loading...
مادر آسمونی
لینک باکس
حدیث
آخرین ارسال های انجمن
سیّد پوریا بازدید : 24 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام از ديدگاه الهى آن چنان مقرب بوده و هست كه بدون وجود او جهان خلقت به وجود نمى‏آمد. بنابراين هرچه بوده و هست و خواهد بود به يمن و بركت آن بانوى عزيز هر دو جهان است. چنانچه پيامبر خدا، از پروردگار عالم نقل مى‏كنند: 
عن النبى عن اللَّه تعالى: يا احمد! لولاك لما خلقت الافلاك، و لولا لما خلقتك ، و لولا فاطمه لما خلقتكما. (1) 
اى پيامبر الهى! اگر تو نبودى جهان را نمى‏آفريدم و اگر على عليه‏السلام نبود تو را خلق نمى‏كردم، و چنانچه فاطمه عليهاالسلام نبود، تو و على را نيز به دنيا نمى‏آوردم. 
شايد اين حديث در مرحله‏ى نخست و بدون تفكر قابل هضم نباشد، ولى با يك مقدماتى كه به طور خلاصه بايد گفت: پيامبر الهى و اهل‏بيت معصومش همگى يكى بوده و شاخ و برگ يك درخت مى‏باشند. و از نظر هدف نيز مكمل و متمم يكديگرند، بنابراين، بدون تصور فاطمه عليهاالسلام كه كمال اسلام به وجود او و فرزندان معصوم او بستگى داشته و دارد، آيين اسلام و رسالت پيامبر و ولايت اميرالمؤمنين كم‏شعاع و كم‏فروغ خواهد بود. 
آرى ولايت على عليه‏السلام مكمل رسالت و وجود زهرا پناه ولايت و فرزندانش نتيجه بخش اهداف رسالت و ولايت مى‏باشند. 
در اين زمينه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى‏فرمايند: «انى و اياك و هذين و هذا الراقد فى مكان واحد يوم القيمه.» (2) 
رسول خدا در خانه‏ى اميرالمؤمنين در حالى كه على عليه‏السلام مشغول استراحت بود، خطاب به دخترش فاطمه عليهاالسلام فرمودند: من و تو و اين دو فرزند (حسن و حسين) و اين استراحت‏كننده (على) همگى در پيشگاه خدا در يك منزله و مكان خواهيم بود. 

  1ـ عوالم، ج 11، ص 25 و 26 چاپ المهدى. 
2ـ فرائد السمطين، ج 2 ص 28، ش 367- بحار، ج 43، ص 283 با مختصر تفاوتى.

سیّد پوریا بازدید : 22 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 يكى از معيارهاى ارزشى اسلام مراعات ادب بويژه در ارتباط با بزرگان و مربيان است و حتى آمده است: كسى كه ادب ندارد، ايمان ندارد. آيات و روايات زيادى در اين زمينه هست كه از موضوع بحث ما خارج مى‏باشد.... 
در زمان رسول خدا گروهى از ضعيف‏الايمانها و منافقين هنگام ديدار با پيامبر الهى، بدون مراعات القاب آن حضرت، تنها با اسم، آن بزرگوار را صدا مى‏زدند، خداوند متعال آيه‏ى شصت و سه سوره‏ى نور (1)را فرستاد و بدين وسيله مؤمنين و مسلمانان مأمور گشتند با تعبير: يا رسول‏اللَّه و يا «نبى‏اللَّه» آن حضرت را خطاب كنند. 
از حضرت فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام آمده است كه پس از نزول اين آيه، من هم مثل ديگران هنگام ديدار، پدرم را با لقب، يا رسول‏اللَّه، مخاطب قرار مى‏دادم و از گفتن: پدر جان خوددارى مى‏كردم و چندين بار چنين نمودم، ولى در برابر خطاب من، آن حضرت ساكت بود و جواب نمى‏داد. سپس خطاب به من فرمودند: يا فاطمه! اين آيه در حق تو و اهل‏بيت تو نازل نشده. تو از منى و من از تو. خطاب آيه به افراد خشن و ستمگر و خود برتربين است، تو اگر مرا پدر خطاب كنى بهتر است و چنين روشى باعث حيات دل من و رضايت خداوند است. (2) 
اين حديث نشان مى‏دهد كه فاطمه و اهل‏بيتش عليهم‏السلام تا چه ميزانى در پيشگاه خدا و پيامبرش ارزش دارند؟ و حتى در حديث ديگرى در اين رابطه آمده است: 
شخصى در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دزدى كرد و حضرت دستور داد چهار انگشت دست او را قطع كنند، دزد عرض كرد: يا رسول‏اللَّه! من سوابقى در اسلام دارم آيا دست مرا قطع مى‏كنى؟ 
رسول گرامى اسلام فرمودند: قانون الهى تبعيض ندارد، حتى اگر چه دخترم (فاطمه) باشد. اين خبر به گوش فاطمه رسيد و او را محزون كرد. 
در اين هنگام جبرئيل نازل گشته و آيه‏ى «لئن اشركت ليحبطن عملك....» (3)را بر آن حضرت خواند و بدين وسيله اعلان نمود كه حساب فاطمه از ديگران جداست و شكستن دل او و بريدن دستش برابر شرك است. (4) 

  1ـ لاتجعلوا دعا الرسول بينكم كدعا بعضكم بعضا.... 
2ـ يا فاطمه! انها لم تنزل فيك و لافى اهلك و لانسلك و انت منى و انا منك، انما نزلت فى اهل الجفا و الغلظه من قريش اصحاب البذخ و الكبر، قولى يا ابه، فانها احيى للقلب و ارضى للرب. (سفينةالبحار، ج 2، ص 374). 
3ـ آيه‏ى 65 سوره‏ى زمر: اگر مشرك شوى تمام اعمالت تباه مى‏گردد. 
4ـ بحارالانوار، ج 43، ص 43، ح 43.

سیّد پوریا بازدید : 26 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

ما در فصل بيست و يك جلد اول كتاب تجليات ولايت (از صفحه‏ى 184 تا 192) با استناد به دلائل متقن و روايات معتبر، ثابت كرده‏ايم كه ائمه‏ى اطهار عليهم‏السلام بر پيامبران پيشين جز رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله برترى دارند و طبق احاديث معتبر ديگر از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله آمده است كه اميرالمؤمنين نسبت به ساير ائمه فضيلت بيشترى دارند. و از سوى سوم مى‏دانيم كه حضرت فاطمه عليهاالسلام كفو و همتاى اميرالمؤمنين است و اگر على عليه‏السلام نبود، همتايى براى آن حضرت در روى زمين و در ميان مخلوقات پيدا نمى‏شد و اين ادعا مضمون احاديث فراوانى است كه از طريق اهل سنت و تشيع در منابع معتبر به دست ما رسيده است و به عنوان تبرك نمونه‏اى به خدمت خوانندگان تقديم مى‏داريم، بنابراين حضرت فاطمه عليهاالسلام جز پدر و شوهرش بر همگان برتر است. 
در رواياتى از پيامبر خدا و جناب جبرئيل از سوى الهى و حضرت امام صادق و حضرت امام رضا آمده است: 
ان اللَّه عز و جل يقول: لولم اخلق عليا لما كان لفاطمه كفو على وجه الارض آدم فمن دونه (1) خداوند مى‏فرمايد: اگر على را خلق نمى‏كردم، در روى زمين همتايى براى فاطمه عليهاالسلام پيدا نمى‏شد خواه آدم و غير او. 
اين حديث برترى على و زهرا عليهاالسلام را بر تمام انبياء و ماخلق اللَّه جز رسول خدا ثابت مى‏نمايد و علماى بزرگ نيز در كتابهاى كلامى در اين زمينه بحثهايى دارند... علاوه بر اينها عبداللَّه بن مسعود، از طريق اهل سنت حديث معتبرى را از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نقل مى‏كند كه جبرئيل گفت: اى رسول خدا! تمام پيامبران الهى براى ولايت تو و ولايت على بن ابيطالب مبعوث شده‏اند. (2) 
و اين حديث نيز شرافت و فضيلت ذى المقدمه را بر مقدمه دربردارد، (3) و چون على و فاطمه عليه‏السلام كفو و همتاى يكديگرند، از اين جهت نيز فاطمه عليهاالسلام بر انبياى پيشين مقدم است. (شرح مفصل اين حديث را در كتاب آفتاب ولايت ص 41 ملاحظه فرماييد.) 
و بالاخره حضرت امام باقر عليه‏السلام در مورد مادرش فاطمه عليهاالسلام مى‏فرمايند: 
لقد كان مفروضه الطاعة على جميع من خلق‏اللَّه من الجن و الانس و الطير و الوحش و الانبياء والملائكة. (4) 
خداوند اطاعت فاطمه عليهاالسلام را بر تمام مخلوقاتش حتى بر جنها و انسانها و حيوانات و پيامبران و ملائكه واجب كرده است. 
گرچه اين حديث بحث مبسوطى دارد، (و اطاعت زهرا عليهاالسلام از پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه‏السلام در ساير احاديث كه رجحانى بر اين حديث دارند آمده است.) ولى به عنوان مويد بر مطالب و ادله ديگر، استفاده مى‏كنيم كه اطاعت انبياى پيشين ولو در عالم تكوين از فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام به عنوان واجب آمده است. 

