loading...
مادر آسمونی
لینک باکس
حدیث
آخرین ارسال های انجمن
سیّد پوریا بازدید : 21 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

موضوع هفتم مشترك بودن فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها است بارسول اكرم در مقام ركن بودن نسبت به على بن ابى‏طالب سلام‏اللَّه‏عليه. 
جابر بن عبداللَّه چنين روايت مى‏كندكه پيامبر اكرم به على فرمود: 
«سلام عليك ابا الريحانتين، اوصيك بريحانتى من الدنيا من قبل ان ينهد ركناك، و اللَّه خليفتى عليك. فلما مات النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم قال (على): هذا احد الركنين الذين قال رسول‏اللَّه. فلما ماتت فاطمة قال: هذا الركن الثانى الذى قال رسول‏اللَّه». (1) 
«سلام بر تو، اى پدر دو ريحانه‏ى من، يا على محافظت آن دو را به تو سفارش مى‏كنم قبل از آنكه هر دو ركن تو از بين برود، تو را به خدا مى‏سپارم كه او نگهدارنده‏ى توست. 
(جابر بن عبداللَّه روايت را چنين ادامه مى‏دهد): 
پس از رحلت پيامبر اكرم، اميرالمؤمنين فرمود: اين بود يكى از دو ركن من كه رسول خدا مى‏فرمود، و اينك منهدم گرديد؛ و هنگامى كه فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها چشم از جهان فروبست، على فرمود: اين بود همان ركن دومى كه به قول پيامبر اكرم، امروز از دست دادم». 
اين حديث را عده‏اى از علما به اين شرح نقل كرده‏اند: 
حافظ ابونعيم در حلية الاولياء، حافظ ابن‏عساكر در تاريخ شام، حافظ محب‏الدين طبرى در رياض و ذخائر، امام احمد بن حنبل (امام حنابله)، حافظ كنجى شافعى در كفايه، ابوالمظفر سبط بن جوزى در تذكره، حافظ سيوطى در جامع كبير و جمعى ديگر از دانشمندان و محققين. در اينجا لازم است ركن بودن به على عليه‏السلام را دقيقا بررسى كنيم كه آيا مراد از اين «ركنيت» چيست؟ و حقيقت اين رتبه‏ى معنوى كه مقام بسيار والا و بزرگى است چگونه مى‏باشد. آنچه مسلم است اين است كه در اين مقام، هر معنايى كه در شان پيامبر اكرم تصور شود عينا بهمانگونه و بهمان ترتيب در شان حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها وارد است، و به عبارت ديگر، حضرت زهرا عليهاالسلام در مقام ركنيت مثل و همانند پيامبر اكرم، و در اين منقبت همتا و شريك و برابر با رسول خدا مى‏باشد. 
يقينا مقصد از ركن على بودن، اين نيست كه فاطمه عليهاالسلام اداره‏كننده‏ى امور خانواده و كدبانوى خانه و كاشانه‏ى على، و گرداننده‏ى چرخ زندگانى و آسايش بخش او و خاندان اوست، زيرا كه اينها از وظايف حتمى هر زن مسلمان است. مهم اين است و رمز عظمت زهراى اطهر آنجاست كه با وجود آيه‏ى (الرجال قوامون على النساء) (2) 
كه موضع كلى مردان و زنان را نسبت به يكديگر تعيين مى‏نمايد، پيامبر اكرم در يك مورد استثنائى، حضرت صديقه را ركن على مى‏خواند، بهمانگونه كه خودش را. رسول خدا به هر معنى و مفاد، و به هر نحو و كيفيتى كه ركن على محسوب مى‏شود، فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها نيز به همان ترتيب، به همان نسق، و به همان وضع، ركن مساوى و همتاى ديگر در اين منقبت است. در اينجا مى‏توان گفت كه اين ركن بودن به على از مقام شامخ ولايت سرچشمه مى‏گيرد، و از شئون ولايت است كه هر يك از آن سه وجود مقدس، ركن دو نفر ديگر مى‏باشد، و اين موضوع امكان‏پذير نيست مگر اينكه فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها نيز در مقام ولايت همتا و همانند و برابر با پيامبر اكرم و على بوده باشد، يعنى چنان كه رسول خدا ركن ولايت، اساس اسلام، و اصل مودتى است كه خدا آن را اجر نبوت قرار داده است، حضرت زهرا عليهاالسلام نيز در اين شئون شريك، برابر، و همتاى او است و به همين مناسبت است كه پيامبر اكرم مى‏فرمايد: «لو لم يخلق اللَّه على بن ابى‏طالب، ما كان لفاطمة كفو». (3) 
«اگر خدا على ابن ابى‏طالب را نمى‏آفريد فاطمه شبيه و نظيرى در عالم‏نداشت». 
در روايت ديگرى آن حضرت خطاب به على مى‏فرمايد: 
«لولاك يا على لما كان لفاطمه كفو على وجه الارض». (4) 
«يا على اگر تو نبودى، فاطمه را بر روى زمين همانند و نظيرى نبود». 
مقصود پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم از كفو كه در اين روايات و احاديث ديگر در شان حضرت زهرا بكار برده است، چيست؟ آيا منظور آن حضرت، كفو در مال، همانند در فقر و غنا، و يا همتايى در خلقت ظاهرى است؟ بطور يقين نه؛ بلكه مقصود كفو و همانند در مقام ولايت و صفات و فضائل است. بلى، فاطمه عليهاالسلام در شئون ولايت همتاى على است، همانگونه كه خود پيامبر اكرم چنين است. چنانكه رسول خدا ركن ايمان، ركن اسلام، ركن توحيد، ركن منطق و بيان، و ركن حقيقت و شرف انسان است، و به همان معنى و مفهوم، حضرت زهرا و ائمه‏ى اطهار نيز ركن و اساس و اصل و پايه و بنيادند. 
در زيارت مبعث، (5) على عليه‏السلام را بعنوان ركن بودن چنين خطاب مى‏كنيم: 
«... و صل على عبدك و امينك الاوفى... و ركن الاولياء و عماد الاصفياء...». (6) 
كه ركن و پايه و ستون و تكيه‏گاه جميع اوليا و اصفيا مى‏باشد، ركن و تكيه‏گاهش بفرمايش پيامبر حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها است. 
در يكى از زيارات مطلقه نيز حضرت اميرالمؤمنين «سيد الاوصياء و ركن الاولياء» ناميده شده است، (7) و در زيارت وارث حضرت اباعبداللَّه الحسين چنين عرضه مى‏داريم: 
«اشهد انك من دعائم الدين و اركان المؤمنين»؛ (8) و در زيارت عيد فطر و قربان (9)و همچنين در زيارت اربعين حسين عليه‏السلام(10) 
«اشهد انك من دعائم الدين و اركان المسلمين، و معقل المؤمنين»؛ 
و در زيارت جامعه‏ى كبيره: 
«... و ساسة العباد، و اركان البلاد، و ابواب الايمان».(11) 
آرى چهارده معصوم عليهم‏السلام همگى اركان توحيد و ايمان و اسلام هستند، و هر يك از آنان ركن است براى ساير معصومين. حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها در اين مقام- نظير و همانند و همتاى رسول اكرم- ركن است براى اميرالمؤمنين سلام‏اللَّه‏عليه. 

