرشتگان او را گواه مى‏گيرم كه شما تن، مرا به خشم آورديد و خشنودم نكرديد... اگر رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله و سلم- را ملاقات كردم شكايت شما را به او خواهم كرد» (20) آرى، عرفان فاطمه- سلام‏اللَّه‏عليها- در افكارش، بياناتش، رفتارش، تحمل و صبرش، عبادتش و... ظهور يافته است. او در تمام حالات، خدا را بر نعمتهايش حمد و ستايش گفت و خدا را بر دردها، مصيبتها و بلاها شكرگزار بود، وقتى رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- فرمود: دخترم! تلخيهاى دنيا را به جهت شيرينى آخرت بنوش. پاسخ داد: «يا رسول‏اللَّه الحمدللَّه على نعمائه والشكر للَّه على الائه» و خدا اين آيه را درباره‏اش نازل فرمود: 
«وَ لَسَوْفُ يُعطيكَ رَبُّكَ فَتَرضى (21)و بزودى پروردگارت آنقدر به تو مى‏بخشد كه راضى و خشنود مى‏گردى». 

  1ـ رشحات البحار، بيان مراتب حضور قلب در عبادات، ص 173 و 174. 
2ـ مفاتيح‏الجنان، مناجات المفتقرين. 
3ـ بحارالانوار، ج 43، ص 19، 20 و 22. 
4ـ «براستى آنانى كه خدا و رسولش را اذيت مى‏كنند خداوند اينها را در دنيا و آخرت لعنت كرده است و عذابى كه محيط بر اينهاست، مهيا فرموده است» (سوره‏ى احزاب، آيه‏ى 57. 
5ـ بحارالانوار، ج 43، ص 25، روايت 23. 
6ـ بحارالانوار، ج 43، ص 29، روايت 34. 
7ـ بحارالانوار، ج 43، ص 32، روايت 39. 
8ـ بحارالانوار، ج 43، ص 26، روايت 24. 
9ـ بحارالانوار، ج 43، ص 23، روايت 19. 
10ـ بحارالانوار، ج 43، ص 23،روايت 19. 
11ـ بحارالانوار، ج 43، ص 26، روايت 25، ص 37. 
12ـ خطبه‏ى آتشين فاطمه (س) والاحتجاج، ج 1، ص 98 (احتجاج فاطمة الزهراء (س) على القوم...). 
13ـ سوره‏ى آل‏عمران، آيه‏ى 42. بحارالانوار، ج 43، ص 24. 
14ـ بحارالانوار، ج 43، ص 81، روايت 3. 
15ـ بحارالانوار، ج 43، ص 84. 
16ـ بحارالانوار، ج 43، ص 172. 
17ـ ميزان الحكمة، ج 1، ص 486. 
18ـ فاطمه‏ى زهرا، بانوى نمونه‏ى اسلام، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 60. 
19ـ امام على (ع)/ عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، ص 312 و 313. 
20ـ امام على (ع)/ عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1،ص 333 332. 
21ـ سوره‏ى ضحى، آيه‏ى 5، الميزان، ج 2.

سیّد پوریا بازدید : 18 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

  روزى پيامبر (ص) در ميان على و فاطمه نشست. حضرت على عليه‏السلام به پيامبر (ص) عرضه داشت: «كداميك از ما دو نفر را بيشتر دوست داريد، من و يا فاطمه سلام‏اللَّه‏عليه را؟» پيامبر (ص) فرمودند «فاطمه عليهاالسلام را بيشتر دوست مى‏دارم، و تو نزد من عزيزتر و ارزنده‏تر مى‏باشى» و پاسخى از اين بهتر براى توصيف مقام و منزلت على عليه‏السلام و فاطمه سلام‏اللَّه‏عليه نمى‏باشد، زيرا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فاطمه سلام‏اللَّه‏عليه را از روى شفقت و محبت پدرانه بيشتر دوست داشت و على عليه‏السلام را از نظر مقام و منزلت و فضيلت گرامى‏تر مى‏داشت.