  1ـ فصل 6، همين كتاب با منابع بيشتر از جمله: محجه البيضاء، ج 4، ص 210- بحار، ج 43، ص 92 و 97 و 107- عوالم، ج 7 11 ص 278 و 281- جلاءالعيون شبر، ج 1، ص 156 و... 
2ـ يا محمد! و اسئل من ارسلنا قبلك من رسلنا على ما بعثوا؟ قال: قلت: على ما بعثوا؟ قالت: على ولايتك و ولايه على بن ابيطالب صلى اللَّه عليهما. 
3ـ زيرا انبياى ديگر مقدمه بودند بر ولايت اميرالمؤمنين عليه‏السلام. 
4ـ عوالم، ج 11، ص 190.

سیّد پوریا بازدید : 27 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها، در مقام ولايت شريك اميرالمؤمنين و حسنين عليهم‏السلام است، و «جنگ و يا صلح با فاطمه و دوستى و دشمنى نسبت به او» عينا همانند «حرب و يا سلم با على و حسنين، و حب و با بغض نسبت به آنان» است. (رواياتى كه در اين خصوص نقل گرديده است به شرح زير است): 
زيد بن ارقم از رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم چنين روايت مى‏كند: «قال رسول‏اللَّه لعلى و فاطمة والحسن والحسين: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم». 
«پيامبر اكرم خطاب به على، فاطمه، حسن و حسين فرمود: من، با هر كسى كه با شما در جنگ باشد، در جنگم، و هر كسى كه با شما از در صلح و آشتى درآيد، من نيز با او در صلح و صفا خواهم بود». 
اين روايت با عبارات مختلف نقل شده است؛ گاه آن حضرت مى‏فرمود: 
«انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم»، 
در موقع ديگر چنين فرمايد: 
«انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم»، 
و در جاى ديگر مى‏فرمايد: 
«انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم»، 
يا اينكه مى‏فرمايد: 
«انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم». 
اين حديث شريف را حاكم در مستدرك، بغوى در مصابيح، خطيب تبريزى (2) در مشكاه المصابيح، جصاص در احكام القرآن، ابن كثير (3) در البدايه و النهايه، محب الدين طبرى در ذخائر العقبى، ابن اثير (4) در اسد الغابه، ترمذى (5) در جامع صحيح، ابن‏عساكر در تاريخ شام، ابن ماجه (6) در سنن، ابن‏صباغ در فصول، طبرانى در معجم، و جمعى ديگر از علماى شيعه و سنى نقل كرده‏اند. (7) 
زيد بن ارقم در روايت ديگرى مى‏گويد: 
«كنا مع رسول‏اللَّه و هو فى الحجرة، يوحى اليه و نحن ننتظره حتى اشتد الحر فجاء على بن ابى‏طالب، و معه فاطمة والحسن والحسين عليهماالسلام، فقعدوا فى ظل حائط ينتظرون رسول‏اللَّه، فلما خرج رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله رآهم فاتاهم، و وقفنا نحن مكاننا، ثم جاء الينا و هو يظلهم بثوبه ممسكا بطرف الثوب و على ممسك بطرفه الاخر، و هو يقول: اللهم انى احبهم فاحبهم، اللهم انى سلم لمن سالمهم، و حرب لمن حاربهم، فقال ذلك ثلاث مرات». (8) 
«روزى همراه پيامبر اكرم بوديم كه وحى نازل شد، و ما منتظر اتمام وحى بوديم تا آن حضرت از اتاق خارج شود، هوا بشدت گرم شده بود، در آن هنگام على بن ابى‏طالب و همراه او فاطمه، حسن و حسين سلام‏اللَّه‏عليهم از راه رسيدند و در سايه‏ى ديوارى بحال انتظار نشستند، تا نزول وحى به پايان رسد و حضرت رسول از حجره بيرون آيد. وقتيكه پيامبر اكرم از اطاق خارج گرديد، نظر مباركش بر على و فاطمه و حسنين عيلهم‏السلام افتاد، حضرت به نزد آنان رفتند و ما در حالى كه بجاى خود ايستاده بوديم، ديديم كه حضرت رسول لباس (عباى) خودش را بر بالاى سر آنان سابيان كرد، با دست مباركش از يكطرف عبا گرفته بود، و طرف ديگرش در دست على بود كه در زير عبا جاى داشت. آنگاه پيامبر چنين فرمود: 
خدايا، من اينان را دوست مى‏دارم پس تو نيز دوستشان بدار، بارالها، با هر كس كه با اينان در صلح و صفا باشد، من در صلح و آشتى هستم و هر كس كه با اين چهار تن بجنگد من نيز با او در جنگ خواهم بود، و اين كلمات را سه بار تكرار نمود».
روايت ديگرى به اين شرح از ابوبكر نقل شده است كه مى‏گويد: 
«رايت رسول‏اللَّه ختم خيمه و هو متكى‏ء على قوس عربيه و فى الخيمه على و فاطمه والحسن والحسين، فقال: معشر المسلمين، انا سلم لمن سالم اهل الخيمه، حرب لمن حاربهم، ولى لمن والاهم، لايحبهم الا سعيد الجد طيب المولد، و لايبغضهم الا شقى الحد ردى‏ء الولاده». (9) 
«روزى پيامبر اكرم را ديدم كه خيمه‏اى برپا كرد و بر يك كمان عربى تكيه نمود. در آن خيمه، على و فاطمه و حسن و حسين حضور داشتند. آن حضرت رو به حاضرين فرمود و گفت: اى مسلمانان بدانيد، هركسى كه با اينان در صلح و صفا باشد من نيز با او در سلم و آشتى هستم؛ و هركس با اينان به جنگ خيزد، من هم با او در جنگ خواهم بود؛ من دوستدار كسى هستم كه اينان را دوست بدارد، دوست نمى‏داردشان مگر آن خوشبخت و سعادتمندى كه از دامانى پاكيزه بوجود آمده است؛ و دشمن نمى‏داردشان مگر آن شخص بدبختى كه از آلوده دامنى زاييده شده باشد».
اين روايت را حافظ طبرى نيز در رياض النضره ذكر كرده است. 
صبيح (1) مى‏گويد: 
«كنت بباب النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم فجاء على و فاطمة والحسن والحسين، فجلسوا ناحية، فخرج رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم الينا فقال: انكم على خير، و عليه كساء خيبرى، فجللهم به و قال: انا حرب لمن حاربكم، سلم لمن سالمكم». (10) 
«روزى در انتظار پيامبر اكرم بر در خانه‏ى آن حضرت بودم كه على، فاطمه،حسن و حسين از راه رسيدند و در كنارى نشستند. وقتى كه رسول خدا از خانه خارج گرديد خطاب به آنان فرمود: 
شما پيوسته در خير هستيد؛ و سپس عباى خيبرى خودش را بر سر آنان سايبان كرد و فرمود: 
من، با هر كسى با شما بجنگد، در جنگ هستم، و با هر كسى كه با شما در صلح و صفا باشد من نيز در سلم و آشتى مى‏باشم». 
روايت فوق را طبرانى در المعجم الاوسط، جصاص در احكام القرآن، هيثمى در مجمع، ابن‏اثير در اسدالغابه، ابن حجر در اصابه و عده‏اى ديگر از دانشمندان نقل كرده‏اند. 
ابوهريره مى‏گويد: 
«نظر النبى الى على و فاطمه والحسن والحسين، فقال: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم». (11) «پيامبر اكرم نظر به سوى على، فاطمه، حسن و حسين افكند و سپس فرمود: من، با هركسى كه با شما بجنگد در ستيزم؛ و با هركسى كه با شما در سلم و آشتى باشد من نيز در صلح و صفا هستم». 
اين حديث شريف را حاكم در مستدرك، خطيب در تاريخ بغداد، امام حنابله در مسند، هيثمى در مجمع، ابن‏عساكر در تاريخ دمشق، و طبرانى در معجم آورده‏اند. همچنين عده‏اى از دانشمندان شيعه آن را روايت نموده‏اند. (12) 
رواياتى كه تحت عنوان موضوع پنجم ذكر شد بسيار جاى تامل، دقت و بررسى دارد، و بايد توجه داشت: بشرى كه در حال غضبش، در هنگام انبساط و فرحش، در موقع رنج و گرفتاريش، در زمان سرور و نشاطش و خلاصه در جميع اطوار و حالاتش صاحب اختيار، مطاع و مقتداى همه‏ى مردم باشد؛ و تمام افراد بشر موظف به خضوع و تسليم در برابر او باشند؛ و محبت به او دوستى با پيامبر، و دشمنى با او خصومت با رسول خدا، و اطاعت از او اطاعت از پيامبر، و صلح با او، سلم و آشتى با رسول خدا باشد؛ تحقيقا اگر در صفات، هم‏رديف پيامبر نباشد، هرگز اين احكام درباره‏ى او جارى نمى‏شود، و به عبارت ديگر فردى كه در ملكات انسانى، در فضائل و مكارم اخلاقى، در صفات نفسانى، و خلاصه در جميع حالات و شئون بشرى طورى باشد كه هرگز كوچكترين خلافى از او سر نزند، و همه‏ى مردم به فرمان خدا و رسولش مامور به اطاعت و خضوع و تسليم در برابر او باشند، معقول نيست كه در صفات هم‏رديف و همتاى پيامبر اكرم نباشد. 
بلى، آن انسانى كه هرگز كلمه‏اى، حرفى، حركتى- در هيچ مورد- جز به فرمان و اجازه‏ى خدا از ا و صادر نشود، و جز در راه محبت و رضاى پروردگار قدمى برندارد، و پيوسته در گفتار و كردار و در تمام حالاتش، محدود و متعهد و مقيد به امر خدا باشد تنها او شايسته است كه پيامبر اكرم صلح با او را، سلم و آشتى با خودش بداند و جنگ با او را ستيز با خودش بحساب آورد؛ و كاملا روشن است كه فاطمه‏ى زهرا سلام‏اللَّه‏عليها صاحب آن نفس پاك انسانى، و آنهمه صفات ربانى، يقينا بايد در شئون ولايت هم‏رديف و هم‏درجه و يكسان با پيامبر اكرم، على و حسنين عليهم‏السلام باشد. 