  1ـ حليةالاولياء ج 3/ 201، مقتل الحسين خوارزمى ج 1/ 62، ذخائرالعقبى ص 56، فرائدالسمطين ج 1/ 382، 383/ ح 314، نظم دررالسمطين ص 98، الرياض النضره ج 3/ 105، كفايةالطالب ص 93، 94، تاريخ مدينه دمشق (ط دارالفكر) ج 14/ 166، 167، تاريخ ابن‏عساكر (ترجمه الحسين ع) ص 120، كنزالعمال ج 11/ 625/ ح 33044، منتخب كنزالعمال ج 5/ 35. 
محب‏الدين طبرى قبل از نقل اين روايت مى‏گويد: «رسول خدا كنيه‏ى «ابوالريحانتين» را (هم) بر على گذارده بود». (الرياض النضره ج 3/ 104). 
2ـ سوره‏ى النساء، آيه‏ى 34. 
3ـ باين روايت به همين لفظ در ينابيع الموده ص 237 موجود است. همچنين در فردوس الاخبار ج 3/ 418/ ح 5170 (به لفظ: لو لم يخلق على ما كان لفاطمه كفو)، و در مقتل الحسين خوارزمى ج 1/ 66 (به لفظ: لو لم يكن على ما كان لفاطمه كفو) آمده است. 
4ـ متن روايت چنين است: 
«عوتب النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم فى امر فاطمه، فقال: لو لم يخلق اللَّه على بن ابى‏طالب ما كان لفاطمه كفو، و فى خبر: لولاك لما كان لها كفو على وجه الارض». بحارالانوار ج 43/ 107. 
5ـ منظور دعايى است كه در روز مبعث بهنگام زيارت بارگاه ملكوتى اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏خوانيم. بنابر قول مشهور در بين علماى شيعه روز مبعث، بيست هفتم رجب مى‏باشد. 
6ـ اين قسمت از زيارت اميرالمؤمنين عليه‏السلام كه مخصوص روز مبعث مى‏باشد چنين است: «... اللهم صل على محمد و آل‏محمد، و صل على عبدك و امينك الاوفى، و عروتك الوثقى، و يدك العليا، و كلمتك الحسنى، و حجتك على الورى، و صديقك الاكبر، سيد الاوصياء و ركن الاولياء، و عماد الاصفياء، اميرالمؤمنين، و يعسوب الدين، و قدوه الصديقين، و امام الصالحين...». (مصباح الزائر ص 95- 96، مزار الشهيد ص 32، بحارالانوار ج 97/ 379). 
7ـ قسمتى از اين زيارت مطلقه‏ى اميرالمؤمنين كه از امام صادق عليه‏السلام روايت شده و مرحوم شيخ مفيد آن را نقل نموده است چنين است: «... اللهم صل على محمد و آل‏محمد، و صل على اميرالمؤمنين عبدك المرتضى، و امينك الاوفى، و عروتك الوثقى، و يدك العليا، و جنبك الاعلى، و كلمتك الحسنى، و حجتك على الورى، و صديقك الاكبر، و سيد الاوصياء، و ركن الاولياء، و عماد الاصفياء، اميرالمؤمنين، و يعسوب الدين، و قدوه الصالحين، و امام المخلصين...». (مصباح الزائر ص 78- 79، بحارالانوار ج 97/ 307). 
8ـ مصباح المتهجد ص 664، بحارالانوار ج 98/ 200. 
9ـ مصباح الزائر ص 172، مزار الشهيد ص 184، بحارالانوار ج 98/ 353. 
10ـ مصباح الزائر ص 154، مزار الشهيد ص 211، المزار الكبير ص 172، بحارالانوار ج 98/ 332. 
11ـ عيون الاخبار ج 2/ 277، بحارالانوار ج 99/ 127- 128. 
همچنين در يكى از زيارتهاى حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام مى‏خوانيم: 
«... اشهد انك و الائمه من ولدك سفينه النجاه، و دعائم الاوتاد، و اركان البلاد، و ساسه العباد...». (المزار الكبير ص 76، 77، بحارالانوار ج 97/ 342، 148)؛ 
و در يكى از دعاهاى روز عيد غدير مى‏خوانيم: 
«... اللهم صل على محمد و آل‏محمد، الائمه القاده، و الدعاه الساده، و النجوم الزاهره، و الاعلام الباهره، و ساسه العباد، و اركان البلاد...». (اقبال الاعمال ص 492، بحارالانوار ج 95/ 320)؛ 
و در توقى شريف حضرت كه براى استشفاع به محمد و آل‏محمد عليهم‏السلام است مى‏خوانيم: «... قد اتاكم اللَّه يا آل‏ياسين خلافته و علم مجارى امره فيما امره فيما قضاه و دبره و رتبه و اراده فى ملكوته، فكشف لكم الغطاء، و انتم خزنته و شهداوه و علماوه و امناوه، ساسه العباد و اركان البلاد و قضاه الاحكام...». (بحارالانوار ج 91/ 37. همچنين مراجعه كنيد به مصباح‏الزائر ص 223، 224، بحارالانوار ج 99/ 93).

سیّد پوریا بازدید : 25 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

حديث بيست و هشتم (1) 
طهارت فاطمة 
عن عائشة قالت: و إذا أقبلت فاطمة كانت مشيتها مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و كانت لا تحيض قط، لأنها خلقت من تفاحة الجنة. 
و لقد وضعت الحسن بعد العصر، و طهرت من نفاسها فاغتسلت و صلت المغرب، لذلك سميت بالزهراء. 
حديث بيست و هشتم: پاكى فاطمه (س) 
... از عايشه نقل شده است كه گفت: فاطمه (ع) آمد. راه رفتنش مانند راه رفتن رسول خدا (ص) بود. فاطمه (س) هرگز حيض نمى‏شد، چون او از سيب بهشتى آفريده شده بود. 
فاطمه (س) حسن (ع) را بعد از ظهر به دنيا آورد و از نفاس پاك شد، و غسل كرد و نماز مغربش را خواند و براى همين به زهرا نامگذارى شد. 

  1ـ قال العلامة الشيخ الأمينى رحمه‏اللَّه فى كتاب فاطمة الزهراء عليها الصلاة والسلام ص 68، نقلا عن الفرغانى فى أخبار الدول.