سیّد پوریا بازدید : 25 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 حديث لوح گفتارى است نورانى در معرفى اوصياء و جانشينان پيامبر مكرم اسلام صلى اللَّه عليه و آله. حديثى كه با معرفى تك‏تك معصومين عليهاالسلام پرده از بعضى از وقايع و اتفاقات زمانهاى آنها برمى‏دارد ما در اينجا جهت اختصار فقط به نقل ترجمه اين حديث كفايت مى‏كنيم: 
ابوبصير از امام صادق عليه‏السلام روايت نموده است كه حضرت فرمود: 
"پدرم امام باقر عليه‏السلام به جابر بن عبدالله انصارى فرمود: من با تو كارى دارم چه وقت مناسب است كه تو را مكان خلوتى ببينم و از تو پرسش نمايم؟ جابر گفت: هر وقت كه اراده فرمائيد. حضرت روزى با او خلوت كرده و به او فرمود: اى جابر! درباره آن لوحى كه در دست مادرم فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله ديدى و آنچه كه در آن نوشته شده بود، به من خبر ده! جابر گويد: خدا را گواه مى‏گيرم كه در زمان زندگى پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله به حضور حضرت زهرا عليهاالسلام مشرف شدم تا تولد حسين عليه‏السلام را به آن حضرت تبريك و تهنيت گويم. در دست آن حضرت لوحى سبز رنگ ديدم، گمان كردم زمرد است، با خطى سپيد مانند نور خورشيد روى آن نوشته شده بود. عرض كردم: پدر و مادرم به فدايت باد! اى دختر رسول خدا! اين لوح چيست؟ فرمود: اين لوحى است كه خداوند عزوجل به پيامبرش هديه كرده و در آن نام پدر و نام شوهر و فرزندان و جانشينان از فرزندانم نوشته شده است و پدرم به خاطر خشنودى من آن را به من بخشيده است. جابر گويد: حضرت آن لوح را به من داد. من آن را خوانده از روى آن نسخه‏اى برداشتم." 
امام باقر فرمود: "آيا مى‏توانى آن را به من نشان دهى؟" گفت: "آرى." حضرت با وى به خانه‏اش رفت. جابر نامه‏اى را بيرون آورد. حضرت فرمود: "اى جابر! تو در نوشته خودت نگاه كن تا من بر تو بخوانم!" جابر در نسخه خود نگريسته، پدرم حضرت باقر بر او قرائت فرمود، به خدا سوگند حتى يك حرف با نوشته او مخالفت نداشت. جابر گفت: "خدا را شاهد مى‏گيرم كه به همينگونه در آن لوح نوشته ديدم: بنام خداوند بخشنده مهربان، اين نوشته‏اى است از سوى خداوند شكوهمند و با حكمت براى محمد، نور و فرستاده و نماينده و راهنمايش كه فرشته وحى آن را از سوى پروردگار جهانيان آورده است، اى محمد نامهاى مرا بزرگ شمار، نعمتهايم را سپاس گزار، الطاف و بخششهايم را منكر مباش! همانا من خدايم، جز من خداوندى نيست، در هم شكننده زورگويان، نابودكننده گردنفرازان، خواركننده ستمگران و پاداش‏دهنده روز جزايم. همانا من خدايم و جز من خداوندگارى نيست هر كس به غير فضل من اميدوار باشد و يا از غير عدالت من بترسد، او را به گونه‏اى عذاب كنم كه هيچ‏يك از جهانيان را بدانگونه عذاب نكرده باشم، پس مرا پرستش كن و بر من توكل نما! 
من هيچ پيامبرى را مبعوث نكردم و دوران هيچ پيامبرى پايان نيافته مأموريتش سپرى نشد مگر اينكه برايش جانشينى قرار دادم. من تو را بر پيامبران برترى داده جانشينت را بر جانشينان فضيلت بخشيدم، و به دو نوه و به دو شير بچه‏ات، حسن و حسين بعد از او تو را گرامى داشتم، حسن را پس از سپرى شدن دوران پدرش، معدن علم خود و حسين را نگهبان گنجينه وحى‏ام قرار دادم و او را به شهادت گرامى داشته فرجام كارش را به خوش‏بختى و سعادت ختم كردم، او برترين شهيد و درجه شهادتش والاترين درجه است، كلمه تامه خود را با او قرار دادم و حجت بالغه من نزد اوست، پاداش و كيفرم را با وساطت خاندان او انجام مى‏دهم، نخستين نفر از خاندان او على، سرور عابدان و زيور اولياء گذشته من است و پسرش همنام جد پسنديده‏اش محمد كه شكافنده علم و معدن حكمت من است، ناباوران درباره جعفر نابود مى‏شوند و آن كس كه او را رد نموده پذيرايش نباشد، همانند كسى است كه مرا رد كرده است. اين گفتار حتمى و راستين مناست كه جايگاه جعفر را گرامى داشته من او را درباره دوستان و پيروان و يارانش خشنود مى‏سازم، پس از او موسى را در شرايطى آشفته و تاريك انتخاب مى‏كنم، زيرا رشته سنت واجبم بريده نگشته و حجتم پوشيده نخواهد ماند و دوستانم هرگز به زحمت نخواهند افتاد. آگاه باش! هركس منكر يكى از آنان شود، مانند آن است كه نعمتم را انكار كرده باشد و هركس يك آيه از كتابم را تغيير دهد، بر من تهمت و افترا بسته است. واى بر افترا زنندگان منكر به هنگام سپرى شدن دوران بنده‏ام و حبيب و برگزيده‏ام موسى! آگاه باشيد! كسى كه هشتمين نفر را تكذيب كند، همه اولياء مرا تكذيب كرده است. 
على، ولى و ناصر من و كسى است كه زحمتهاى پيامبرى بر دوش او گذارده شده است و با تحمل بار سنگين آن او را آزموده‏ام. وى را ديوى خودخواه و مستكبر خواهد كشت و در شهرى كه ذوالقرنين، اين بنده شايسته، آن را ساخته است، در كنار بدترين مخلوقم دفن خواهد شد. اين گفتار حتمى است كه ديدگانش را به محمد پسرش و جانشين پس از او روشن خواهم ساخت. 
او وارث علم و معدن حكمت و جايگاه راز نهانى و حجت من بر آفريدگانم است. بهشت را جايگاهش قرار داده شفاعتش را درباره هفتاد نفر از افراد خانواده‏اش كه همگى مستوجب آتش جهنم باشند مى‏پذيرم، و پسرش على كه ولى و ناصر و شاهد و گواه من در بين مخلوقاتم و امين بر وحى‏ام مى‏باشد دوران او را با سعادت و نيكبختى ختم مى‏كنم و از او دعوت‏كننده به راهم و نگهبان دانشم حسن را بيرون مى‏آورم، و بعد اين دوران را به پسرش (محمى) تكميل مى‏كنم كه رحمت براى جهانيان است، كمال موسى و روشنائى عيسى و پايدارى ايوب بر اوست، به زودى دوستانم در دوران او خوار گردند و سرهايشان همچون سرهاى ترك و ديلم به هديه فرستاده شود، آنان كشته و سوزانيده مى‏شوند و پيوسته در حال ترس و رعب و اضطرابند، زمين از خونشان رنگين و فرياد و آه و ناله در بين زنانشان گسترش يابد، آنان دوستان راستين من مى‏باشند، هرگونه آشوب كور و تاريك را به وسيله آنان دفع كنم و تزلزلات و دگرگونيها را بوسيله آنان برطرف سازم و سختيها و زنجيرها را توسط آنان بگسلم. درود و رحمت پروردگارشان بر ايشان باد! و آنان همان راه يافتگانند.(1) 

  1ـ از كتاب فاطمه زهرا عليهاالسلام شادمانى دل پيامبر/ ص 413

سیّد پوریا بازدید : 41 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

به اتفاق همه‏ى مسلمانان، رسول‏اللَّه (ص) درباره‏ى قرآن و عترت فرمودند: من دو چيز را به عنوان امانت و يادگار نزد امت مى‏گذارم، يكى قرآن، ديگرى عترت و اهل‏بيتم و شما تا زمانى كه به اين دو تمسك كنيد گمراه نخواهيد شد، و اين دو از هم جدا نمى‏شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند: 
قال رسول‏اللَّه (ص): «انى تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى ابدا، و هما كتاب اللَّه طرفه بيداللَّه و طرفه بايديكم، الثقل الاكبر، و عترتى اهل بيتى، والثقل الاصغر و لا يسبقوهم فتهلكوا فلا تعلموهم فانهم اعلم منكم و لن يفترقا حتى يردا على الحوض كهاتين...». (1) 
آرى ماترك و ارثيه‏ى رسول‏اللَّه (ص) اين دو چيز گرانبها و باارزش است كه در حقيقت ارثيه‏ى نبوت و رسالت از آدم تا خاتم مى‏باشد، كه حجت بالغه‏ى خداى سبحان است تا روز قيامت. 
حديث شريف ثقلين از جمله احاديث معتبر و متواترى است كه حتى الفاظ آن هم به تواتر از رسول‏اللَّه (ص) رسيده است، به طورى كه هيچگونه شك و ابهامى در آن وجود ندارد، و با مراجعه به م‏آخذ و منابع روايى، اين حقيقت همانند آفتاب نيمروزى كه حتى افراد كور هم وجود آن را احساس مى‏كنند، روشن و آشكار است. اگر كسى اين حقيقت را منكر شود، خود را به كورى زده و اعشى‏منش است كه حقيقت آشكار را كتمان مى‏كند، كه البته درمان اين بيمارى بسيار دشوار و چه بسا ناممكن باشد. 