  1ـ صبيح مولى ام‏سلمه از كسانى است كه علماى عامه وى را در عداد صحابه ذكر كرده‏اند. ( اسدالغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175). 
2ـ ابوعبداللَّه ولى الدين محمد بن عبداللَّه عمرى معروف به خطيب تبريزى متوفاى بعد از 737 هجرى. وى از علماى حديث است و از تحرير كتاب معروف «مشكاه المصابيح»خود در سال 737 هجرى فارغ گرديده است. زركلى تاريخ وفات وى را سال 741 هجرى ثبت نموده است. ( الاعلام ج 6/ 234، معجم المولفين ج 3/ 437). 
3ـ حافظ عمادالدين اسماعيل بن عمر بن كثير شافعى قيسى دمشقى متوفاى 774 هجرى. ابن حجر عسقلانى در كتاب الدرر الكامه و همچنين در كتاب انباء الغمر از او تجليل فراوان نموده و ذهبى از وى بعنوان محدثى صاحب فتوا ياد كرده است. ابن حبيب درباره‏ى او مى‏گويد: «رياست در علم تاريخ و حديث و تفسير به او منتهى مى‏گردد». كتاب معروف البدايه و النهايه از جمله آثار معروف اوست. ( الغدير ج 1/ 126، الدرر الكامنه 1/ 373، انباء الغمر ج 1/ 45). 
4ـ حافظ عز الدين ابوالحسن على بن محمد بن محمد بن عبدالكريم شيبانى معروف به ابن اثير جزرى متوفاى 630 هجرى. وى مولف كتاب معروف «الكامل فى التاريخ» و «اسد الغابه»مى‏باشد. ذهبى از وى با عناوينى چون «امام»و «علامه»و «اخبارى»و «اديب» ياد مى‏نمايد و مى‏گويد: «منزل ابن اثير ماواى طالبان علم بود». ابن خلكان درباره‏ى او مى‏گويد: 
«ابن اثير در حفظ حديث و شناخت مطالب مربوط به آن، امام بوده و در خصوص تاريخ قدما و متاخرين حافظ مى‏باشد». ( الغدير ج 1/ 119، سير اعلام النبلاء ج 22/ 353، تذكره الحفاظ ج 4/ 1399). 
5ـ حافظ محمد بن عيسى بن سوره بن موسى بن ضحاك سلمى ترمذى ابوعيسى متوفاى 279 هجرى. 
كتاب سنن وى يكى از كتب صحاح سته مى‏باشد و علماى عامه در وثاقت او اتفاق نظر دارند. ( ثقات ابن حبان ج 9/ 153، سير اعلام النبلاء ج 13/ 270، تهذيب الكمال ج 26/ 250، تهذيب التهذيب ج 9/ 387، البدايه و النهايه ج 11/ 77). 
6ـ حافظ ابوعبداللَّه محمد بن يزيد ربعى معروف به ابن ماجه قزوينى متوفاى 273 هجرى. وى نويسنده‏ى كتاب «السنن»است كه يكى از صحاح سته محسوب مى‏شود. ابن ماجه در تفسير و تاريخ نيز تاليف دارد. وى به عراقين ( بصره و كوفه) و بغداد و مكه و شام و مصر و رى مسافرت نموده و محضر مشايخ حديث را در اين بلاد درك كرده است. ابويعلى درباره‏ى او مى‏گويد: «ابن ماجه موثقى بزرگ است و توثيق او مورد اتفاق همگان مى‏باشد، او كسى است كه به وى ( و رواياتش) مى‏توان احتجاج نمود». (سير اعلام النبلاء ج 13/ 277، تذكره الحفاظ ج 2/ 636، تهذيب الكمال ج 27/ 40، تهذيب التهذيب ج 9/ 530، شذرات الذهب ج 2/ 64). 
7ـ معجم كبير طبرانى ج 3/ 40/ ح 2619، 2620، معجم اوسط طبرانى ج 3/ 407- 408/ ح 2875، ج 6/ 8- 9/ ح 5011، ج 8/ 128/ ح 7255، سنن ابن‏ماجه ج 52/2، مستدرك حاكم ج 3/ 149، البدايه والنهاية ج 8/ 40، ذخائرالعقبى ص 23، اسدالغابه 3/ 11، 5/ 523، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، الاصابه ج 3/ 175، 176، تاريخ بغداد ج 7/ 137، تلخيص المستدرك 3/ 149، تاريخ مدينه دمشق ( ط دارالفكر) ج 13/ 218، ج 14/ 157، 158، الرياض النضره ج 3/ 154، الصواعق المحرقه ص 282، فرائدالسمطين ج 2/ 38/ ح 372، كفايةالطالب ص 188، 189، كنزالعمال ج 12/ 96/ ح 34159، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، مقتل الحسين خوارزمى ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمى ص 91، الفصول المهمه ص 26، در السحابه ص 269، ينابيع‏الموده ص 35، 165، 172، 194، 229، 230، 261، 294، 309، 307. 
از جمله مصادر شيعى نيز مى‏توان به كتابهاى امالى طوسى ج 1/ 345، كشف‏الغمه ص 28، 158، بشارة المصطفى ص 178، بحارالانوار 37/ 43، 78، 79، 82، 43/ 306 مراجعه نمود. 
8ـ شرح نهج‏البلاغه ج 3/ 208 207. 
9ـ الرياض النضره ج 3/ 154، فرائد السمطين ج 2/ 40/ ح 373، مناقب خوارزمى ص 211. 
10ـ المعجم الاوسط ج 3/ 407- 408/ ح 2875، اسد الغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175، تهذيب الكمال 3/ 113، مجمع الزوائد ج 9/ 169. 
طبرانى اين حديث را- به همين گونه كه از صبيح در متن آمده- در معجم اوسط نقل كرده و سپس مى‏گويد: سدى اين روايت را از قول صبيح به زيد بن ارقم نسبت داده است. ( روايت سدى را كه طبرانى به آن اشاره مى‏نمايد در اين مصادر مى‏توانيد ببينيد: سنن ابن ماجه- باب 11- ج 1/ 52، اسد الغابه 3/ 11، 5/ 523، كفايه الطالب ص 188). 
11ـ معجم كبير طبرانى ج 3/ 4/ ح 2621، البدايه و النهايه ج 8/ 40، 223،تاريخ بغداد 7/ 137، تلخيص المستدرك 3/ 149، مستدرك حاكم ج 3/ 149، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، سنن ابن‏ماجه 1/ 52، كفايةالطالب ص 189، مجمع‏الزوائد ج 9/ 169، مسند احمد بن حنيل ج 2/ 442، مناقب مغازلى ص 64، تاريخ مدينه دمشق ( ط دار الفكر ) ج 13/ 218، مقتل الحسين خوارزمى ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمى ص 90، 91، كنزالعمال ج 12/ 97/ ح 34164، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، 6/ 216، ينابيع‏الموده ص 261. 
12ـ از ميان كتب شيعه مى‏توان به: العمده ص 51، و بحارالانوار 22/ 141 اشاره نمود.