سیّد پوریا بازدید : 27 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 منتقب نهم اشتراك حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليهاست با اميرالمؤمنين و يازده فرزند معصومش، در محدث بودن (يعنى شنيدن حديث فرشتگان). 
منصبهاى الهى سه قسم است: نبوت، رسالت، و امامت. 
علماى عامه در كتب خود نقل كرده‏اند كه عبداللَّه بن عباس آيه‏ى (و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبى) (1)را بدينگونه قرائت مى‏كرده است: «و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبى و لا محدث». (2) 
دانشمندان شيعه و سنى همگى قائل به وجود محدث در اسلام مى‏باشند و معتقدند كه بعد از پيامبر اكرم يقينا بشرى محدث (الهام گيرنده و گوش فرادهنده به حديث فرشتگان) بايد وجود داشته باشد؛ انسانى كه تمام گفتار و كردارش مطابق فرامين الهى و مورد تصديق و تصويب خدائى است. 
هم‏صحبت و هم‏راز چنين فردى، آن فرشته‏اى است كه واسطه‏ى فيض از جانب خداست و شخص محدث آنچه دستور مى‏گيرد با كمال فرمان‏پذيرى به آنها عمل مى‏كند. 
اعتقاد ما شيعيان اين است كه ائمه‏ى اطهار همگى محدث مى‏باشند. (3) 
دانشمندان سنى نيز قائلند بر اين كه بعد از پيامبر اكرم بشرى محدث بايد وجود داشته باشد تا فرشتگان به او حديث گويند، و از جانب خداى تعالى راههاى حق و باطل را به او نشان دهند. علماى عامه مى‏گويند، كسى را كه- بعد از رسول خدا- هم‏صحبت فرشتگان است خود پيامبر اكرم معين فرموده است و آن شخص، عمر است! (4) 
ليكن ما شيعيان معتقديم كه آن شخص محدث بعد از پيامبر وجود مقدس على سلام‏اللَّه‏عليه است. (5) 
در اينجا چند روايت از كتب اهل سنت- كه در آنها به كلمه‏ى محدث اشاره شده است- ذكر مى‏كنيم: 
بخارى در صحيحش در مناقب عمر بن خطاب مى‏گويد: 
«قال النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: لقد كان فيمن كان قبلكم من بنى‏اسرائيل رجال يكلمون من غير ان يكونوا انبياء فان يكن (6) من امتى منهم احد فعمر». (7) 
پيامبر اكرم فرمود: در دوران قبل از اسلام مردانى از بنى‏اسرائيل محدث بوده‏اند، بدون اينكه از انبيا باشند، و از امت من عمر محدث مى‏باشد». 
مسلم (8) در صحيحش در فضائل عمر تقريبا با همين مفهوم، از رسول خدا روايت مى‏كند: 
«قد كان فى الامم قبلكم محدثون، فان يكن فى امتى منهم احد فان عمر بن الخطاب منهم». (9) 
موضوع محدث بودن يك مسئله‏ى اسلامى است نه مذهبى، زيرا فريقين (شيعه و سنى) در اين مطلب هم‏راى و هم‏سخن هستند، و طبق رواياتى كه ذكر شد، و احاديث ديگر به وجود شخص محدث از طرف علما سنى نيز كاملإ؛))ّّ تصريح شده است، ولى آنچه بسيار شايان توجه و دقت مى‏باشد، اين است كه در پايان تمام اين روايات، راويان سنى، نام عمر بن خطاب را ملحق و اضافه نموده‏اند. تشخيص اينكه آيا عمر محدث بوده است يا على، كار بسيار سهل و آسانى است، زيرا نمونه‏ى گفتار هر يك از آنان كه در تاريخ ضبط است روشنگر اين مسئله مى‏باشد. 
كسى كه در بستر احتضار پيامبر به رسول خدا مى‏گويد: 
«ان الرجل ليهجر» (10) 
«يعنى اين مرد (مقصود پيامبر است) هذيان مى‏گويد»، گفتارش بخوبى نشان مى‏دهد كه آيا استاد او فرشته است يا شيطان. 
كلينى رحمةاللَّه‏عليه در كتاب كافى مسئله را چنين عنوان مى‏كند كه فرق ميان رسول و نبى و محدث چيست، و سپس رواياتى را كه روشنگر و مشخص‏كننده‏ى اين سه منصب الهى است ذكر مى‏نمايد. حضرت امام باقر سلام‏اللَّه‏عليه در ذيل اين آيه چنين مى‏فرمايد: «و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لانبى)(11) و لا محدث». (12) رسول كسى است كه فرشته‏ى واسطه‏ى نزول وحى الهى با او سخن مى‏گويد، و او ملك را مى‏بيند و مى‏شناسد و با فرشته گفتگو مى‏كند. و اين رتبه بسيار عالى است. محدث كسى است كه هنگام گفتگو فرشتگان آنها را نمى‏بيند، و در اين مورد روايات بسيار از حضرت باقر و حضرت صادق سلام‏اللَّه‏عليهما نقل شده است كه چند حديث براى نمونه ذكر مى‏شود: 
«ان اوصياء محمد محدثون»، (13) 
«بدرستى كه اوصياء محمد همگى محدث بوده‏اند». 
«الائمه علماء صادقون، مفهمون، محدثون»، (14) 
«ائمه همگى دانشمند، راستگو، داراى فهم بسيار خداداد، و محدث مى‏باشند». 
«المحدث يسمع الصوت و لا يرى شيئا»، (15) 
«محدث آن كسى است كه صداى فرشته را مى‏شنود، ولى چيزى را نمى‏بيند». 
«كان على عليه‏السلام محدثا»، (16) 
«على عليه‏السلام محدث بوده است». 
از حضرت صادق سؤال مى‏شود، مقصود از محدث چيست؟ آن حضرت فرمود: 
«ياتيه ملك فينكت فى قلبه كيت كيت». (17) «محدث كسى است كه فرشته بر او نازل مى‏شود و نكات وحى را بر قلب او عرضه مى‏دارد (بدون اينكه ملك را مشاهده كند)». 
رواياتى كه ذكر شد از جمله احاديث مسلم و قطعى است كه از ائمه اطهارعليهم‏السلام وارد شده است و مقصود ما از نقل آنها، اثبات اين مطلب است كه روشن شود در اين منصب، در اين منقبت، حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها با على و اولاد معصومين او شريك است و او نيز محدثه بوده، چنان كه امامان دوازده‏گانه محدث بوده‏اند. 
حضرت صادق مى‏فرمايد: 
«فاطمه بنت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله كانت محدثه و لم تكن نبية، انما سميت فاطمة محدثة، لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها- كما تنادى مريم بنت عمران-: يا فاطمة (ان اللَّه اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساءالعالمين)، يا فاطمه (اقنتى لربك واسجدى واركعى مع الراكعين) (18)فتحدثهم و يحدثونها، فقالت لهم ذات ليله: اليست المفضله على نساءالعالمين مريم بنت عمران؟ فقالوا: لا، ان مريم كانت سيده نساء عالمها و ان اللَّه عز و جل جعلك سيده نساء عالمك و عالمها و سيده نساءالاولين و الاخرين». (19) 
«فاطمه دختر رسول خدا محدثه بود نه پيامبر. فاطمه را از اين جهت محدثه ناميده‏اند كه فرشتگان از آسمان بر او نازل مى‏شدند و با او- همانگونه كه با مريم بنت عمران گفتگو داشتند- اين چنين سخن مى‏گفتند: يا فاطمه بدرستى كه خداى تعالى تو را پاك و منزه گردانيد و از تمام زنان عالم تو را برگزيد. 
(حضرت صادق به سخن چنين ادامه مى‏دهند): شبى حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها به فرشتگان هم‏صحبت خويش فرمود: آيا آن زن كه از جميع زنان عالم برتر است مريم بنت عمران نيست؟ جواب دادند: نه، زيرا مريم فقط سيده‏ى زنان عالم در زمان خودش بود، ولى خداى تعالى تو را- هم در زمان مريم، و هم در بين زنان ديگر از اولين و آخرين، در تمام زمانها- بانوى بانوان جهان قرار داده است». 
اين روايت را عده‏اى از دانشمندان نقل كرده‏اند. در برخى از احاديث تصريح شده است به اينكه: جبرئيل هم‏صحبت حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها بوده است. روايات وارده در اين موضوع صريحا حاكى از اين است كه بعد از رحلت پيامبر اكرم از خداوند متعال براى تسلى خاطر حضرت زهرا عليهاالسلام، فرشتگان را هم‏صحبت و مانوس او گردانيد، و در اين مورد حضرت صادق مى‏فرمايد: 
«... ان فاطمه مكثت بعد رسول‏اللَّه خمسة و سبعين يوما و قد كان دخلها حزن شديد على ابيها، و كان جبرئيل ياتيها فيحسن عزاها على ابيها، و يطيب نفسها، و يخبرها عن ابيها و مكانه و يخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها، و كان على يكتب ذلك فهذا مصحف فاطمة». (20) 
«فاطمه بعد از رحلت پيامبر اكرم بيش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبريز كرده بود، به اين جهت جبرئيل پى در پى به حضورش مى‏آمد و او را در عزاى پدر سلامت باد مى‏گفت، و تسلى‏بخش خاطر غمين زهرا بود؛ و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مى‏گفت، و گاه از حوادثى كه بعد از رحلت او بر ذريه‏اش وارد مى‏گرديد خبر مى‏داد؛ و اميرالمؤمنين سلام‏اللَّه‏عليه نيز آنچه جبرئيل املاء مى‏كرد همه را به رشته‏ى تحرير در مى‏آورد، و مجموعه‏ى اين سخنان است كه به مصحف فاطمه موسوم گرديد». 
روايت ديگرى در كتاب كافى، از حضرت صادق سلام‏اللَّه‏عليه به اين شرح نقل شده است: «ان اللَّه تبارك و تعالى لما قبض نبيه دخل على فاطمة من وفاته من الحزن ما لا يعلمه الا اللَّه عز و جل، فارسل اليها ملكا يسلى منها غمها و يحدثها؛ فاخبرت بذلك اميرالمؤمنين فقال لها: اذا احسست بذلك و سمعت الصوت، قولى لى، فاعلمته فجعل يكتب كل ما سمعت حتى اثبت من ذلك مصحفا، قال: ثم قال: اما انه ليس من الحلال والحرام، ولكن فيه علم ما يكون». (21) 
«هنگامى كه خداى تعالى پيامبرش را قبض روح فرمود، از غمهاى گرانبارى كه قلب زهرا را در مصيبت پدرش فراگرفت، جز خداى عزوجل كسى آگاه نبود. به اين جهت حق تعالى فرشته‏اى را مونس زهرا سلام‏اللَّه‏عليها فرمود كه تسلى‏بخش غمهاى او و هم‏صحبت او در تنهائى او باشد. 
فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها اين مطلب را به على عليه‏السلام بازگو نمود؛ و حضرت فرمود هرگاه احساس كردى كه فرشته به حضورت آمد، و صداى او را شنيدى مرا خبردار كن. از املاء جبرئيل و فرشتگان ديگر كه اميرالمؤمنين كاتب آنها بود، مصحف فاطمه فراهم آمد، كه على درباره‏ى آنها فرمود: در اين مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نيست بلكه دانشى است از آنچه كه (واقع شده و يا) بوقوع خواهد پيوست». 
محدثه بودن فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها از مسلمات است، بطورى كه در زيارت آن حضرت نيز وارد شده است: 
«السلام عليك ايتها التقية النقيه، السلام عليك ايتها المحدثة العليمة». (22) 
در نتيجه، حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها در مقام محدثه بودن (هم‏صحبت فرشتگان بودن) با اميرالمؤمنين و يازده معصوم ديگر عليهم‏السلام شريك مى‏باشد، و احراز اين مقام جز براى آن كس كه «ولى» است امكان‏پذير نيست، و چون فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها وليةاللَّه است، در سايه‏ى مقام ولايتش، فرشتگان با او سخن مى‏گويند. پيامبر اكرم و اميرالمؤمنين، مقام ولايت را توأم با محدث بودن، بيان كرده‏اند، هر نبى بعد از خودش يك ولى را جانشين قرار داده است، رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم نيز اميرالمؤمنين، فاطمه، و حسن و حسين و اولاد معصومين عليهم‏السلام او را اولياء پس از خويش قرار داده است، و دارا بودن اين مرتبه‏ى والاى محدث بودن در امت رسول خدا جز براى اين سيزده معصوم براى هيچ يك از افراد امت معقول نيست، و تمام حركات، اطوار، گفتار و كردار حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها نمايانگر مقام محدثه بودن آن حضرت است.