  1ـ ماخذ زيادى در جزوه تحقيقى موسوم به حديث الثقلين ص 5، نوشته‏ى محقق گرامى جناب قوام‏الدين وشنوى درباره‏ى حديث شريف و متواتر ثقلين ذكر شده. و نيز بحار، ج 23، ص 106 به بعد مراجعه شود.

سیّد پوریا بازدید : 22 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

فاطمه صلوات‏اللَّه‏عليها ليلةالقدر بود، و ليلةالقدر داراى مراتبى است، چنانكه همه حقايق وجودى چنين‏اند هر مرتبه دانى رقيقه عالى آن است و مرتبه عالى، حقيقت رقيقه‏ى مرتبه دانى است. خداى سبحان فرمود: «شما نشئه نخستين را فهميديد پس چرا متذكر نمى‏گرديد» و در روايت رضوى چنين آمده: «خردمندان دانستند كه حقايق عالم ماوراى اين نشئه جز از طريق حقايق اينجا شناخته نمى‏شوند». 
در اثر صادقى آمده است: «خداى تعالى عالم ملك را بروزان ملكوت خلق كرده و ملكوت را بر مثال جبروت تأسيس كرده تا از ملك بر ملكوت و از ملكوت بر جبروت (عقول) استدلال شود». 
بدان كه از منازل سير حبى وجودى در قوس نزولى به ليل و ليالى تعبير مى‏شود و در قوس صعودى به يوم و ايام تعبير مى‏گردد. پس عصمةاللَّه الكبرى حضرت فاطمه همانگونه كه ليلةالقدر است همچنين يوم‏اللَّه نيز مى‏باشد. و انسان كامل در عصر محمدى وعاء حقايق قرآن است. اگر خواهى چنين بگو: انسان كامل قرآن ناطق است. پس يازده قرآن ناطق از اين شب مباركه‏اى كه شب قدر است و مادر امامان است، نازل شده است. پس بفهم آنگاه در سخن حق سبحان تدبر نما كه به پيغمبر اكرم فرمود: «ما به تو كوثر را بخشيديم». 
رسول خدا (ص) فرمود: «هركس فاطمه را آنگونه كه حق فاطمه است بشناسد شب قدر را ادراك كرده است و علت نامگذارى آن حضرت به فاطمه آن است كه خلايق از كنه معرفت وى بريده شدند (به كنه معرفت وى نمى‏رسند)». 
و در اثر صادقى چنين آمده: «هركس فاطمه را آنگونه كه سزا است بشناسد، ليلةالقدر را ادراك كرده است». 
تمام اين حديث در تفسير فرات كوفى چنين است: «فرات گويد محمد بن قسم بن عبيد به اسناد معنعن خويش از ابى‏عبداللَّه عليه‏السلام ما را حديث كرد كه آن حضرت فرمود: انا انزلناه فى ليلةالقدر. ليله فاطمه است و قدر اللَّه است، پس آنكس كه فاطمه را آنگونه كه سزاست بشناسد ليلةالقدر را ادراك كرده است. علت نامگذارى وى به فاطمه آنست كه خلايق از معرفت فاطمه محروم و بريده شدند. 
(محمد بن قسم شك كرده كه حديث با «عن» از حضرتش شرف صدور يافت و يا بدون «عن)» و سخن خدا: «و ما ادريك ما ليلةالقدر، ليلةالقدر خير من الف شهر» يعنى چه مى‏فهمى كه ليلةالقدر چيست ليلةالقدر بهتر از هزار ماه است يعنى شب قدر بهتر از هزار مومن است زيرا فاطمه مادر فرود مومنان است- تنزل الملائكة والروح فيها- ملائكه و روح را در اين شب فرود مى‏آورند و ملائكه مومنانى‏اند كه علم آل‏محمد (ص) را واجدند و مراد از روح‏القدس فاطمه است. باذن ربهم من كل امر سلام هى حتى مطلع الفجر يعنى از هر امرى به اذن پروردگارشان در حالى كه سلام مى‏گويند تا فجر طلوع كند يعنى تا حضرت قائم خروج كند». 