سیّد پوریا بازدید : 26 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 مرحوم صدوق از ابن‏عباس روايت مشروحى نقل كرده كه پيامبر (ص) در آن، از ستمهائى كه به اهل‏بيت (ع) مى‏شود خبر داده است، از جمله از مطالب آن روايت اين است كه فرموده: 
امّا دخترم فاطمه (س)، او سرور بانوان دو جهان از اوّلين و آخرين است، او پاره‏ى تن من، و نور چشم من، و ميوه‏ى دل من و روح من است كه در وجود من مى‏باشد، او حوراء انسيّه است، چون در محراب عبادت خود در پيشگاه خدا به عبادت پردازد، نور او، براى فرشتگان آسمان مى‏درخشد، چنانكه نور ستارگان براى اهل زمين مى‏درخشد، خداوند به فرشتگانش مى‏فرمايد: «اى فرشتگان من، كنيز مرا كه سرور كنيزان من است، بنگريد كه در پيشگاه من براى عبادت ايستاده، مشاهده كنيد كه چگونه از خوف من، اندامش مى‏لرزد و با همه‏ى قلبش به عبادت من رو آورده است، شما را گواه مى‏گيرم كه من: شيعيان او را از آتش، ايمن ساختم. (يا گواهى مى‏دهم نزد شما، كه شيعيان او را از آتش دوزخ ايمن ساختم). (1) 
مؤلّف گويد: پيامبر (ص) بعد از اين گفتار فرمود: من هرگاه فاطمه (س) را مى‏نگرم به ياد حوادث و مصائبى مى‏افتم كه بعد از من بر او وارد مى‏گردد، گوئى مى‏نگرم كه پريشانى وارد خانه‏ى او شده، و به او بى‏احترامى مى‏شود، و حقّش غصب مى‏گردد، و از دستيابى به ارزش بازداشته مى‏شود، و پهلويش شكسته مى‏شود و فرزندش سقط مى‏گردد، او ندا مى‏كند: يا مُحَمَّداهُ! جوابى نمى‏شنود يارى مى‏طلبد ولى كسى او را يارى نمى‏كند، همواره بعد از من محزون و غمگين و گريان است، گاهى بياد مى‏آورد كه وحى از خانه‏اش قطع شده، و زمانى بياد مى‏آورد كه به فراق من مبتلا گشته، و نيمه‏هاى شب وحشت‏زده مى‏شود از اين رو كه صداى قرآن مرا هنگام نماز شب، همواره مى‏شنيد، ولى اينك نمى‏شنود، سپس خود را پس از آنكه در دوران پدر، عزيز مى‏يافت، پريشان و غمزده مى‏يابد، در اين هنگام خداوند، فرشتگان را مونس او مى‏سازد، فرشتگان با او همسخن مى‏شوند چنانكه با حضرت مريم همسخن مى‏شدند، و فرشتگان خطاب به او مى‏گويند: 
يا فاطِمَةُ اِنَّ اللَّهَ اِصْطَفاكِ وَ طَهَّرَك وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ، يا فاطِمَةُ اُقْنُتِى لِرَبِّكِ، وَاسْجُدِى وَارْكَعِى مَعَ الرّاكِعينَ. 
«اى فاطمه! خداوند ترا اختيار كرد و برگزيد و پاك ساخت و بر همه‏ى بانوان جهانيان، ممتاز نمود، اى فاطمه! خداى خود را عبادت و سجده كن و با راكعان درگاه خدا، ركوع بجاى آورد». سپس گوئى مى‏بينم كه او دردمند و بيمار شده، و نياز به پرستار دارد، خداوند حضرت مريم دختر عمران را به پرستارى او مى‏فرستد، تا از او پرستارى كند، در آن وقت با خدا چنين راز و نياز مى‏كند: 
«خدايا از زندگى سير و خسته شده‏ام و از دنياپرستان افسرده گشته‏ام، مرا به پدرم ملحق كن». خداوند او را به من ملحق مى‏سازد، او نخستين فرد از اهل‏بيت من است در حالى كه محزون و غمگين است و حقش غصب شده، و او را كشته‏اند، به من مى‏پيوندد، در اين هنگام به خدا عرض مى‏كنم: «خدايا كسانى را كه به او ظلم كردند، از رحمت خود دور كن، و آنان را كه حق او را غصب كردند، مجازات فرما، و آنان را كه او را پريشان نمودند، خوار نما، و آنان را كه به پهلوى او ضربت زدند و كودك او را سقط نمودند، در آتش دوزخ، مخلّد كن». 
در اين هنگام، فرشتگان مى‏گويند: آمين: «خدايا به استجابت برسان». 

  1ـ اشهدُكُمُ اِنّى قَدْ اَمِنْتُ شِيعَتَها مِنَ النَّار.

سیّد پوریا بازدید : 36 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

 چهارمين منقبتى كه وجود مقدس حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها با پدر و همسر و فرزندانش مشترك است، در اهتدا و اقتدا و تمسك است، يعنى هدايت يافتن و پيروى كردن مردم از آنان و در موقع نياز، متوسل شدن به آنان. 
انس بن مالك روايت مى‏كند: 
«صلى بنا رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم صلوة الفجر، فلماانفتل من الصلوة اقبل علينا بوجهه الكريم، فقال: معاشر المسلمين، من افتقد الشمس فليستمسك بالقمر، و من افتقد القمر فليستمسك بالزهرة، و من افتقد الزهرة، فليستمسك بالفرقدين. فقيل: يا رسول‏اللَّه، ما الشمس و القمر، و ما الزهره و ما الفرقدين؟ فقال: انا الشمس و على القمر و فاطمه الزهره و الحسن و الحسين الفرقدان، و كتاب اللَّه لا يفترقان حتى يردا على الحوض». (1) 
«روزى پيامبر اكرم با ما نماز صبح بجاى آورد، و پس از فراغت از نماز روى مباركش را به سوى ما گردانيد: و فرمود: اى جماعت مسلمانان، هر كس كه آفتاب را از دست بدهد، پس بايد به ماه تمسك جويد، و در فقدان ماه دست به دامان زهره شود، و اگر زهره را نيابد به دو ستاره‏ى فرقدان پناه آورد. از پيامبر اكرم سؤال شد كه يا رسول‏اللَّه مقصود از آفتاب و ماه و زهره و فرقدان ( دو ستاره نورافشان چيست؟ فرمود: من آفتابم، على ماه، و فاطمه زهره است و دو ستاره حسنين هستند. آنان با كتاب خدا دو دستاويز بشرند و همواره بهم پيوسته‏اند و هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند تا در كنار حوض كوثر به من ملحق شوند». 
روايت فوق را ابو اسحاق ثعلبى در عرائس نقل كرده است. 
نطنزى نيز در الخصائص العلويه اين روايت را بدينگونه نقل مى‏نمايد كه حضرت رسول فرمود: 
«اطلبوا الشمس، فاذا غابت، فاطلبوا القمر، و اذا غاب القمر فاطلبوا الزهره، و اذا غابت الزهره، فاطلبوا الفرقدين. قلنا: يا رسول‏اللَّه، من الشمس؟ قال: انا. و من القمر؟ قال: على. فمن الزهره؟ قال فاطمه. قلنا: فمن الفرقدان؟ قال: الحسن والحسين». (2) 
«آفتاب را بيابيد، و اگر آفتاب غروب كرد، ماه را طلب كنيد. در صورتيكه ماه از نظرها پنهان شد، زهره را بطلبيد، و اگر زهره ناپديد شد دو ستاره‏ى فرقدين رابجوييد.سؤال شد يا رسول‏اللَّه مقصود از شمس و قمر و زهره فرقدين چه كسانى هستند؟ فرمود: من آفتابم، على ماه، و فاطمه زهره است، و حسن و حسين دو ستاره فرقدان». 
اين روايت را صاحب «روضة الصفاء» (3) و «حبيب السير» (4) 
با عبارات ديگر از جابربن‏عبداللَّه نقل كرده‏اند كه حضرت رسول فرمود: 
«اهتدوا بالشمس، فاذا غابت الشمس فاهتدوا بالقمر، و اذا غاب القمر فاهتدوا بالزهره، و اذا غابت فاهتدوا بالفرقدين. فقيل: يا رسول‏اللَّه من الشمس؟ قال: انا. من القمر؟ على بن ابى‏طالب، من الزهرة؟ الزهراء سلام‏اللَّه‏عليها. و الفرقدان؟ هما الحسنان». (5) 
روايت مورد بحث را جمعى از دانشمندان شيعه نيز از جابر بن عبداللَّه نقل كرده‏اند. (6) 
شيخ صدوق رحمه‏اللَّه‏عليه نيز در معانى‏الاخبار اين حديث را ذكرنموده است با اين تفاوت كه بجاى كلمه‏ى «اهتدوا» كلمه‏ى «اقتدوا» آورده است. در اكثر اين روايات كه از شيعه و سنى منقول است گفتار پيامبر با اين جمله خاتمه مى‏يابد: «كتاب خدا و عترت من بهم پيوسته است و هرگز از يكديگر جدا نمى‏شوند تا در كنار حوض كوثر به من ملحق شوند» (7)و خود اين مطلب موضوع بسيار فوق‏العاده و مهمى است. (8) 
از روايات مذكور كاملا روشن است كه حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها در مراتب و مناقب گفته شده، هم‏رديف رسول اكرم، اميرالمؤمنين و حسنين عليهم‏السلام است و در مقام تمسك،اهتدا و اقتدا همانند آنان مى‏باشد، و اگر در ولايت عصمت نظير پيامبر اكرم، على، و حسنين نبود، امر هدايت يافتن، و پيروى مردم از او، و توسل هر بشرى در مشكلات به او، كارى بيهوده و گزاف مى‏بود. حضرت زهرا عليهاالسلام يكى‏از ذخائرى است كه حضرت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم بعد از خود باقى گذاشته است و در اين باره مى‏فرمايد: 
«انى مخلف فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى». (9) 
«من در ميان شما دو وزنه‏ى سنگين باقى مى‏گذارم، كتاب خدا و خاندان من». 
و حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها يك تن از عترت پيامبر، و زهره‏اى است كه در مدار عصمت و ولايت، با شمس و قمر و فرقدين هم‏رتبه و هم‏درجه است، اگر چه نور شمس و قمر بر نور زهره غلبه دارد و با وجود خورشيد و ماه نمى‏توان نور زهره را مشاهده كرد، و گوئى پيامبر اكرم با تقدم و تاخر اسامى پنج تن در همه‏ى روايات و با ترتيب مشخص و معين مى‏خواهد بيان فرمايد كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام از زهرا عليهاالسلام افضل است، و مقام زهرا تالى و بلافاصله بعد از اميرالمومنين است و اگر چنين نبود، شايسته بود كه اول نام حضرت زهرا ذكر شود. 
ترتيب اسماء پنج تن، در آسمانها، در عرش، در كرسى، در جنت و در ساير مواقف كه نوشته شده و يا مورد خطاب خدايى بوده‏اند به همين سبك و نسق بوده است. رسول خدا در هر جا كه سخن از پنج تن است، ابتدا نام خودش را ذكر مى‏كند، بعد اميرالمؤمنين و سپس حضرت صديقه را، و در تمام اخبار و احاديث اين ترتيب اسماء مراعات شده است، لذا معلوم مى‏شود كه مقام حضرت زهراء عليهاالسلام تالى و بلافاصله بعد از اميرالمؤمنين است، اگر چه، پنج تن در مناقب و فضائل و مطالبى كه گفته شد، هم‏رديف، هم‏درجه و يكسانند، با وجود اين مقام آنان در مراتب و مدراج ديگر ممكن است با هم اختلاف داشته باشد، ولى آنچه محققا از ترتيب اسامى آنها در كلام پيامبر مى توان استفاده كرد، اين است كه رسول اكرم داراى عاليترين مقام، و اميرالمؤمنين پس از پيامبر، و حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها بعد از او، حسنين پس از فاطمه، صاحب والاترين مقام در جهان آفرينش هستند. 
و ما اين مطلب را نيز ثابت خواهيم كرد كه حضرت زهرا عليهاالسلام از يازده امام ديگرافضل‏تر و برتر مى‏باشد، و اگر جز اين يك منقبت، فضيلت ديگرى در شان او نبود، همين براى اثبات مقام ولايت آن حضرت كافى بود. پيامبر اكرم براى امت خود، نمونه‏ها و يادگاريهاى پاينده‏اى بعد از خودش بر جاى نهاده است: يادگاريهاى پاينده‏اى بعد از خودش بر جاى نهاده است: يادگاريهايى كه در هر زمان و مكان، در زمينه‏هاى علمى، عملى، تمسكى، اقتدايى، و اهتدايى و... جوابگوى جميع نيازهاى بشرى باشند. 
حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها در تمام شئون مذكور سهيم و مشترك است، به عبارت ديگر چنان كه على بن ابى‏طالب مقتداى ما، هادى ما، رهنماى ما، و ولى ماست، عينا حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها نيز همانگونه است، نه تنها براى ما مسلمانان، بلكه براى جميع بشر از اولين و آخرين. 