  1ـ (و ما ارسلنا من قبلك من رسول و لا نبى الا اذا تمنى القى الشيطان فى امنيته فينسخ اللَّه ما يلقى الشيطان ثم يحكم اللَّه آياته و اللَّه عليم حكيم) سوره‏ى الحج، آيه‏ى 52. 
2ـ صحيح بخارى- كتاب المناقب، بب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79، تفسير قرطبى ج 12/ 79، الدر المنثور- ذيل آيه‏ى 52 از سوره‏ى الحج- ج 4/ 366. 
3ـ اصول كافى ج 1/ 176، 243، الاختصاص 328، 329، بصائر الدرجات ص 318، 319، 372، كنزالفوائد ص 176، خصال صدوق ج 2/ 474، 106، معانى‏الاخبار ص 102، عيون الاخبار ج 1/ 169، الغيبه (نعمانى) ص 60، الغيبه (طوسى) ص 92، 93، 97، بحارالانوار ج 25/ 77، 116، ج 26/ 66، 72، 74، 75، 77، 79، 81، ج 36/ 272، ج 39 399 395 393 383/ 152.... 36/ 282
4ـ صحيح بخارى- كتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79، صحيح مسلم- كتاب فضائل الصحابه، باب (2) من فضائل عمر، ح 23- ج 4/ 1864/ ح 2398، مشكل الاثار ج 2/ 257، الرياض النضره ج 2/ 287، اعلام الموقعين ج 4/ 182، الدرالمنثور- ذيل آيه‏ى 52 از سوره‏ى الحج- ج 4/ 366 و بسيارى از مصادر ديگر. 
5ـ الاختصاص ص 275، 286، 287، 329، كنز الفوائد ص 176، 177، بصائر الدرجات ص 321- 324، 366، 367، اختيار معرفه الرجال ص 118، بحارالانوار ج 26/ 67- 70، 79، 80، 81، ج 38/ 216، ج 39/ 40 152/ 141- 47 142/ 75. 
6ـ علماى عامه درباره‏ى عبارت «فان يكن» مى‏گويند: اين عبارت به معناى ترديد و شك در محدث بودن عمر نيست بلكه به معناى تاكيد و اختصاص است، و مانند اين است كه شما بگوييد «ان كان لى صديق فهو زيد» يعنى اگر من دوستى داشته باشم همانا زيد است. در اينجا منظور اين است كه گوينده درباره‏ى دوستى زيد ترديد و شك دارد بلكه مى‏خواهد از مقوله‏ى مبالغه خصوصيت دوستى زيد را نشان دهد». (مراجعه بفرماييد به: الجامع الصغير ج 4/ 507، الغدير ج 5/ 45 44). 
7ـ صحيح بخارى-كتاب المناقب، باب مناقب عمر بن الخطاب- ج 5/ 78- 79. 
8ـ حافظ ابوالحسين مسلم بن حجاج بن مسلم قشيرى نيسابورى متوفاى 261 هجرى. وى صاحب كتاب معروف «صحيح»مى‏باشد. 
9ـ صحيح مسلم- كتاب فضائل الصحابه، باب (2) من فضائل عمر، ح 23- ج 4/ 1864/ ح 2398. 
10ـ ابوحامد غزالى و سبط بن جوزى حنفى چنين روايت مى‏كنند: 
«و لما مات رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم قال قبل وفاته بيسير: ائتونى بدواه و بياض لاكتب لكم لاتختلفوا فيه بعدى. فقال عمر: دعوا الرجل فانه ليهجر»(يعنى: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم كمى پيشتر از وفاتش فرمود: براى من دوات و كاغذ بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه بعد از من با يكديگر اختلاف نكنيد. عمر گفت: اين مرد را رها كنيد او هذيان مى‏گويد). 
(سر العالمين و كشف ما فى الدارين ص 21 (ط النعمان)، تذكره الخواص ص 62). جسارتى كه عمر به پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نموده بقدرى شيطانى و فضاحت بار است كه محدثين عامه- بدون آنكه منكر اصل واقعه گردند- به انحاء گوناگون سعى در كتمان عبارت وى نموده‏اند و معمولا مى‏گويند: «عمر چيزى به پيامبر گفت كه معنايش اين بود كه درد بر پيامبر غلبه نموده است». ( شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحديد ج 6/ 51، (ط قديم: ج 2/ 20». ابن ابى‏الحديد پس از نقل اين ماجرا مى‏گويد: اين حديث را بخارى و مسلم در صحيح‏هاى خود نقل كرده‏اند و محدثين همگى بر صحت آن اتفاق نظر دارند. 
مسلم در صحيح و احمد بن حنبل در مسند خود بدون اينكه به نام عمر اشاره كنند مى‏گويند: در پاسخ پيامبر گفتند: «ان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم يهجر»(رسول خدا هذيان مى‏گويد). (صحيح مسلم- كتاب الوصيه، باب ترك الوصيه، حديث 21- ج 3/ 1259/ ح 1637، مسند احمد بن حنبل ج 1/ 355). 
بخارى آنگاه كه مى‏خواهد كلام عمر را نقل كند مى‏گويد: عمر گفت: «غلب عليه الوجع» درد بر پيامبر غلبه نموده است (به عبارت ديگر يعنى سخنانى كه پيامبر مى‏گويد از شدت درد است و گفتارش تحت كنترل عقل او نيست). بخارى اين روايت را در سه موضع از كتاب خود نقل مى‏كند: 
(1)- صحيح بخارى- كتاب الاعتصام...، باب كراهيه الخلاف- ج 9/ 200. 
(2)- صحيح بخارى- كتاب المغازى، باب مرض النبى وفاته- ج 6/ 29. 
(3)- صحيح بخارى- كتاب المرضى و الطب، باب قول المريض«قوموا عنى»- ج 7/ 219. 
مسلم اين عبارت عمر را به سه گونه نقل مى‏كند: 
(1)- در نخستين روايت مى‏گويد: افراد پس از دستور پيامبر گفتند: «ما شانه؟ ا هجر»؟ (رسول خدا هذيان مى‏گويد). 
(3)- مسلم در روايت سوم عاقبت نام همر را مى‏آورد ولى از طرف ديگر عبارت او را بخيال خود چنين تعديل شده نقل مى‏كند: عمر گفت: «ان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم قد غلب عليه الوجع» (درود بر پيامبر غلبه نموده است). (صحيح مسلم- كتاب الوصيه، باب ترك الوصيه، احاديث 20، 21، 22- ج 3/ 1257 الى 1259/ ح 1637). 
ماجرايى كه به آن اشاره شد چهار روز قبل از فوت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در روز پنجشنبه اتفاق افتاده است. حفاظ عامه بطرق مختلف روايت كرده‏اند كه ابن عباس مى‏گريست و از اين ماجرا با عبارت «رزيه يوم الخميس» (مصيبت روز پنجشنبه) ياد مى‏نمود. 