سیّد پوریا بازدید : 26 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 موضوع دوازدهم در حقيقت تابع و حاصل موضوع يازدهم است. كيفيت خلقت يكسان چهارده معصوم عليهم‏السلام، ايجاب مى‏كند كه در تمام شئون ولايت نيز رديف يكديگر باشند؛ لذا اثرات بغض و يا محبت، اطاعت و يا عصيان نسبت به هر معصومى برابر و يكسان با آثار و داد و يا عناد، سر پيچى و يا پيروى نسبت به هر يك از معصومين ديگر مى‏باشد. اخبار وارده در اين موضوع بسيار زياد و فوق‏العاده است و شيعه و سنى همگى به اين روايات معتقد بوده و به صحبت آنها اعتراف دارند. در اينجا چند روايت از اين دسته اخبار براى نمونه نقل مى شود: «اخذ الرسول الاكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم بيد الحسن والحسين، فقال: من احبنى و احب هذين و اباهما و امهما كان معى فى درجتى يوم‏القيامة». (1) 
«رسول خدا دست حسنين را گرفت و فرمود: هركس مرا، و اين دو فرزند مرا، و پدر و مادر اين دو را دوست بدارد، روز قيامت با من هم‏درجه خواهد بود». 
هم‏درجه بودن با پيامبر اكرم مطلبى است كه جا دارد بطور تفضيل درباره‏ى آن بحث و بررسى بعمل آيد تا كاملا موضوع بر همگان روشن گردد. 
آيا چگونه امكان دارد كسى در روز قيامت با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم هم‏درجه باشد؟ مگر بشرى مى‏تواند به درجه‏ى رفيع و بى‏نظير پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نائل شود؟ آيا چطور ممكن است كه انسانى به درجه‏ى والاى اميرالمؤمنين دسترسى پيدا كند؟ در اين كلام حضرت رسول يك سر مگو، و يك راز نگفتنى نهفته است و آن عبارت از اين است كه آن حضرت مى‏خواهد بگويد: هركس مرا و عترت مرا دوست بدارد به درجه‏ى مؤمنين به ولايت نائل شده است، و با من در رديف مواليان و در صف معتقدين به ولايت قرار دارد، اگرچه در اين صف و در اين درجه، هر فردى داراى رتبه‏ى متفاوت و مخصوص به خود مى‏باشد، چنان كه موحدان و افراد باايمان را در روز قيامت درجات متفاوت بيشمارى است، مؤمنين به ولايت را نيز به تعداد افرادشان درجاتى است ولى در عين حال همه‏ى آنان، در صف موحدين، در صف معتقدين، و در درجه‏ى مؤمنين به ولايت با محمد بن عبداللَّه هم‏صف، هم‏رديف، هم‏دين، و هم‏درجه‏اند، و يا به عبارت ديگر، ممكن است عده‏اى به درجه‏ى شهادت نائل آيند ولى رتبه و مقام معنوى هر يك با ديگرى متفاوت بوده، و تنها در مرتبه‏ى شهادت همه- با نسبتهاى مختلف- مشترك باشند و با حفظ مراتب و مقامات مخصوص به خود، يكديگر هم‏صف و هم‏رديف. 
بايد توجه داشت كه درجات معنوى به تعداد افراد بشر متفاوت است، مثلا جميع موحدين اگر چه به «درجة التوحيد» نائل شده و با يكديگر در اين موضوع نزديك و هم‏درجه‏اند، ليكن خود اين درجه، انبيا دارد، اوصيا دارد، علما دارد، شهدا دارد، مخلصون دارد، كه هر يك را مقام و مرتبه‏ى بسيار متفاوت و مخصوص به خود است، و تنها در موحد بودن با هم مشتركند، و عينا همين گونه است «درجة الولايه» و «درجة المحبه». 
روايت مورد بحث را عده‏اى از علماء سنى در كتابهاى خود نقل كرده‏اند كه از جمله‏ى آنان: احمد بن حنبل در مسند احمد، ترمذى در جامع صحيح- كه يكى از صحاص ششگانه است-، خطيب بغدادى در تاريخش، ابن عساكر در تاريخش، جزرى (2) در اسنى المطالب، ابن اثير در اسدالغابه، ابوالمظفر در تذكره، محب‏الدين طبرى در «رياض» و «ذخائر»، ابن حجر عسقلانى در «تهذيب» و ابن‏حجر هيتمى در «صواعق». 
ابن حجر هيتمى در تشريح حديث مذكور مى‏فرمايد: 
«ليس المراد بالمعيه هنا المعيه من حيث المقام، بل من جهه رفع الحجاب...». (3) 
اين دانشمند سنى بسيار نيكو مطلب را درك نموده است كه مى‏گويد- در اينجا كه پيامبر اكرم مى‏فرمايد: هر كس مرا و على و زهرا و دو فرزندم حسن و حسين را دوست بدارد با من در روز قيامت هم‏درجه است- مبادا چنين به نظر آيد كه مقصود هم‏مقام بودن با رسول خداست، بلكه مراد اين است كه چون هر مسلمان با ايمانى به على و اولاد على محبت داشته باشد، خداى تعالى او را به جوار رحمتش نزديك مى‏فرمايد، و در مركز لطف و احسانش قرار مى‏دهد، و پرده‏ها برداشته مى‏شود، در اين مقام رفع حجاب، و بى‏پرده در محضر حق تبارك و تعالى قرار گرفتن، با پيامبر هم‏صف و همراه است. 
ابن‏حجر آنگاه به سخن چنين ادامه مى‏دهد: 
«... نظير ما فى قوله تعالى: (فأولئك مع الذين انعم اللَّه عليهم من النبيين والصديقن والشهداء والصالحين، و حسن اولئك رفيقا) (4) 
«چنانكه خداى تعالى مى‏فرمايد: مسلمانان مؤمن، با انبياء و صديقين و شهدا و صالحين- كه خدا نعمتهاى خويش را به آنان عطا فرموده است- همگام و همراهند، و چه رفيقان نيكويى؛» و كاملاً روشن است كه در اين آيه يكسان بودن مقامات مطرح نيست بلكه مراد برابر بودن همه‏ى اهل ايمان است در معرض فيض، و در جلوه‏گاه رحمت، و بى‏پرده در محضر لطف و مرحمت خدا قرار گرفتن. وگرنه هر يك از انبيا، صديقين، شهدا، علما، صالحين، ابرار، اخيار، و مخلصون را مقامى خاص و جداگانه، و درجه و مرتبه‏اى مخصوص به خود مى‏باشد. پنج تن آل‏عبا عليهم‏السلام را نيز مرتبه و مقامى است بى‏نظير و مخصوص به خودشان كه هر پنج تن بطور يكسان در آن مشتركند، و هرگز كسى را به آن مقام والا راه نيست. 
روايات ديگرى در اين مورد علماى سنى و شيعه نقل كرده‏اند كه برخى از آنها ذكر مى‏شود: 
حضرت رسول اكرم مى‏فرمايد: 
«من احب هولاء (يعنى الحسن والحسين و فاطمة و عليا) فقد احبنى و من ابغضهم فقد ابغضنى». (5) 
«هركس اينان يعنى حسن و حسين و فاطمه و على را دوست بدارد، مرا دوست داشته است، و كسى كه با اينان دشمنى كند، با من خصومت كرده است». 
و درباره‏ى حضرت صديقه زهرا عليهاالسلام مى‏فرمايد: 
«... من آذاها فقد آذانى، و من آذانى فقد آذى اللَّه، (6) 
«و ذلك قوله تعالى (ان الذين يوذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فى الدنيا و الاخرة...) (7) 
«هركس فاطمه را بيازارد مرا آزرده است، و هر مرا اذيت كند گويى خدا را آزرده است، چنانكه خداى تعالى مى‏فرمايد: (همانا آن كسانى كه خدا و رسول او را بيازارند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و از رحمت خود دور فرموده است)»؛ كه با توجه به فرمايش پيامبر اكرم آزار حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها برابر است با ايذاء نسبت به خدا و رسول او. رواياتى كه نقل شد و احاديثى كه از قول پيامبر اكرم در اين موضوع بيان مى‏شود، همگى عبارات كتب عامه است كه شيعه و سنى در صحت آنها متفق‏القول هستند: 
«فاطمة بضعة منى، من اغضبها اغضبنى»، 
«فاطمه پاره‏ى تن من است، هر كس او را خشمگين كند، مرا به خشم آورده است». 
«فاطمة بضعة منى، يوذينى ما آذاها، و يغضبنى ما اغضبها»، 
«فاطمه پاره‏ى تن من است، آنچه فاطمه را بيازارد، مرا نيز آزرده مى‏سازد، و آنچه فاطمه را به خشم آورد مرا هم غضبناك مى‏كند». 
«فاطمة بضعة منى، يقبضنى ما يقبضها، يبسطنى ما يبسطها»، 
«فاطمه پاره‏ى تن من است، آنچه او را دلگير كند مرا گرفته خاطر مى‏سازد، و آنچه او را مسرور گرداند، مرا شاد مى‏نمايد». 
«فاطمة بضعه منى، يوذينى ما آذاها، و ينصبنى (8) 
ما انصبها»، 
«فاطمه پاره‏ى تن من است، آنچه او را آزرده كند مرا مى‏آزارد، و آنچه او را به زحمت اندازد مرا دچار مشقت مى‏نمايد».
علماى فريقين روايات بسيار ديگرى از پيامبر اكرم با مفهومى تقريبا همانند احاديث مذكور- ولى با عبارات مختلف- نقل كرده‏اند كه چند نمونه از آنها را در اينجا يادآور مى‏شويم: 
«فاطمة بضعة منى، يسعفنى (9) ما يسعفها»، 
«فاطمة شجنة (10) منى، يبسطنى ما يبسطها، و يقبضنى ما يقبضها»، 
«فاطمة مضغة منى، من آذاها فقد آذانى»، 
«فاطمة مضغة منى، يقبضنى ما قبضها، و يبسطنى ما بسطها»، 
«فاطمة مضغة منى، يسرنى ما يسرها». 
هدف و منظور ما از نقل اين احاديث شريف در منقبت حضرت صديقه زهرا سلام‏اللَّه‏عليها اين است كه بر همگان ثابت شود موضوع محبت و يارى آن حضرت، و يا بغض و دشمنى واذيت او، عينا همانند محبت و دوستى با پيامبر اكرم و يا عدوات و عناد نسبت به مقام نبوت است؛ و اعتقاد داشتن به اين مطلب، هرگز منحصر به يك مذهب خاص نيست، بلكه اين موضوع كاملاً اسلامى و كلى است، و بدون ترديد از معتقدات تمام مسلمين جهان است. 