  1ـ العرائس ( مخطوط). ( رجوع بفرماييد به حقاق الحق ج 24/ 250). 
در معانى‏الاخبار شيخ صدوق اين حديث به دو طريق بصورتهاى زير آمده است: 
( 1)- احمد بن ابى‏جعفر البيهقى، عن على بن جعفر المدينى، عن ابى‏جعفر المحاربى، عن ظهير بن صالح العمرى، عن يحيى بن تميم، عن المعتمر بن سليمان، عن ابيه، عن يزيد الرقاشى، عن انس بن مالك، قال: «صلى بنا رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم صلاه الفجر، فلما انفتل من صلاته اقبل علينا بوجهه الكريم، فقال: معاشر الناس، من افتقد الشمس فليتمسك بالقمر، و من افتقد القمر فليتمسك بالزهره، و من افتقد الزهره، فليتمسك بالفرقدين. قيل: يا رسول‏اللَّه، مالشمس و القمر و الزهره و الفرقدان؟ فقال: انا الشمس و على القمر و فاطمه الزهره و الحسن و الحسين الفرقدان، و كتاب اللَّه لايفترقان حتى يردا على الحوض». 
(2)- محمد بن عمر ( و) بن على البصرى، عن عبداللَّه بن على الكرخى، عن محمد بن عبداللَّه، عن ابيه، عن عبدالرزاق الصنعانى، عن معمر، عن الزهرى، عن انس، قال: «صلى بنا رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم صلاه الفجر، فلما انفتل من الصلاه اقبل علينا بوجهه الكريم على اللَّه عز و جل، ثم قال: معاشر الناس، من افتقد الشمس فليتمسك بالقمر، و من افتقد القمر فليتمسك بالزهره، و من افتقد الزهره، فليتمسك بالفرقدين. ثم قال رسول‏اللَّه: انا الشمس، و على القمر و فاطمه الزهره و الحسن و الحسين الفرقدان، و كتاب اللَّه لايفترقان حتى يردا على الحوض». ( معانى‏الاخبار ص 114- 115).@ 2ـ الخصائص العلويه، فرائدالسمطين ج 2/ 16/ ح 361، شواهد التنزيل ج 2/ ح 922.@ 3ـ كتاب «روضه الصفاء»تاليف محمد بن خاوندشاه بن محمود معروف به ميرخواند متوفاى 903 يا 904 هجرى مى‏باشد. 
4ـ كتاب «تاريخ حبيب السير فى اخبار افراد بشر»تاليف غياث‏الدين بن همام‏الدين شيرازى معروف به خواندمير متوفاى 941 هجرى است. 
5ـ روضه الصفاء جلد 1/ جزء 3/ ذيل احوال حضرت حسين بن على عليهماالسلام، حبيب السير ج 1/ 35. همچنين مراجعه بفرماييد به: شواهد التنزيل- آيه‏ى ( اهدنا الصراط المستقيم)- ج 1/ ح 91، و مقتل الحسين خوارزمى ج 1/ 110. 
ترجمه‏ى فارسى اين روايت چنين است: پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمودند: «راه راست را با خورشيد بيابيد؛ آنگاه كه خورشيد پنهان گرديد راه راست را با ما بيابيد؛ و آنگاه كه ماه پنهان گرديد راه راست را با ستاره‏ى زهره بيابيد؛ و آنگاه كه ستاره‏ى زهره پنهان شد راه راست را با ستاره‏ى زهره بيابيد؛ و آنگاه كه ستاره‏ى زهره پنهان شد راه راست را با دو ستاره‏ى فرقدين بيابيد. به رسول خدا عرض شد كه: يا رسول‏اللَّه منظور از خورشيد چيست؟ فرمود: منظور من هستم. ماه كيست؟ فرمود: على بن ابى‏طالب. زهره كيست؟ فرمود: زهرا، و فرقدين نيز حسنين مى‏باشند».
6ـ معانى‏الاخبار ص 114- 115، امالى طوسى ج 2/ 130، 131، بحارالانوار ج 24/ 74، 75. 
شيخ طوسى در امالى روايت جابر را با عباراتى آورده است كه نظر به اهميتى كه دارد ما آن را در اينجا عينا نقل مى‏كنيم: 
«جماعه، عن ابى‏المفضل، عن الحسن بن على بن زكريا، عن محمد بن صدقه، عن موسى بن جعفر، عن ابيه، عن جده، عن جابرالانصارى، قال: صلى بنا رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم صلاه الفجر، ثم انفتل و اقبل علينا يحدثنا، ثم قال: ايها الناس، من فقد الشمس فليتمسك بالقمر، و من فقد القمر فليتمسك بالفرقدين. قال: فقمت انا و ابوايوب الانصارى و معنا انس بن مالك، فقلنا: يا رسول اللَّه من الشمس؟ قال: انا. فاذا هو صلى اللَّه عليه و آله و سلم قد ضرب لنا مثلا، فقال: ان اللَّه تعالى خلقنا، فجعلنا بمنزله نجوم السماء كلما غاب نجم طلع نجم، فانا الشمس، فاذا ذهب بى فتمسكوا بالقمر. قلنا. فمن القمر؟ قال: اخى و وصيى و وزيرى و قاضى دينى و ابوولدى و خليفتى فى اهلى على بن ابى‏طالب. قلنا: فمن الفرقدان؟ قال: الحسن والحسين. ثم مكث مليا، فقال: هولاء و فاطمه و هى الزهره عترتى و اهل بيتى، هم مع القرآن، لايفترقان حتى يردا على الحوض». ( امالى طوسى ج 2/ 130، 131). 
يعنى: جابر روايت مى‏كند كه «رسول خدا نماز صبح را با ما خواند و پس از اتمام نماز رو به ما نمود و با ما سخن گفت. حضرت فرمود: اى مردم، هركس كه خورشيد را از دست دهد بايد به ماه تمسك جويد، و هركس ماه را از دست دهد بايد به فرقدان متمسك شود. 
جابر مى‏گويد: من و ابوايوب انصارى برخاستيم- انس بن مالك نيز بود- به پيامبر عرض كرديم: اى رسول خدا منظور از خورشيد چيست؟ فرمود: خورشيد، من هستم؛ آنگاه پيامبر براى ما مثالى زد، فرمود: خداى تعالى ما را خلق نمود؛ آنگاه ما را بمنزله‏ى ستارگاه آسمان قرار داد، هرگاه ستاره‏اى پنهان گردد ستاره‏ى ديگرى طلوع مى‏نمايد؛ پس (بدانيد كه) من خورشيدم و آنگاه كه من رفتم به ماه متمسك گرديد. گفتيم: منظور از ماه كيست؟ پيامبر فرمود: ماه، برادر و وصى و وزير و پرداخت‏كننده‏ى ديون من و پدر فرزندان من و جانشين من در ميان خاندانم يعنى على بن ابى‏طالب مى‏باشد. گفتيم: منظور از فرقدان چيست؟ فرمود: منظور حسن و حسين هستند. آنگاه پيامبر لحظه‏اى درنگ نمود و سپس فرمود: آنان و فاطمه- كه زهره مى‏باشد- خاندان و اهل‏بيت من هستند؛ آنان با قرآنند، و قرآن و اهل‏بيت من تا ( روز قيامت كه) بر من در كنار حوض ( كوثر)وارد مى‏گردند از يكديگر جدا نمى‏شوند. 
7ـ العرائس ( مخطوط)، امالى طوسى ج 2/ 130، 131، معانى‏الاخبار ص 114- 115، بحارالانوار ج 24/ 74- 76. 