بعضى از علماى عامه بقدرى جاهلانه در توجيه اين گفته‏هاى عمر برآمده‏اند كه بايد نام آن توجيهات را عذرهاى بدتر از گناه گذارد. محمد فواد عبدالباقى در حاشيه‏ى صحيح مسلم مى‏گويد: 
«علمايى كه درباره‏ى اين حديث سخن گفته‏اند عبارت عمر را (يعنى جسارت وى به پيامبر را) نشانه‏ى علم و فضيلت و دقت نظر عمر مى‏دانند، چون عمر ترسيد از اينكه پيامبر مطالبى بنويسد كه اى بسا آنان از انجام آن عاجز باشند و لذا مستحق عقوبت گردند، چون اگر پيامبر مى‏نوشت، آن اوامر نص مى‏شد و ديگر در مقابل آنها نمى‏شد اجتهاد كرد»! (صحيح مسلم- كتاب الوصيه، باب ترك الوصيه، ذيل حديث 20- ج 3/ 1257/ ح 1637). 
11ـ سوره‏ى الحج، آيه‏ى 52. 
12ـ اين قرائت در روايات بعضى از ائمه اطهار عليهم‏السلام‏نقل شده است، كه از جمله‏ى آنها مى‏توان منابع زير ارا برشمرد: 
روايت امام زين‏العابدين در اصول كافى ج 1/ 270، كنز الدرجات ص 176، 177 و بحارالانوار ج 26/ 81، 82 درج است (همچنين مراجعه بفرماييد به بصائر الدرجات ص 369). 
روايت امام باقر عليه‏السلام در اصول كافى ج 1/ 176، 175، بصائر الدرجات ص 324، 368- 370، الاختصاص ص 328، اختيار معرفه الرجال ص 118 و بحارالانوار ج 11/ 41، ج 26/ 69، 70، 74، 77- 80، ج 40/ 142 موجود است. 
روايت امام صادق عليه‏السلام را نيز در اصول كافى ج 1/ 177، بصائر الدرجات ص 370، 371، الاختصاص ص 329 و بحارالانوار ج 26/ 78 مى‏توان يافت. 
13ـ از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام نقل است كه: «ان اوصياء محمد (عليه و عليهم‏السلام) محدثون». (اصول كافى ج 1/ 270). 
همچنين امام باقر عليه‏السلام در روايتى مى‏فرمايند: «... ان الاوصياء محدثون». (رجال الكشى ص 178/ ح 308، بحارالانوار ج 26/ 81)؛ و در روايت ديگرى مى‏فرمايند: «ان اوصياء على محدثون». (بصائر الدرجات ص 321، بحارالانوار ج 26/ 72). 
اميرالمومنين عليه‏السلام نيز مى‏فرمايند: «انى و اوصيائى من ولدى مهديون كلنا محدثون». (بصائر الدرجات ص 372، بحارالانوار ج 26/ 79). 
شيخ مفيد آخرين روايت را بدينگونه از اميرالمومنين عليه‏السلام نقل نموده است: «انى و اوصيائى من ولدى ائمه مهتدون كلنا محدثون». (الاختصاص ص 329). 
همچنين روايتى از اميرالمومنين نقل است كه حضرت فرمودند: «انا و احد عشر من صلبى ائمه محدثون». (الغيبه (طوسى) ص 93). 
14ـ اصول كافى ج 1/ 271، بصائر الدرجات ص 319. 
اين روايت از فرمايشات امام رضا عليه‏السلام مى‏باشد و به اين صورت نيز نقل شده است: «الائمه علماء، حلماء، صادقون، مفهمون، محدثون». (بحارالانوار ج 26/ 66: به نقل از امالى طوسى). 
همچنين روايتى از حضرت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل است كه حضرت فرمودند: «من اهل بيتى اثنا عشر نقيبا محدثون مفهمون، منهم القائم بالحق، يملاالارض عدلا كما ملئت ظلما و جورا». (مناقب آل ابى‏طالب ج 1/ 300، بحارالانوار ج 36/ 271). 
15ـ بصائر الدرجات ص 370، بحارالانوار ج 26/ 75، 76. 
اين عبارت بصورتهاى مختلفى در روايات نقل شده است كه ما بعضى از آنها را ذيلا ذكر مى‏نماييم: 
«المحدث الذى يسمع الصوت و لا يرى شيئا». 
«المحدث الذى يسمع الصوت و لا يرى الصوره». 
«المحدث الذى يسمع الصوت و لا يرى شيئا». 
«المحدث فهو الذى يسمع كلام الملك و لا يرى و لا ياتيه فى المنام». 
«المحدث الذى يسمع كلام الملائكه و حديثهم و لا يرى شيئا بل ينقر فى اذنه و ينكت فى قلبه».
«المحدث فهو الذى يسمع و لايعاين و لا يوتى فى المنام». 
(«الامام) يسمع الصوت و لا يرى و لا يعاين الملك». 
«الامام هو الذى يسمع الكلام و لا يرى الشخص». 
«انهم (اى الاوصياء) لايرون ما كان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم يرى، لانه كان نبيا و هم محدثون». 
«المحدث فهو الذى يحدث فيسمع و لا يعاين و لا يرى فى منامه». 
(«الامام) يسمع الصوت و لا يرى و لا يعاين». 
مراجعه بفرماييد به: اصول كافى ص 1/ 176، 177، 243، بصائر الدرجات ص 322، 368- 374، الاختصاص ص 328، 329، كنز الفوائد ص 177، بحارالانوار ج 11/ 41، ج 26/ 74- 82. 
16ـ مراجعه بفرماييد به: اصول كافى ج 1/ 270، 271، امالى طوسى ج 2/ 21، 22، الاختصاص ص 286، 287، 329، كنز الفوائد ص 176، 177، بصائر الدرجات ص 321- 323، 366، 372، اختيار معرفه الرجال ص 118، بحارالانوار ج 26/ 67- 70، 79، 80، 81، ج 38/ 216، ج 39/ 40 152/ 141- 47 142/ 75. 
17ـ امالى طوسى ج 2/ 21، 22، بحارالانوار ج 22/ 327. 
18ـ اصل آيه‏ى قرآنى چنين است: (يا مريم ان اللَّه اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساءالعالمين- يا مريم اقنتى لربك واسجدى و اركعى مع الراكعين) سوره‏ى آل‏عمران، آيه‏ى 43 42. 
19ـ علل الشرائع ج 182، بحارالانوار ج 14/ 206، ج 43/ 78، 79. همچنين مراجعه بفرماييد به: بصائر الدرجات ص 372، الاختصاص ص 329، بحارالانوار ج 26/ 79. 
20ـ اصول كافى ج 1/ 241، بصائر الدرجات ص 153، 154، بحارالانوار ج 22/ 546، ج 26/ 41، ج 43/ 194 156 80 79. 
21ـ اصول كافى 1/ 240، بحارالانوار ج 22/ 545، ج 43/ 80. 
22ـ اقبال الاعمال ص 624، بحارالانوار ج 97/ 199 195. 