  1ـ مسند احمد حنبل ج 1/ 77 (طبع احمد محمد شاكر: ج 2/ 25، 26/ ح 576)، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب 21- ج 5/ 641، 642/ ح 3733، معجم صغير طبرانى ص 399/ ح 961، معجم كبير طبرانى ج 3/ 50/ ح 2654، تاريخ بغداد ج 13/ 287، 288، الرياض النضره ج 3/ 189، ذخائرالعقبى ص 23، 91، نظم دررالسمطين ص 210، تاريخ مدينه دمشق (ط دارالفكر) ج 13/ 196، فرائدالسمطين ج 2/ 25، 26/ ح 366، مختصر تاريخ دمشق ج 7/ 11، تهذيب الكمال ج 29/ 359، 360، اسدالغابه ج 4/ 29، سير اعلام النبلاء ج 12/ 135، تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث و وفيات 241 الى 250- ص 508، اسنى المطالب ص 121، 122، تهذيب التهذيب ج 10/ 430، الصواعق المحرقه ص 213، 264، 284، نزهةالمجالس 2/ 232، كنزالعمال ج 12/ 97/ ح 34161، 103/ ح 34196، ج 13/ 639/ ح 37613، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، در السحابه ص 269، رشفه الصادى ص 44. 
يكى از روات اين حديث نصر بن على بن نصر جهضمى است. عبداللَّه بن احمد بن حنبل مى‏گويد: «زمانيكه نصر بن على اين حديث را نقل نمود متوكل دستور داد او را هزار تازيانه بزنند. جعفر بن عبدالواحد با متوكل صحبت كرد و پيوسته به او گفت: اين مرد (يعنى نصر بن على) از اهل سنت است. جعفر بن عبدالواحد آنقدر اين سخن را گفت تا متوكل از او دست برداشت». (تاريخ بغداد ج 13/ 288، تهذيب‏الكمال ج 29/ 360، تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث و وفيات 241 الى 250- ص 508، سير اعلام النبلاء ج 12/ 135، تهذيب التهذيب ج 10/ 430). 
خطيب بغدادى نيز مى‏گويد: «متوكل از آنجائى كه پنداشت نصر بن على رافضى است دستور زدن او را داد، ولى زمانى كه دانست او از اهل سنت است وى را رها نمود». (تاريخ بغداد ج 13/ 288، سير اعلام النبلاء ج 12/ 135، تهذيب‏الكمال ج 29/ 360). 
ذهبى پس از نقل ماجراى نصر ب على با متوكل مى‏گويد: «متوكل سنى بود ولى در او نصب (يعنى دشمنى با على) نيز بود». ذهبى سپس مى‏گويد: «نصر بن على از امامان ثابت قدم (و مورد اعتماد) اهل سنت است». (سير اعلام النبلاء ج 12/ 135). 
2ـ شمس‏الدين محمد بن محمد بن محمد ابوالخير دمشقى مقرى شافعى معروف به اين جزرى متوفاى 833 هجرى. شرح حال او را بصورت مبسوط مى‏توان در كتاب الضوء اللامع ج 9/ 255- 260 يافت. در آنجا صاحب كتاب، مشايخ وى را در فقه و اصول و حديث و معانى و بيان برشمرده و مى‏گويد: افرادى بوده‏اند كه به او اجازه‏ى افتاء و تدريس و اقراء داده‏اند. سپس تصانيف ابن جزرى را در علوم مختلف ذكر مى‏كند و از آنها تجليل مى‏نمايد. از جمله كتبى كه صاحب الضوء اللامع براى او برمى‏شمرد كتاب «اسنى المطالب فى مناقب آل‏ابى‏طالب» مى‏باشد. شرح حال ابن جزرى را در كتاب الشقايق النعمانيه ج 1/ 39- 49، و در تعاليق الفوائد البهيه ص 140 نيز مى‏توان يافت. (الغدير ج 1/ 129). 
3ـ الصواعق المحرقه ص 213. 
4ـ سوره‏ى النساء، آيه‏ى 69
5ـ زيرنويس=زيد بن ارقم مى‏گويد: 
«كنت عند رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم جالسا، فمرت فاطمه عليهاالسلام، و هى خارجه من بيتها الى حجره نبى اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم و معها ابناها: الحسن و الحسين، و على فى آثارهم، فنظر اليهم النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم فقال: من احب هولاء فقد احبنى، و من ابغضهم فقد ابغضنى». (تاريخ مدينه دمشق- قسم ترجمه الحسين ع- ص 91، مختصر تاريخ دمشق ج 7/ 120، 121، كنز العمال ج 12/ 103/ ح 34194). 
يعنى «من نزد پيامبر اكرم نشسته بودم كه فاطمه- در حالى كه حسن و حسين با او بودند و على نيز در پى آنان روان بود- از خانه‏ى خود به سوى حجره‏ى پيامبر آمد. رسول خدا فرمود: هر كس كه اينها را دوست بدارد مرا دوست دارد و هركس كه با اينان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است». 
در اينجا توجه خوانندگان را به قسمتى از يك روايت «سلمان» جلب مى‏نماييم. جناب سلمان از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل مى‏كند كه حضرت فرمود: «يا سلمان من احب فاطمه بنتى فهو فى الجنه معى، و من ابغضها فهو فى النار...». (فرائدالسمطين ج 2/ 67/ ح 391). 
يعنى «اى سلمان هركس كه دخترم فاطمه را دوست بدارد در بهشت با من خواهد بود و هركس كه بغض و دشمنى فاطمه را در دل داشته باشد در آتش جاى خواهد گرفت...». 
6ـ اين قسمت از روايت در كتب عامه نيز موجود است. «مجاهد بن جبر» اين حديث را به اين صورت نقل مى‏نمايد: 
«خرج النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم و هو آخذ بيد فاطمه، فقال: من عرف هذه فقد عرفها، و من لم يعرفها فهى فاطمه بنت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و هى بضعه منى، و هى قلبى و روحى التى بين جنبى، فمن آذاها فقد آذانى، و من آذانى فقد اذى اللَّه». (الفصول المهمه ص 139، نزهةالمجالس ج 2/ 228، نور الابصار ص 41). 
7ـ سوره‏ى الاحزاب، آيه‏ى 57. 
8ـ زبيدى در توضيح اين كلمه چنين مى‏گويد: 
«و فى الحديث: (فاطمه بضعه منى، ينصبنى ما انصبها) اى يتعبنى ما اتعبها، و النصب التعب، و قيل المشقه...». (تاج العروس ج 1/ 485). 
9ـ زبيدى مى‏گويد: «ما روى فى الحديث: (فاطمه بضعه منى، يسعفنى ما يسعفها) اى ينالنى ما يالها، و يلم بى ما يلم بها». (تاج العروس ج 6/ 139). 
10ـ به معنى شاخه‏ى درخت و به معنى هر چيزى است كه پاره و شعبه‏اى از كل يك چيز باشد. (تاج‏العروس ج 9/ 250).