8ـ علاوه بر روايات فوق كه ب نقل از انس بن مالك و جابر بن عبداللَّه انصارى بود روايتى نيز به همى مضمون از جناب سلمان نقل است كه صاحب كفايه‏الاثر آن را بدينگونه نقل مى‏نمايد: 
«حدثنا محمد بن عبداللَّه بن المطلب و ابوعبداللَّه محمد بن احمد بن عبداللَّه بن الحسن بن عباس الجوهرى، جميعا قالا: حدثنا ( محمد بن) لاحق اليمانى عن ادريس بن زياد، قال: حدثنا اسرائيل بن يونس بن ابى‏اسحاق السبيعى، عن جعفر بن الزبير، عن القاسم ( بن سليمان)، عن سلمان الفارسى رضى‏اللَّه‏عنه قال: خطبنا رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم فقال: معاشر الناس، انى راحل عنكم عن قريب و منطلق الى المغيب، اوصيكم فى عترتى خيرا، و اياكم والبدع، فان كل بدعه ضلاله و كل ضلاله و اهلها فى النار. معاشر الناس، من افتقد الشمس فليتمسك بالقمر، و من افتقد القمر فليتمسك بالفرقدين، و من افتقد الفرقدين فليتمسك بالنجوم الزاهره بعدى، اقول قولى و استغفر اللَّه لى و لكم. قال: فلما نزل عن المنبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تبعته حتى دخل بيت عائشه، فدخلت عليه قلت: بابى انت و امى يإ؛ببّّ رسول‏اللَّه، سمعتك تقول: اذا افتقدتم الشمس فتمسكوا بالقمر، و اذا افتقدتم القمر فتمسكوا بالفرقدين، و اذا افتقدتم الفرقدين فتمسكوا به بعدى و اما الفرقدان فالحسن و الحسين، فاذا افتقدتم القمر فتمسكوا بهما، و اما النجوم الزاهره فالائمه التسعه من صلب الحسين عليه‏السلام و التاسع مهديهم. ثم قال: انهم هم الاوصياء و الخلفاء بعدى، ائمه ابرار، عدد اسباط يعقب و حوارى عيسى. قلت: فسمهم لى يا رسول‏اللَّه، قال: اولهم و سيدهم على بن ابى‏طالب، و سبطى، و بعدهما زين‏العابدين على بن الحسين، و بعده محمد بن على باقر علم النبيين، و جعفر الصادق ابن محمد، و ابنه الكاظم سمى موسى بن عمران، والذى يقتل بارض خراسان على ابنه، ثم ابنه محمد، و الصادقان على و الحسن، و الحجه القائم المنتظر فى غيبته، فانهم عترتى من دمى و لحمى، علمهم علمى، و حكمهم حكمى، من آذانى فيهم فلا اناله اللَّه تعالى شفاعتى». ( كفايه الاثر ص 40- 42). يعنى: «سلمان فارسى مى‏گويد: روزى رسول خدا براى ما سخنرانى نمود و در آن فرمود: اى مردم، من بزودى از ميان شما بسوى ( عالم) غيب خواهم رفت، به شما وصيت مى‏كنم كه با خاندان من بخوبى رفتار نماييد، از بدعتها بپرهيزيد كه هر بدعتى، گمراهى و ضلالت است و اهل هر ضلالتى جايگاهش آتش است. اى مردم، هركس خورشيد را از دست داد بايد به ماه متمسك شود، و هر كس كه ماه را از دست داد بايد به فرقدان تمسك نمايد، و هرگاه كه فرقدان را از دست داد بايد به ستارگان درخشان بعد ازم ن متمسك گردد. سخنم را مى‏گويم و از خداوند براى خودم و شما طلب مغفرت مى‏نمايم. سلمان مى‏گويد: آنگاه كه پيامبر از منبر پايين آمدند به دنبال حضرت رفتم تا به منزل عايشه داخل گرديد، من نيز داخل گرديدم و به پيامبر عرض كردم: اى رسول خدا پدر و مادرم بفدايت باد، شنيدم كه فرمودى: «هر كس كه خورشيد را از دست داد بايد به ماه متمسك شود، و هر كس كه ماه را از دست داد بايد به فرقدان تمسك نمايد، و هرگاه كه فرقدان را از دست داد بايد به ستارگاه درخشان بعد از من متمسك گردد»، منظور شما از خورشيد و ماه و فرقدان و ستارگان درخشان چيست؟ پيامبر فرمودند: خورشيد، من هستم و ماه، على است؛ آنگاه كه مرا از دست داديد پس از من به او متمسك گرديد. فرقدان نيز حسن و حسين هستند، آنگاه كه ماه را از دست داديد به آن دو متمسك شويد؛ ستارگاه درخشان نيز نه امامى هستند كه از فرزندان حسين مى‏باشند و نهمين آنان مهدى ايشان است. پيامبر سپس فرمودند: آنان اوصيا و خلفاى بعد از من مى‏باشند؛ آنان امامانى نيك به تعداد فرزندان يعقوب و حوارى عيسى هستند. سلمان مى‏گويد : عرض كردم: يا رسول‏اللَّه نام آنان را ذكر بفرماييد. حضرت نيز نام آنان را براى من ذكر فرمودند و گفتند: اولين آنان كه آقا و سرور آنان مى‏باشد على بن ابى‏طالب است، سپس دو نوه‏ى من ( حسن و حسين)، و پس از آن دو زين‏العابدين على بن حسين، و بعد از او محمد بن على باقر علم انبيا، و جعفر صادق فرزند محمد، و فرزندش كاظم كه به نام موسى بن عمران ناميده مى‏شود، و فرزندش على كه در سرزمين خراسان به قتل خواهد رسيد، و پس از او فرزندش محمد، و سپس، آن دو ( امام) صادق يعنى على و حسن، و بعد از آنان حجت قائم كه در غيبتش به انتظار او مى‏نشينند؛ اينان عتر ( و خاندان) من هستند و از خون و گوشت من مى‏باشند؛ علم آنان بمانند علم من، و حكم آنان بمانند حكم من است، كسى كه مرا- با آزار آنان اذيت مى‏نمايد- خداوند با شفاعت من ياريش نفرمايد. 
9ـ اين روايت كه به حديث «ثقلين» مشهور است با عبارات مختلفى بيان گرديده است و در تواتر آن هيچ ترديدى نمى‏توان نمود. ما ذيلا به بعضى از مصادر اين روايت از كتب عامه اشاره مى‏نماييم: 
صحيح مسلم- كتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل على بن ابى‏طالب- ج 4/ 1873/ ح 2408، صحيح ترمذى- كتاب المناقب، باب الكبرى ج 2/ 194، مسند احمد بن حنبل ج 4/ 366، 367، سنن دارمى- كتاب فضائل القرآن، باب فضل من قرا القرآن- ج 2/ 431، 432، المستدرك ج 3/ 109، 148، 533، نظم دررالسمطين ص 232، شرح السنه ج 7/ 205، 206، تفسير ابن كثير ج 4/ 113، ذخائرالعقبى ص 16، مناقب ابن مغازلى ص 234، 235، مقتل الحسين ج 1/ 104، فرائدالسمطين ج 2/ 272- 275/ ح 538، 539، اسد الغابه ج 2/ 12، شرح العقيده الطحاويه ج 2/ 737، 738، احياء الميت ص 114، الصواعق المحرق ص 224، 229، 230، مجمع‏الزوائد ج 9/ 163، الدرالمنثور ج 2/ 60، ج 6/ 7، 306، ينابيع‏الموده ص 183 370 41 38 30.