سیّد پوریا بازدید : 31 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 حديث سيزدهم (1) 
فاطمه (س) بضعة من الرسول (ص) 
و عن عائشة رضى‏اللَّه‏عنها رفعته إلى رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم (قال): 
فاطمة بضعة منى فمن آذاها فقد آذانى 
حديث سيزدهم: فاطمه (س) پاره‏ى تن حضرت رسول (ص) بود 
از عايشه است كه رسول خدا (ص) فرمود: 
فاطمه (س) پاره‏ى تن من است، هركس او را ذيت كند، پس به تحقيق مرا اذيت كرده است.

  1ـ قال الحافظ سليمان بن ابراهيم القندوزى الحنفى المتوفى (1294)، فى ينابيع المودة ص 260 ط- استانبول

سیّد پوریا بازدید : 50 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

حديث پانزدهم (1) 
فاطمة (ع) تجوز الصراط 
عن عائشة قالت: قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم: إذا كان يوم القيامة نادى مناد يا معشر الخلائق طأطئوا رؤسكم حتى تجوز فاطمة بنت محمد صلى اللَّه عليه و سلم. 
حديث پانزدهم: گذر فاطمه (ع)، از پل صراط 
... از عايشه نقل است كه گفت: پيامبر خدا (ص) فرمود: هنگامى كه روز قيامت فرارسد، منادى ندا كند: اى گروه انسانها! سرهايتان را پايين بيندازيد تا فاطمه (س) دختر محمد (ص) از پل صراط عبور كند. 

  1ـ قال الحافظ أحمد بن على الخطيب البغدادى فى تاريخه، ج 8، بص 141، ط بيروت، بإسناده:

سیّد پوریا بازدید : 26 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

حديث يازدهم (1) 
سرار الرسول (ص) لفاطمة (ع) 
عن عائشة رضى‏اللَّه‏عنها قالت: كذا عند رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم فى مرضه الذى مات فيه، ما يغادر منا واحدة إذ جاءت فاطمة تمشى ما تخطى‏ء مشيتها من مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه و سلم شيئا فلما رآها قال: مرحبا بابنتى فأقعدها عن يمينه أو عن يساره ثم سارها بشى‏ء فبكت، فقلت لها أنا من بين نسائه: خصك رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم من بيننا بالسرار و أنت تبكين؟ ثم سارها بشى‏ء فضحكت 
قالت: فقلت لها: أقسمت عليك بحقى أو بمالى عليك من الحق لما أخبرتنى. 
قالت: ما كنت لأفشى على رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم سره، قالت (عائشة): 
فلما تؤفى النبى صلى اللَّه عليه و سلم سألتها؟ فقالت (فاطمة): أما الآن فنعم. 
أما بكائى فإن رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم قال لى: إن جبرئيل عليه‏السلام كان يعرض على القرآن كل عام مرة فعرضه على العام مرتين، و لا أرى إلا أجلى قد اقترب فبكيت، فقال لى: إتقى اللَّه واصبرى، فإنى نعم السلف، ثم قال: يا فاطمة أما ترضين أن تكونى سيدة نساء العالمين أو نساء هذه الأمة، فضحكت. 
حديث يازدهم: سخنان رازناك حضرت رسول (ص) به فاطمه (س) 
... عايشه گفت: 
نزد پيامبر (ص) بودم، در آن مريضى كه به همان از دنيا رفت، هيچ‏كدام از ما (زنان پيامبر (ص» رسول خدا (ص) را تنها نگذاشتيم. در اين هنگام فاطمه (س) آمد. راه مى‏رفت و راه رفتنش فرقى با راه رفتن رسول خدا (ص) نمى‏كرد. 
چون پيامبر (ص) او را ديد فرمود: 
آفرين به دخترم! و او را در سمت راست يا چپ خود نشاند. بعد در گوش او سخن گفت، پس فاطمه گريه كرد! من از بين زنان به فاطمه (س) گفتم: پيامبر (ص) تو را در بين ما براى گفتن اسرار خود برگزيد و تو گريه مى‏كنى؟! 
بعد رسول خدا (ص) در گوش به او خبرى داد، و او خنديد! عايشه گفت: به فاطمه گفتم: تو را به حق خودم با مال خودم كه بر تو دارم قسم مى‏دهم، كه مرا از سخنانى كه پيامبر (ص) به تو فرمود خبر دهى، فاطمه (س) فرمود: من اسرار رسول خدا (ص) را فاش نمى‏كنم. 
پس چون پيامبر (ص) وفات يافت، از فاطمه (س) پرسيدم. فرمود، حال مى‏گويم: گريه‏ام براى اين بود كه پدرم فرمود: 
جبرئيل هر سال يك بار قرآن را بر من عرضه مى‏كرد، اما امسال دو بار عرضه كرد و دليلى نمى‏بينم مگر اينكهاجلم نزديك شده، و من گريه كردم. پس پيامبر (ص) به من فرمود: 
تقواى خدا پيشه كن و صبر در مفارقت از من داشته باش، همانا من بهترين گذشتگان هستم، بعد فرمود: 
اى فاطمه آيا راضى نيستى كه بوده باشى سرور زنان جهانيان، يا سرور زنان اين امت! پس من خنديدم. 
حديث شانزدهم (2) 
الرسول (ص) يناجى فاطمة (ع) 
عن عائشة، أن رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم فى مرضه الذى قبض فيه قال: يا فاطمة يا إبنتى أحنى (3)على فأحنت عليه، فناجاها ساعة ثم انكشفت عنه تبكى و عائشة حاضرة ثم قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم بعد ذلك ساعة أحنى على فأحنت عليه فناجاها ساعة ثم انكشفت عنه تضحك فقالت عائشة: يا بنت رسول‏اللَّه أخبرينى بما ناجاك أبوك؟ 
قالت: أو شكت (4)رأيته ناجانى على حال سر، ثم ظنفه أنى بسره و هى حى فشق ذلك على عائشه أن يكون يسر دونها فلما قبضه اللَّه إليه 
قالت عائشة لفاطمة سلام‏اللَّه‏عليها: ألا تخبريننى ذلك الخبر؟ قالت أما الآن فنعم ناجانى فى المرة الأولى فأخبرنى أن جبرئيل كان يعارضه القرآن فى كل عام مرة و أنه عارضه القرآن العام مرتين و أنه أخبره أنه لم يكن نبى بعد نبى إلا عاش عشرين و مائة سنة و لا أرانى إلا ذاهب على رأس الستين فأبكانى ذلك و قال يا بنية ليس من نساء المؤمنين.عظم رزية منك فلا تكونى أدنى من إمرى‏ء صبرا 
ثم ناجانى فى المرة الأخرى فأخبرنى أنى أول أهله لحوقا به و قال: إنك سيدة نساء أهل الجنة. 