سیّد پوریا بازدید : 25 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 مسأله شفاعت، چيزى است كه ريشه‏ى قرآنى و حديثى داشته و ضرورت مذهب به حساب مى‏آيد. بنابراين، يكى از شفعاى روز قيامت- آن هم در حد وسيع- حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام مى‏باشد كه در اينجا توجه شما را به مضمون دو حديث كه از طريق حضرت سلمان و جابر جعفى آمده است جلب مى‏كنم: 
روزى سلمان به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خدا گفت: اى مولاى من! تو را سوگند به خدا، از عظمت فاطمه عليه‏السلام در روز قيامت تعريفى بفرماييد. 
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله با تبسم رو به سلمان كرد و فرمود: سوگند به آن آفريدگارى كه جانم در دست اوست، فاطمه عليهاالسلام را در آن روز بر ناقه‏اى از ناقه‏هاى بهشت سوار مى‏كنند، جبرئيل و ميكائيل به ترتيب از راست و چپ او حركت مى‏نمايند. اميرالمؤمنين پيشاپيش و حسن و حسين از پشت سر، وى را همراهى مى‏كنند، تا بدين طريق فاطمه عليهاالسلام از پل‏صراط مى‏گذرد و پس از گفتگوهاى زياد، آنگاه خطاب مى‏رسد: فاطمه! هرچه مى‏خواهى بخواه. دخترم عرض مى‏كند: 
اسالك ان لاتعذب محبى، و محبى عترتى بالنار، فيوحى اللَّه اليها: يا فاطمه! و عزتى و جلالى و ارتفاع مكانى، لقد آليت على نفسى من قبل ان اخلق السموات و الارض بالفى عام ان لااعذب محبيك و محبى عترتك بالنار. (1) 
بار الهى! از تو مى‏خواهم علاقه‏مندان خود و فرزندانم حسن و حسين را در آتش مسوزان. خطاب مى‏رسد: يا فاطمه! سوگند به عزت و جلالم، دو هزار سال پيش از خلق آسمانها و زمين، بر خودم لازم كرده‏ام كه اين حاجت تو را برآورم 
جابر جعفى نيز به حضور امام باقر عليه‏السلام رسيده، عرض كرد: فدايت شوم، حديثى در مورد فاطمه عليهاالسلام بفرماييد، كه با نقل آن، شيعيان را خوشحال كنم. 
حضرت فرمودند: در روز رستاخيز منابرى از نور براى پيامبران نصب مى‏گردد، كه منبر رسول خدا از همه مجلل‏تر است و همچنين منبرهايى براى اوصيا در نظر مى‏گيرند كه جايگاه على عليه‏السلام از همه بالاتر مى‏باشد آنگاه نوبت به فرزندان انبيا مى‏رسد كه مقام حسن و حسين عليهماالسلام بس منيع‏تر است. سپس نوبت فاطمه عليهاالسلام فرامى‏رسد و او را با تجليل و شكوه بى‏نظير به محشر آورند و كنار در بهشت قرار مى‏گيرد، ولى داخل آن نمى‏شود و مى‏گويد: خدايا! از تو مسالت مى‏دارم كه مقام مرا در همچو روزى براى اهل محشر معلوم كنى. 
از جانب خدا ندا مى‏رسد: اى دختر پيامبر! برگرد به سوى اهل محشر و هر كه را از علاقه‏مندان خود يافتى شفاعت كن. 
امام باقر عليه‏السلام مى‏فرمايند: به خدا سوگند، فاطمه عليهاالسلام شيعيان خويش را يكى پس از ديگرى انتخاب نموده و داخل بهشت مى‏نمايد، همان طورى كه پرنده‏ها دانه‏ها را برمى گزينند، و سپس شيعه‏هاى آن حضرت نيز، خود شفاعت نموده و علاقه‏مندان فاطمه عليهاالسلام را به بهشت داخل مى‏كنند... 
در دنباله اين حديث امام پنجم مى‏فرمايند: 
واللَّه لايبقى فى الناس الا شاك او كافر او منافق. (2) 
سوگند به خدا، از امت اسلامى كسى باقى نمى‏ماند مگر افراد مذبذب و كافر و منافق و ساير مردم مشمول شفاعت فاطمه مى‏گردند. 
در پايان اين فصل، براى توضيح مطلب، تذكرى را لازم مى‏دانم و آن اينكه: شفاعت شوندگان بايد واجد شرايط باشند. ايمانشان را در دنيا تباه نسازند. حقوق و آبروى مردم را تضييع ننمايند. 
در عمل به واجبات دينى كوتاهى نكنند. از نظر اخلاقى و عملى مشابهت و سنخيت با فاطمه عليهاالسلام و ساير شفاعت‏كنندگان داشته باشند، و گرنه به طور مطلق مشمول شفاعت نمى‏شوند، بلكه هر جرم و تخلف دينى و تجاوز به حقوق ديگران، كيفر مناسبى را به دنبال خواهد داشت و چنين افرادى به طور محدود و موقت كيفر مى‏بينند و سپس مشمول شفاعت مى‏شوند... 
همانطورى كه دانش‏آموزان غير واجد شرايط مشمول الطاف مربيان آموزشى نمى‏گردند. 
خداوندا! ما را شايسته‏ى شفاعت فاطمه، پدر، شوهر، و فرزندان معصوم او بفرما. 

  1ـ سفينه البحار، ج 2، ص 375. 
2ـ عوالم، ج 11، ص 150- بحارالانوار، ج 43، ص 64، ح 57.