سیّد پوریا بازدید : 24 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

ابن‏عباس روايت مى‏كند: «ان رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم كان جالسا ذات يوم، و عنده على و فاطمة والحسن والحسين، فقال: اللهم انك تعلم ان هولاء اهل بيتى، و اكرم الناس على، فاحبب من احبهم، و ابغض من ابغضهم، و وال من والاهم، و عاد من عاداهم و اعن من اعانهم و اجعلهم مطهرين من كل دنس، معصومين من كل ذنب، و ايدهم بروح القدس منك، ثم قال: يا على، انت امام امتى و خليفتى عليها بعدى، و انت قائد المومنين الى الجنة، و كانى انظر الى ابنتى فاطمة قد اقبلت يوم القيامة على نجيب من نور، عن يمينها سبعون الف ملك، و بين يديها سبعون الف ملك، و عن يسارها سبعون الف ملك، و عن خلفها سبعون الف ملك، تقود مومنات امتى الى الجنة...- الى ان قال:- (1) و انها السيدة نساءالعالمين. فقيل يا رسول‏اللَّه: اهى سيدة نساء عالمها؟ فقال صلى اللَّه عليه و آله و سلم: ذاك مريم بنت عمران، فاما ابنتى فاطمة فهى سيدة نساءالعالمين من الاولين و الاخرين، و انها لتقوم فى محرابها فيسلم عليها سبعون الف ملك من الملائكة المقربين، و ينادونها- بما نادت به الملائكة مريم- فيقولون: يا فاطمة، ان اله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساءالعالمين. ثم التفت الى على عليه‏السلام فقال: يا على ان فاطمة بضعة منى، و هى نور عينى، و ثمرة فوادى، يسوونى ما اساءها و يسرنى ما سرها، و انها اول من يلحقنى من اهل بيتى، فاحسن اليها بعدى...- الى ان قال:- (2) اللهم انى اشهدك انى محب لمن احبهم، و مبغض لمن الغضهم، و سلم لمن سالمهم، و حرب لمن حاربهم و عدو لمن عاداهم، و ولى لمن والاهم». (3) 
«روزى پيامبر اكرم نشسته بودند و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم‏السلام نيز حضور داشتند، دعاى آن حضرت در ميان آن جمع چنين بود: بارالها، تو خوب مى‏دانى كه اينان خاندان من، و عزيزترين مردم نزد من هستند، پس محبان و دوستانشان را دوست بدار و با دشمنانشان دشمنى فرما، و يارانشان را اعانت بنما، اينان را از جميع ناپاكيها پاك و مبرا بدار، از جميع گناهان بر كنار و مصون و محفوظ نگاهدار، و از جانب خود به روح‏القدس تاييدشان فرما... (روايات بسيار از ائمه‏ى اطهار سلام اللَّه عليهم در موارد مختلف نقل شده است كه مى‏فرمايد: معصومين روحى دارند غير از روح عموم بشر، كه هيچ انسانى در داشتن اين روح- كه در جميع اخبار آن را روح‏القدس مى‏نامند- با آنان هم‏رديف نيست. 
روح‏القدس همان روحى است كه در سايه‏ى آن پيامبر اكرم صاحب ولايت است. اين همان روح قدسى است كه با داشتن آن على سلام‏اللَّه‏عليه، حضرت امام حسن و امام حسين و امامان ديگر از اولاد حسين عليهم‏السلام بر همه‏ى مردم ولايت دارند. اين همان روح است كه به تاييد پيامبر اكرم، حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها نيز دارنده‏ى آن است و با داشتن اين روح، آن حضرت هم وليةاللَّه مى‏باشد). 
ابن عباس روايت را از قول پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم چنين ادامه مى‏دهد: 
يا على، بعد از من، جانشين من و امام و رهبر امت من هستى. تو پيشقدم و پيشرو اهل ايمان به سوى بهشتى؛ و گوئى اكنون در نظرم مجسم است و مى‏بينم كه دخترم فاطمه در روز قيامت سوار بر ناقه‏اى از نور است، در حاليكه هفتاد هزار ملك از جانب راست، هفتاد هزار از طرف چپ او، هفتاد هزار از پيش روى و هفتاد هزار از پشت سر او همراهيش مى‏كنند. او پيشگام زنهاى مؤمن است كه همراهش به سوى بهشت مى‏روند. 
... يا على، تو پيشواى مردان مؤمن امت من مى‏باشى، و دخترم فاطمه سالار زنان باايمان امت من و رهبر آنان به سوى بهشت است، بدرستيكه او بانوى بانوان جهان است. 
عرض شد: يا رسول‏اللَّه، آيا بانوى بانوان در زمان خودش؟ پيامبر فرمود: سيده‏ى زنان در زمان خودش مريم بنت عمران بود، ولى دخترم فاطمه بانوى بانوان جهان و سرور زنان عالم از اولين و آخرين است. 
اين فاطمه است كه آنگاه كه در محراب عبادت مى‏ايستد، هفتاد هزار فرشته‏ى مقرب بر او سلام و درود مى‏فرستند و- همانگونه كه مريم را مخاطب قرار دادند- ندا مى‏كنند: يا فاطمه، خداى تعالى تو را از ميان جميع زنان عالم انتخاب كرد، و تو را از همه‏ى آلودگيها پاك و منزه گردانيد. 
آنگاه رسول اكرم رو به سوى على كرد و فرمود: يا على، بدرستيكه فاطمه پاره‏ى تن و جان من است؛ اوست نور چشم من و ميوه‏ى قلب من؛ آنچه زهرا را ناپسند آيد، مرا نيز ناپسند است؛
و آنچه او را مسرور كند، مرا هم شاد و خرسند مى‏نمايد. او نخستين كسى است كه از خاندانم به من خواهد پيوست. يا على بعد از من، تا توانى به او نيكى كن... سپس پيامبر اكرم اين چنين دعا نمودند: بارالها، من تو را گواه مى‏گيرم، كه دوست مى‏دارم آن كسى را كه اينان را دوست بدارد و دشمن مى‏دارم شخصى را كه با اينان دشمنى كند؛ هر فردى با اينان از در صلح و آشتى درآيد، من هم با او در سلم و صفا خواهم بود؛ و هر كس كه با اين چهار تن در جنگ باشد من نيز با او در ستيزم؛ من دشمن كسانى هستم كه با اينان دشمنى كند، و دوست كسانى هستم كه آنان را دوست بدارد». 
بار ديگر تكرار مى‏كنيم، با در نظر گرفتن روايت شريفه‏ى مذكور، حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها بطور يقين صاحب ولايت كبرى است زيرا هرگز معقول نيست كه دشمنى و يا دوستى با او همانند عدوات و يا محبت نسبت به پيامبر باشد و آنچه فاطمه را غمگين و يا مسرور مى‏گرداند، حضرت‏رسول را نيز محزون و يا شاد نمايد، ولى او صاحب مقام ولايت نباشد. 
و اگر حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها در ولايت، در عصمت، و در جميع حالاتش رديف پدر و همسر و دو فرزندش نمى‏بود هرگز پيامبر اكرم مطالب مذكور را بيان نمى‏كرد. رسول خدا كه سخن بى‏حساب و گزاف و بيهوده نمى‏گويد، تمام‏گفتارش (ما ينطق عن الهوى- ان هو الا وحى يوحى) (4)است، آنچه مى‏گويد وحى الهى است، آنهم در مقامى كه خدا را شاهد سخنان خود قرار مى‏دهد. 
گويى پيامبر اكرم از جانب خدا مامور به ابلاغ اين مراتب و فضائل است، كه خدا را در گفتار خويش گواه مى‏گيرد، چنانكه در انجام نبوت و ابلاغ رسالتش، در مواقف متعدد شاهد قرار داده است؛ و از مردم نيز اقرار و اعتراف مى‏خواهد، و مى‏پرسد و خواستار جواب صريح آنان مى‏باشد: «... هل بلغت؟... بلى بلغت». سؤال مى‏فرمايد آيا رسالت خودم را انجام دادم؟ و سپس جواب مى‏شنود: بلى ابلاغ كردى. همانگونه كه در غدير خم هنگام ابلاغ ولايت اميرالمؤمنين على سلام‏اللَّه‏عليه خدا را شاهد مى‏گيرد و از مردم اعتراف و اقرار مى‏خواهد... اللهم اشهد... بارالها شاهد باش... (5) 
چنين بنظر مى‏رسد كه وجود مقدس پيامبر پيوسته خود را مسئول و مامور ابلاغ ولايت فاطمه عليهاسلام نيز مى‏داند، و گوئى احساس مى‏كند كه همواره مورد سؤال و بازخواست حضرت حق تبارك و تعالى است كه آيا ولايت زهرا عليهاالسلام را ابلاغ كردى يا نه، لذا آن حضرت بطور مكرر، در گفتار خويش ضمن برشمردن فضائل فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها و تشريح شئون ولايتى او، بارها خدا را گواه مى‏گيرد كه بارالهإ پسّّ شاهد باش: آيا ولايت زهرا را ابلاغ كردم؟ آيا پيغام را رساندم؟ حق مطلب را بخوبى ادا كردم؟ 
نتيجه‏ى ديگرى كه مى توان از روايت مذكور گرفت اين است كه حضرت رسول در قسمتى از سخنانش خطاب به على چنين مى‏فرمايد: 
«انها اول من يلحقنى من اهل بيتى(6)... فاحسن اليها...». 
«يعنى يا على، اولين كسى كه از خاندان من به من ملحق خواهد شد. دخترم فاطمه است، پس تا توانى به او نيكى بنما» و اين وديعه‏ى رسالت را نگهدارى كن، لذا مى‏بينيم قصد اميرالمؤمنين عليه‏السلام هميشه و در تمام حالاتش برآوردن خواهش پيامبر اكرم و در نتيجه تحصيل رضايت و آسايش خاطر زهراى اطهر است؛ البته نه تنها از اين جهت كه همسر والامقام او دختر گرامى رسول خدا است، بلكه بيشتر از اين نظر كه فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها وليةاللَّه است و على خود را نسبت به او موظف و مسئول و متعهد مى‏داند و متقابلا حضرت زهرا نيز نسبت به اميرالمؤمنين كه ولى‏اللَّه است عينا همين احساس وظيفه و مسئوليت را به حد اعلى دارا مى‏باشد و اين دو وجود مقدس، هر يك در حفظ و نگهدارى و مراعات شخصيت آن ديگرى كمال سعى و كوشش را به كار برده‏اند. ليكن اگر اين مطلب به دقت مورد بررسى و مطالعه قرار گيرد، روشن مى‏شود كه حالات دفاع و مجاهدت زهرا سلام‏اللَّه‏عليها در حفظ و صيانت اميرالمؤمنين سلام‏اللَّه‏عليه بى‏نظير و بسيار فوق‏العاده بوده است؛ و تحقيقا اگر پيامبر اكرم نگاهدارى و دفاع از حريم ولايت اميرالمؤمنين را مؤكدا به زهرا عليهاالسلام سفارش مى كرد- كه سفارش فرموده است-، هرگز رفتارى بهتر و برتر از روش فاطمه عليهاالسلام امكان‏پذير نبود. 
از خود گذشتگى، و فداكارى و ايثار او در مراقبت و نگهدارى شئون ولى اللَّه الاعظم اميرالمؤمنين بى‏نظير بود. زهرا سلام‏اللَّه‏عليها در اين راه وجود خود را كاملا فراموش كرده بود و همواره همت والاى او مصروف حفظ حرمت على عليه‏السلام، و پيوسته در فكر كمال مراقبت و حسن انجام تعهد اسلامى خود در برابر مقام منيع ولايت بود؛ و همين توجه بى‏نظير و بصيرت و معرفت كامل فاطمه نسبت به شئون ولايت همسر عالى‏مقامش نشانگر مرتبه‏ى عالى وليةاللهى خود آن حضرت مى‏باشد. 