حديث شانزدهم: نجواى پيامبر (ص) با فاطمه (س) 
از عايشه نقل شده است كه گفت: 
پيامبر (ص) در بيمارى‏اى كه به همان وفات يافت فرمود: فاطمه (س) دخترم، به سوى من بيا، فاطمه (س) به سوى پدر آمد، پيامبر (ص) يك ساعت با او نجوا كرد. پس گريه فاطمه آشكار شد (و عايشه حاضر بود) بعدا پيامبر (ص) فرمود: فاطمه (س) به سوى من بيا. پس فاطمه (س) بر پيامبر (ص) وارد شد، پيامبر (ص) يك ساعت با فاطمه (س) نجوا كرد، خنده‏ى فاطمه آشكار شد. 
عايه گفت: اى دختر رسول خدا (ص) مرا از آنچه كه پدرت با تو نجوا كرد آگاه كن! فاطمه (س) فرمود: نزديك پيامبر (ص) بودم ديدم با من سرى سخن گفت، بعد گمان كرد سرش را آشكار مى‏كنم (اين قضيه بر عايشه گران آمد، چرا كه سرى از او پنهان شد) چون رسول خدا (ص) ارتحال نمود. عايشه به فاطمه (س) گفت آيا مرا از آن خبر آگاه نمى‏كنى؟ فاطمه (س) فرمود: اكنون آگاه مى‏كنم. با من در مرتبه اول نجواى كرد، و به من خبر داد كه جبرئيل در هر سال يك بار قرآن را بر من عرضه مى‏كرد و امسال دوبار عرضه كرد. جبرئيل خبر داد كه هر پيامبرى پس از پيامبر ديگر 120 سال عمر مى‏كند و من اكنون در سال 60 هستم. پس اين قضيه مرا به گريه آورد و پيامبر (ص) فرمود: دخترم! هيچ‏كدام از زنان مؤمنين بيشتر از تو مصيبت نمى‏بينند پس كم صبرترين از ديگر زنان مباش. 
بعد در مرتبه ديگر با من نجوا كرد و فرمود: 
اولين كس از اهل‏بيتم تو هستى كه به من ملحق مى‏شوى، تو سرور زنهاى بهشتى. 

  1ـ قال الحافظ الكبير سليمان بن داوود الشهير بأبى الطيالسى المتوفى (304) فى مسنده ص 196 ط الهند: حدثنا يونس، قال: حدثنا أبوداوود قال: حدثنا أبوعوانة، عن فراس بن يحيى، عن الشعبى، عن مسروق. 
2ـ و قال الحافظ العلامة المتقى الهندى المتوفى (975) فى كنزالعمال ج 7 ص 111، بإسناده
3ـ حنا حنوا و أحنى عليه: عكف و مال اليه: به سوى او ميل كرد، المنجد. 
4ـ اوشك- ايشاكا (و شك) در رفتن سرعت كرد فرهنگ دانشگاه. أوشكت: نزديك بود- دروس دارالعلوم العربيه ص 111.

سیّد پوریا بازدید : 24 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 حديث دهم (1) 
فاطمة (ع) شبيهة الرسول (ص) 
فى كلامه و حديثه 
عن عائشة أم‏المؤمنين رضى‏اللَّه‏عنها أنها قالت: ما رأيت أحدا كان أشبه كلاما و حديثنا برسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم من فاطمة و كانت إذا دخلت عليه قام إليها فقبلها و رحب بها كما كانت تصنع هى به صلى اللَّه عليه و سلم. 
حديث دهم: فاطمه (س) شباهتهاى حضرت زهرا به پدرشان رسول اكرم (ص) 
عايشه ام‏المؤمنين گفت: 
از نظر گفتار و سخن احدى را شبيه‏تر به رسول خدا (ص) از فاطمه (س) نديدم، هنگامى كه فاطمه (س) بر رسول خدا (ص) وارد مى‏شد، پيامبر (ص) پيش پاى او بلند مى‏شد و او را مى‏بوسيد و به او خوش‏آمد مى‏گفت، آنچنان كه هنگامى كه پيامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد مى‏شد او نيز چنان مى‏كرد، يعنى پيش پاى پيامبر (ص) قيام مى‏كرد او را مى‏بوسيد و به او خوش‏آمد مى‏گفت. 
حديث هفدهم (2) 
فاطمة (ع) تشبه رسول‏اللَّه (ص) فى قيامها و قعودها 
عن عائشة أم‏المؤمنين، قالت: ما رأيت أحدا أشبه سمتا و هديا برسول‏اللَّه فى قيامها و قعودها من فاطمة بينت رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم 
قالت: و كانت إذا دخلت على النبى صلى اللَّه عليه و سلم قام إليها فقبلها و أجلسها فى مجلسه، و كان النبى صلى اللَّه عليه و سلم إذا دخل عليها قامت من مجلسها فقبلته و أجلسته فى مجلسها. فلما مرض النبى صلى اللَّه عليه و سلم، دخلت فاطمة فأكبت عليه فقبلته، ثم رفعت رأسها فبكت ثم أكبت عليه، ثم رفعت رأسها فضحكت 
فقلت: إن كنت لأظن أن هذه من أعقل نسائنا فإذا هى من النساء، فلما توفى النبى صلى اللَّه عليه و سلم، قلت لها: أرأيت حين أكببت عليه فرفعت رأسك فضحكت، ما حملك ذلك؟! 
قالت: إنى إذا لبدرة أخبرنى أنى أسرع أهله لحوقا به فذلك حين ضحكت. 
حديث هفدهم: فاطمه (س) در قيام و قعودش شبيه پيامبر (ص) است 
... از عايشه نقل شده است كه گفت: 
كسى را شبيه‏تر از فاطمه (س) به رسول خدا (ص) از نظر رفتار و روش فردى در قيام و قعود نديدم. 
هنگامى كه فاطمه (س) بر پيامبر (ص) وارد مى‏شد، پيامبر (ص) پيش پاى او قيام مى‏كرد و او را مى‏بوسيد و در جاى خود مى‏نشاند و متقابلا هنگامى كه پيامبر (ص) بر فاطمه (س) وارد مى‏شد، فاطمه (س) پيش پاى پدر قيام كرده او را مى‏بوسيد و در جاى خود مى‏نشاند. 
چون پيامبر (ص) مريض شد، فاطمه (س) وارد شد و خودش را به روى پدر افكند و او را بوسيد، بعد سرش را بلند كرد، و گريه كرد، دوباره خودش را به روى پدر افكند، بعد سرش را بلند كرد، و خنديد. 
گفتم: گمان مى‏كردم كه او (فاطمه (س» داناترين زنان ما است، در حالى كه او هم زنى از زنهاست. 
چون پيامبر (ص) وفات يافت به او گفتم: 
هنگامى كه خودت را به روى رسول خدا (ص) افكندى، سپس سرت را بلند كردى و خنديدى چه شد؟ چرا خنديدى؟! 
فاطمه (ع) فرمود: 
من در آن هنگام مانند كسى بودم كه هستى‏اش را از دست داده است. پيامبر (ص) به من خبر داد نزديكترين كس كه به او ملحق شود من هستم، در اين هنگام خنديدم. 