سیّد پوریا بازدید : 23 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

دليل ديگرى كه «وليةاللَّه» بودن حضرت صديقه زهرا سلام‏اللَّه‏عليها را اثبات مى‏كند، استقلال اوست در موضوع صلوات فرستادن بر آن حضرت و كيفيت زيارتش، كه همانند صلوات بر پيامبر اكرم و اميرالمؤمنين و حسنين و زيارات آنان است؛ يعنى همانگونه كه به صلوات بر آن چهار وجود مقدس و زيارتشان امر شده است، نسبت به حضرت زهرا نيز در اين موارد، همگان مأمور و ماجورند. فاطمه عليهالسلام كه مشمول آيه‏ى تطهير و از اهل‏بيت پيامبر اكرم- يعنى آل‏محمد است- كيفيت صلوات بر او را رسول خدا بصراحت چنين بيان داشته است: 
«لا تصلوا على الصلوة البتراء، فقالوا: و ما الصلاه البتراء؟ قال: تقولون اللهم صل على محمد و تمسكون، بل قولوا: اللهم صل على محمد و آل‏محمد». (1) 
«بر من صلوات بتراء (ناقص، دم بريده و بريده شده) نفرستيد. سوال شد: يا رسول‏اللَّه صلوات بتراء (بريده شده) چيست؟ فرمود: اينكه (بر من صلوات بفرستيد و بگوييد «اللهم صل على محمد»، ولى درباره‏ى آل من (2) ساكت باشيد. شما بايد بگوييد اللهم صل على محمد و آل‏محمد». 
صلواتى كه شامل على، فاطمه و حسنين عليهم‏السلام نباشد، مقطوع و بريده و مورد قبول خدا و رسولش نمى‏باشد. لذا حضرت صديقه‏ى زهرا هم‏رديف و برابر افرادى است كه جميع مسلمين باايمان جهان- از شيعه و سنى- هر شبانه روز در تشهد نمازهاى پنجگانه بر او درود مى‏فرستند؛ و او در اين مقام، همتاى محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و على و حسنين عليهم‏السلام است؛ و همين لزوم صلوات بر فاطمه عليهاالسلام در هنگام اقامه‏ى نماز يك منقبت و فضيلت ساده نيست، بلكه نشانگر مرتبه‏ى اعلى و منصب والاى آن حضرت است كه اين چنين در جنب صاحبان رسالت و امامت قرار گرفته است. بدون ترديد بايد فاطمه خود وليةاللَّه و داراى مقام ولايت بوده باشد، تا هم‏رديف و همتاى اولياء خدا، مورد خضوع و مشمول صلوات و درود جميع مؤمنين جهان در هر زمان و مكان باشد. 
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى‏فرمايد: 
«من صلى عليك يا فاطمة غفر اللَّه له والحقه بى حيث كنت من الجنة». (3) 
«يا فاطمه هركس بر تو صلوات فرستد، خداى تعالى از او درگذرد، و او را در بهشت به من ملحق گرداند». 
چنانكه در موضوعهاى قبلى مشروحا بيان شد، مقصود از تعبيرات «هم‏درجه شدن با رسول‏اللَّه»، يا «ملحق شدن به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم در بهشت»، و يا «همسايه بودن با آن حضرت» كه در روايات مكرر بكار رفته است، جمع شدن مؤمنين در مرتبه‏ى «درجة الايمان» است كه جامع تمام آن كسانى است كه با عقائد درست، و باايمان به آنچه از رسول خدا به ما رسيده است، از جهان رفته‏اند. در آن درجه همه‏ى مؤمنين يكسانند و در كنار هم مى‏باشند؛ ولى جاى هيچگونه ترديدى نيست كه مراتب و درجات ديگر كه شمار آنها برابر تعداد بشر و بسيار متفاوت است، كاملإ؛66ّّ ملحوظ بوده، و مقام هركس مخصوص به خود او مى‏باشد. 
در روايتى حضرت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم يكى از فضائل حضرت فاطمه را چنين بيان مى‏فرمايد: 
«... اتانى الروح؛ قال: ان فاطمه اذا قبضت و دفنت يسالها الملكان فى قبرها: من ربك؟ فتقول: اللَّه ربى. فيقولان: فمن نبيك؟ فتقول: ابى. فيقولان: فمن وليك؟ فتقول: هذا القائم على شفير قبرى على بن ابى‏طالب؛ الا و ازيدكم من فضلها؟! ان اللَّه قد و كل بها رعيلا من الملائكه يحفوظنها من بين يديها و من خلفها و عن يمينها و عن شمالها و هم معها فى حياتها، و عند قبرها و عند موتها يكثرون الصلاه عليها و على ابيها و بعلها و بنيها. 
فمن زارنى بعد وفاتى فكانما زارنى فى حياتى، و من زار فاطمه فكانما زارنى، و من زار على بن ابى‏طالب فكانما زار فاطمه، و من زار الحسن والحسين فكانما زار عليا، و من زار ذريتهما فكانما زارهما...». (4) 
«... جبرئيل (روح) به نزد من آمد و گفت: هنگامى كه فاطمه قبض روح مى‏شود و دفن مى‏گردد، دو ملك در قبر از او سؤال مى‏كنند: پروردگار تو كيست؟ مى‏فرمايد: اللَّه پروردگار من است. سپس مى‏پرسند پيامبرت كيست؟ در پاسخ مى‏فرمايد: پدرم. آنگاه سؤال مى‏كنند ولى تو كيست؟ در جواب مى‏گويد: على بن ابى‏طالب، همين كسى كه در كنار قبرم ايستاده است. (سپس پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى‏فرمايد): آيا باز هم فضائل ديگر زهرا را بيان كنم؟ (شايد پيامبر اكرم مى‏خواهد به اين وسيله تذكر دهد كه: در اين عالم، فاطمه تنها كسى است كه پدرش «رسول‏اللَّه» و همسرش «ولى اللَّه» است. پيامبر اكرم در ادامه‏ى سخن خويش مى‏فرمايد): 
همانا خداى تعالى يك دسته از فرشتگان را براى محافظت فاطمه گماشته است، تا از چهار طرف نگهبان او باشند؛ و اين ملائك در حال حيات، و هنگام مرگ او، و كنار قبرش پيوسته در خدمت او هستند، و كارشان صلوات فرستادن بر فاطمه و پدرش و همسر و فرزندان اوست. (يعنى در منطق ملائك و لسان فرشتگان صلوات بر پيامبر اكرم و على و حسنين همواره بايد با صلوات بر فاطمه عليهاالسلام توام باشد، و در اين منقبت نيز آن حضرت برابر و هم‏رديف آن چهار وجود مقدس ديگر مى‏باشد. سپس پيامبر اكرم چنين به سخن ادامه مى‏دهد): 
هركس مرا بعد از وفاتم زيارت كند، مثل اين است كه مرا در حال حيات زيارت كرده است؛ و كسى كه فاطمه را زيارت كند، گويى مرا زيارت نموده است؛ و هركس على را زيارت نمايد مثل زيارت كردن حسنين است؛ و آن كسى كه زيارت كند ذرية آنان را، همانند زيارت خود آنان است...». 
لذا زيارت حضرت عبدالعظيم را در شهر رى، با زيارت حسين بن على در كربلا همانند دانسته‏اند، (5)و اين مطلب را (كه صلوات بر اهل‏بيت پيامبر برابر با صلوات بر پيامبر است) علماى عامه هم عنوان كرده‏اند، مخصوصا موضوع صلوات بر فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها را، چنانكه سهيلى در كتاب الروض الانف در ذيل مطلبى مى‏نويسد: 
«و من صلى عليها فقد صلى على ابيها». (6) 
«هركس بر فاطمه صلوات فرستد، در حقيقت بر پدر او صلوات فرستاده است». 
از حديثى كه نقل شد نيز وليه‏اللَّه بودن حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها استنباط مى‏شود. 