  1ـ و قال الحافظ عبدالبر فى الاستيعاب ج 4 ص 375، ط- مصر: و ذكر السراج عبدالرزاق، عن معمر أنه أخبره عن قتادة، عن أنس قال: قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم الحديث 
ثم قال: (و حدثنا) محمد بن الصباح، قال عثمان بن عمر عن إسرائيل، عن ميسرة بن حبيب عن المنهال بن عمرو عن عائشة بنت طلحة. 
2ـ قال الحافظ، أبوعيسى، محمد بن عيسى بن سورة المعروف بالترمذى فى الجامع الصحيح الجزء الخامس، ص 700
حدثنا محمد بن بشار، حدثنا عثمان بن عمر، أخبرنا إسرائيل عن ميسرة بن حبيب، عن المنهال بن عمرو، عن عائشة بنت طلحة.

سیّد پوریا بازدید : 22 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

حديث نهم 
صدق فاطمة (ع) 
قالت عائشة: ما رأيت أحدا قط أصدق من فاطمة غير أبيها، و كان بينهما شيى‏ء، فقالت: يا رسول‏اللَّه سلها فإنها لا تكذب. 
حديث نهم: صداقت فاطمه 
... عايشه گفت: 
هرگز كسى را صادقتر از فاطمه (س) نديدم بجز پدرش (ص). 
و بين آن دو (عايشه و فاطمه (س» مسأله‏اى واقع شده بود. 
پس (عايشه) گفت: 
اى رسول خدا! از او بپرس، پس به درستى كه او دروغ نمى‏گويد. 

  1ـ قال أبويعلى الموصلى المتوفى (307) فى مسنده ج 8 ص 153 ط دمشق تحت الرقم (4700) 
حدثنا أمية بن بسطام، حدثنا يزيد بن زريع حدثنا روح بن القاسم، عن عمرو بن دينار، قال

سیّد پوریا بازدید : 31 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 حديث ششم (1) 
الرسول (ص) يشم رائحة الجنة من فاطمة 
عن عائشة رضى‏اللَّه‏عنها قالت: كان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: إذا قدم من سفر قبل نحر فاطمة و قال: منها أشم رائحة الجنة. 
حديث ششم: حضرت رسول (ص) بوى بهشت را از فاطمه استشمام مى‏كند 
از عايشه نقل شده كه گفت: هنگامى كه پيامبر (ص) از سفر بازمى‏گشت، گودى زير گلوى فاطمه (س) را مى‏بوسيد و مى‏فرمود: 
از او بوى بهشت را استشمام مى‏كنم. 
حديث چهاردهم (2) 
الرسول (ص) يقبل نحر فاطمة (ع) 
و عن عائشة رضى‏اللَّه‏عنها أن النبى صلى اللَّه عليه و سلم قبل يوما نحر فاطمة، فقلت: يا رسول‏اللَّه فعلت شيئا لم تفعله فقال: يا عائشة إنى إذا إشتقت إلى الجنة قبلت نحر فاطمة. 
حديث چهاردهم: حضرت رسول (ص) انحناى گلوى فاطمه (س) را مى‏بوسد 
از عايشه روايت شده كه: 
روزى رسول خدا (ص) گودى گلوى فاطمه (س) را بوسيد. 
گفتم: 
اى رسول خدا (ص)! عملى انجام دادى كه قبل ازآن انجام نداده بودى. پيامبر (ص) فرمود: 
اى عايشه! هنگامى كه به بهشت مشتاق مى‏شدم، گودى گلوى فاطمه (س) را مى‏بوسم. 
حديث بيست و نهم (3) 
تقبيل الرسول (ص) لفاطمة 
عن عائشة بنت طلحة، عن عائشة بنت أبى‏بكر و فى فضائل السمعانى بإسناده عن عكرمة قال: 
كان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم إذا قدم من مغازيه قبل فاطمة، و رووا عن عائشة. 
أن فاطمة كانت إذا دخلت على رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، قام لها من مجلسه و قبل رأسها و أجلسها مجلسه، و إذا جاء إليها لقيته و قبل كل واحد منهما صاحبه و جلسا معا. 
حديث بيست و نهم: بوسيدن فاطمه (س) توسط پيامبر (ص) 
... عايشه دختر طلحه از عايشه دختر ابوبكر، (در فضائل السمعانى به اسناد از عكرمه) گفت: هنگامى كه پيامبر (ص) از جنگ برمى‏گشت فاطمه (س) را مى‏بوسيد و همچنين از عايشه نقل كرده‏اند كه: 
فاطمه (س) هنگامى كه بر پيامبر (ص) وارد مى‏شد، پيامبر (ص) براى او از جا بلند مى‏شد و سر او را مى‏بوسيد و او را در جاى خود مى‏نشانيد، و نيز هنگامى كه پيامبر (ص) به سوى فاطمة (س) مى‏آمد، با او ملاقات مى‏كرد و هر كدام يكديگر را مى‏بوسيدند و با هم مى‏نشستند. 
حديث سى و پنجم (4) 
الرسول (ص) لاينام حتى يقبل فاطمة (ع) 
عن عائشة، أن النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم، كان كثيرا ما يقبل عرف فاطمة عليهاالسلام حديث سى و پنجم: بوسه‏ى پيامبر (ص) بر فاطمه 
از عايشه نقل است كه: 
همانا پيامبر (ص) بيشتر اوقات پيشانى فاطمه (س) را مى‏بوسيد. 

  1ـ ينابيع المودة ص 260: 
2ـ و قال الحافظ محب‏الدين الطبرى المتوفى (694) فى ذخائر العقبى ط الهند ص 36: 
3ـ قال الشيخ البحرانى رحمه‏اللَّه فى كتابه العوالم، ج 11 ص 61، نقلا عن المناقب لابن شهرآشوب، والأربعين عن ابن المؤذن، بإسناده عن النضر بن شميل عن ميسرة، عن المنهال: 
4ـ قال العلامة الحافظ علاء الدين المتقى الهندى فى كنزالعمال ج 7، ص 116، الحديث 18335):

سیّد پوریا بازدید : 30 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

حديث هشتم (1) 
فاطمة أعظم نساء المسلمين رزية 
عن عائشة، أن رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و سلم قال لفاطمة: 
إن جبرئيل أخبرنى أنه ليس امرأة من نساء المسلمين أعظم رزية (2)منك فلا تكونى أدنى امرأة منهن صبرا. 
حديث هشتم: فاطمه بزرگترين تحمل‏كننده‏ى مصايب در بين زنان مسلمان 
از عايشه نقل است كه : 
رسول خدا (ص) به فاطمه (س) فمرود: جبرئيل به من خبر داد كه هيچ‏كس از زنان مسلمان به اندازه‏ى تو مصيبت نمى‏بيند، پس از آنان كم صبرتر مباش. 

  1ـ و قال ابن‏حجر العسقلانى المتوفى (852) فى فتح البارى ج 9 ص 201، ذكر عن الطبرى، (و هو محمد بن جرير) أنه روى
2ـ ج رزايا، مصيبت بزرگ، فرهنگ جديد عربى فارسى، ترجمه منجدالطلاب، مترجم محمد بندر ريگى.

تعداد صفحات : 22

درباره ما
انتقام روی سیلی خورده ات را میگیرم ، مادر !
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • حرمین
    روز شمار فاطمیه
    اوقات شرعی
    آمار سایت
  • کل مطالب : 215
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 62
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 93
  • بازدید ماه : 140
  • بازدید سال : 595
  • بازدید کلی : 8,277
  • کدهای اختصاصی
    گوشی شما شیطانی یا الهی ؟!
    استخاره

    استخاره با قرآن کریم
    

    گالری ستون دین !
    تاریخ