  1ـ الصواعق المحرقه ص 225، ينابيع الموده ص 295، رشفه الصادى ص 29. 
2ـ علماى عامه اتفاق دارند كه منظور از آل محمد: على و فاطمه و حسنين است. 
ابن حجر در صواعق مى‏گويد: يقينا لفظ آل، همسران پيامبر را در بر نمى‏گيرد... (الصواعق المحرقه ص 225). 
مامون در محاوره‏اى كه بهمراهى علما با امام رضا عليه‏السلام داشته است از حضرت پرسيد: آيا عترت پيامبر همان آل پيامبر است؟ حضرت فرمودند: بلى. مامون گفت: در احاديث پيامبر آمده است كه پيامبر فرمودند: «امت من همان آل من هستند»، و صحابه هم مى‏گويند: «آل محمد، امت او هستند». حضرت رضا عليه‏السلام از مامون و حضار پرسيدند: آيا بر آل پيامبر صدقه حرام است؟ گفتند: خير. امام رضا عليه‏السلام فرمودند: تفاوت ميان آل پيامبر و امت همين است.... (امالى صدوق ص 422، عيون‏الاخبار ج 1/ 180، تحف‏العقول ص 426، بحارالانوار ج 25/ 221). 
در همين محاوره حضرت رضا عليه‏السلام از مامون عباسى و علما پرسيدند: در آيه‏ى (يس- و القرآن الحكيم- انك لمن المرسلين- على صراط مستقيم (يس/ 1- 4) منظور خداوند از (يس) كيست؟ علما گفتند: (يس) محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم است و هيچكس در اين موضوع شكى ندارد. حضرت رضا عليه‏السلام فرمودند: پس خداوند متعال به محمد و آل‏محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم فضلى عطا نموده است كه كسى به حقيقت آن پى نخواهد برد مگر اينكه آن را (بخوبى) درك نمايد، خداوند بر احدى سلام نفرستاده است مگر بر انبيا، چنانكه مى‏فرمايد: (سلام على نوح فى العالمين (الصافات/ 79»، و مى‏فرمايد: (سلام على ابراهيم (الصافات/ 109»، و مى‏فرمايد: (سلام على موسى و هارون (الصافات/ 120». خداوند در قرآن نفرموده است «سلام على آل‏نوح»، و نفرموده است «سلام على آل‏ابراهيم» و نفرموده است: «سلام على آل‏موسى و هارون بلكه فرموده است: (سلام على آل‏ياسين (الصافات/ 130» يعنى سلام بر آل‏محمد. (امالى صدوق ص 426، 427، عيون الاخبار ج 1/ 185، تحف العقول ص 433، بحارالانوار ج 79/ 229). 
يك تذكر: در خصوص قرائت آيه‏ى (سلام على آل‏ياسين) تحريفات بسيارى صورت گرفته است و در آنها سعى شده واژه‏ى «آل‏ياسين» بگونه‏هاى ديگرى قرائت شود. نقطه‏ى اوج اين تحريفات اين است كه ابن خالويه در كتاب مختصر فى شواذ القرآن ص 128 مى‏گويد: «قرائت ابن مسعود (سلام على ادراسين)، و قرائت ابى بن كعب ( سلام على ياسين) بوده است». يعنى در اين كتاب ادعا شده كه در قرائت ابى اصلا كلمه‏ى «آل» وجود ندارد! اين تحريفات حتى در دوره‏هاى معاصر نيز ادامه يافته است، بعنوان مثال سيوطى در درالمنثور از كتاب اين ابى‏حاتم و طبرانى و ابن مردويه نقل كرده است كه ابن عباس قرائت آيه را بصورت «آل‏ياسين» خوانده است ولى در كتاب معجم كبير طبرانى- كه در بيروت (دار احياء التراث العربى) بطبع رسيده است- محقق كتاب (حمدى عبدالمجيد سلفى) عبارت ابن عباس را تحريف نموده و آن را بصورت «ال‏ياسين» ضبط كرده است. خوانندگان محترم مى‏توانند متن درالمنثور ج 5/ 286 را با متن معجم كبير طبرانى ج 11/ 56 مقابله نمايند و خود قضاوت بفرمايند. 
3ـ بحارالانوار ج 43/ 55، ج 97/ 194. 
4ـ بشاره المصطفى ص 139، بحارالانوار ج 43/ 58. 
اين حديث را جابر بن عبداللَّه انصارى روايت نموده است و از آنجائيكه اصل روايت نسبتا مفصل است و حاوى مناقب بسيارى از حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام مى‏باشد لذا ما متن كامل حديث را با ترجمه‏ى آن در تعليق شماره‏ى 7 آورده‏ايم. 
5ـ روايتى در كتاب كامل ابن قولويه مندرج است كه متن آن چنين است: 
«حدثنى على بن الحسين بن موسى بابويه، عن محمد بن يحيى العطار، عن بعض اهل الرى، قال: دخلت على ابى الحسن العسكرى، فقال: اين كنت؟ فقلت: زرت الحسين بن على عليهاالسلام. فقال: اما انك لو زرت قبر عبدالعظيم عندكم لكنت كمن زار الحسين عليه‏السلام». (كامل الزيارات ص 324). مرحوم علامه امينى توضيحى درباره‏ى اين حديث دارند كه در حاشيه‏ى كامل الزيارات ص 307 و 324 آمده است. 
6ـ الروض الانف ج 2/ 196.

تعداد صفحات : 22

درباره ما
انتقام روی سیلی خورده ات را میگیرم ، مادر !
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • حرمین
    روز شمار فاطمیه
    اوقات شرعی
    آمار سایت
  • کل مطالب : 215
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 11
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 63
  • بازدید ماه : 110
  • بازدید سال : 565
  • بازدید کلی : 8,247
  • کدهای اختصاصی
    گوشی شما شیطانی یا الهی ؟!
    استخاره

    استخاره با قرآن کریم
    

    گالری ستون دین !
    تاریخ