  1ـ عباراتى كه از اين قسمت روايت ذكر نگرديده چنين است: 
«... فايما امراه صلت فى اليوم و الليله خمس صلوات، و صامت شهر رمضان و حجت بيت اللَّه الحرام، و زكت مالها، و اطاعت زوجها، و والت عليا بعدى دخلت الجنه بشفاعه ابنتى فاطمه، و انها...». 
2ـ عبارتهايى كه از اين قسمت روايت ذكر نشده چنين است: 
«... و اما الحسن و الحسين فهما ابناى و ريحانتاى و هما سيدا شباب اهل الجنه فليكرما عليك كسمعك و بصرك. ثم رفع صلى اللَّه عليه و آله و سلم يده الى السماء، فقال: اللهم...». 
3ـ امالى شيخ صدوق ص 393، 394، بحارالانوار ج 43/ 25 24. 
4ـ سوره‏ى النجم، آيه‏ى 3 و 4. يعنى: پيامبر هيچگاه از روى هواى نفس سخن نمى‏گويد، سخن او چيزى جز وحى نيست. 
5ـ رجوع بفرماييد به جلد اول الغدير. 
6ـ اين اخبار پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم در خصوص اينكه اولين فردى كه پس از وى به او ملحق خواهد شد فاطمه مى‏باشد در مصادر بسيارى درج گرديده است كه از جمله‏ى آنهاست: 
صحيح بخارى- كتاب المناقب، باب علامات النبوه فى الاسلام، و باب مناقب قرابه رسول‏اللَّه و منقبه فاطمه عليهاالسلام- ج 5/ 55، 92/ ح 126، 210، صحيح مسلم- كتاب فضائل الصحابه، باب فضائل فاطمه بنت النبى حنبل ج 6/ 77، 240، 282، طبقات الكبرى ج 2/ 247، مشكل الاثار ج 1/ 48، ذخائر العقبى ص 39، فرائدالسمطين ج 2/ 35، 86/ ح 371، 403، كنز العمال ج 12/ 108/ ح 3421، در السحابه ص 274، و....

سیّد پوریا بازدید : 24 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

پس از هجرت به مدينه و ساختن مسجد، پيامبر (ص) و اصحاب، خانه‏هاى خود را در اطراف آن ساختند و هر كدام از خانه‏ها درى به مسجد داشت كه از همان درها وارد مسجد مى‏شدند. 
روزى جبرئيل بر رسول خدا (ص) نازل شد و گفت: خدايت امر كرده است كه همه بايد درهاى خصوصى به مسجد را ببندند، مگر على (ع) و فاطمه (س). 
سبط الجوزى مى‏نويسد: 
«اين عمل سر و صدايى در ميان عده‏اى پديد آورد و گمان كردند اين استثنا از جنبه‏ى عاطفى است، رسول خدا (ص) همه را گرد آورد و آنگاه براى روشن شدن اذهان خطبه‏اى ايراد نموده، فرمود: من از جانب خود هرگز دستور باز ماندن و بسته شدن درى را نداده‏ام، بلكه اين امرى بود از جانب خدا، و من هم از آن پيروى كردم».(1) 

  1ـ چشمه در بستر، ص 104 و 105.

سیّد پوریا بازدید : 28 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

اشتراك حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها با پدر و همسر و فرزندانش سلام‏اللَّه‏عليهم در مجاز بودن استثنائى آنان به ورود و توقف در مسجد پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم در جميع حالاتشان. 
مسجد پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نسبت به تمام مساجد امتيازى خاص دارد، به اين معنى كه هر شخص جنب و نفساء و حائض مى‏تواند به هر مسجدى وارد شود و بدون توقف از آنجا عبور كند، ولى هرگز كسى مجاز نيست در حال جنابت و حيض و نفاس از مسجدالنبى عبور نمايد و اين حكم، على و فاطمه و حسنين عليهم‏السلام‏مستثنى هستند. آنان مى‏توانند در هر حالتى كه باشند از مسجد الرسول عبور كنند؛ و نه تنها مى‏توانند از آنجا عبور كنند، بلكه مى‏تواند در آن ازدواج نمايند و يا در حال جنابت در آنجا توقف كنند، و حتى حضرت زهرا عليهاالسلام مجاز است كه فرزندانش را در آن مكان مقدس و مطهر بدنيا آورد؛ و اين امتياز مطلب بسيار مهم و فوق‏العاده‏اى است و شايان دقت و بررسى است. (ما ابتدا به ذكر چند روايت از علماى عامه مى‏پردازيم و پس از نقل آنها پيرامون اين منقبت زهرا عليهاالسلام سخن خواهيم گفت): 
حافظ نسائى از ابن عباس روايتى نقل كرده است كه سيوطى آن را از قول وى بدين صورت ذكر مى‏نمايد: 
«قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله‏و سلم لعلى: ان موسى سال ربه ان يطهر مسجده لهارون و ذريته و انى سالت اللَّه ان يطهر لك و لذريتك من بعدك...». (1) 
«حضرت رسول به اميرالمؤمنين فرمود: موسى از پروردگار خويش درخواست كرد كه مسجدش را براى هارون و ذريه‏ى او پاك و مطهر گرداند و من نيز اين مطلب را براى تو و فرزندانت از خدا خواستار شدم...». 
روايت ديگرى به همين مضمون از اميرالمؤمنين نقل شده است كه آن حضرت فرمود: «اخذ رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم بيدى فقال: ان موسى سال ربه ان يطهر مسجده بهارون و انى سالت ربى ان يطهر مسجدى بك و بذريتك...». (2) 
اين روايت را حافظ بزار، حافظ هيثمى، حافظ سيوطى و حلبى (3) در السيره الحلبيه نقل كرده‏اند. 
حافظ بيهقى (4) در سنن كبرى از پيامبر اكرم چنين روايت مى‏كند كه آن حضرت فرمود: «الا ان مسجدى حرام على كل حائض من النساء و كل جنب من الرجال، الا لرسول‏اللَّه و اهل بيته: على و فاطمة والحسن والحسين». (5) 
«آگاه باشيد، بدرستيكه ورود به مسجد من براى زنان حائض و مردان جنب حرام است مگر براى من و خانواده‏ام على، فاطمه، حسن و حسين». 
و اين روايت را جمعى ديگر از علما نيزنقل كرده‏اند. 
بخارى در تاريخ كبيرش حديثى از عايشه نقل مى‏كند كه پيامبر اكرم فرمود: 
«لا احل المسجد لحائض و لا لجنب الا لمحمد و آل‏محمد». (6) 
«ورود به اين مسجد به زنان حائض و مردان جنب حلال نيست مگر به محمد و آل‏محمد». 
در روايت ديگرى كه جامعتر از احاديث قبلى است حافظ بيهقى مى‏نويسد كه حضرت رسول فرمود: 
«الا لا يحل هذا المسجد لجنب و لا لحائض الا لرسول‏اللَّه و على و فاطمه والحسن والحسين، الا قد بينت لكم الاسماء ان لاتضلوا». (7) 
«اى مردم آگاه باشيد كه ورود به اين مسجد براى اشخاص جنب و حائض حلال نيست مگر به رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسين؛ آگاه باشيد كه من اكنون يك يك اسامى آنان را ذكر كردم، تا دچار اشتباه و گمراهى نشويد». 
در اينجا نكته‏ى مهم اين است كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم با تعيين اسامى و مشخص نمودن افراد منظور، و گفتن نام پنج تن بطور وضوح، مى‏خواهند براى همگان كاملا روشن شود كه در اين مورد، مقصود از آل‏محمد چه كسانى هستند تا همانند شان نزول آيه‏ى تطهير عده‏اى مغرضانه نگويند- چنانكه جمعى از علماى اهل سنت گفته‏اند- مراد از آل‏محمد زنان پيامبرند، و يا مقصود ازآل هر مردى، خانواده‏ى اوست كه در خانه‏اش با هم زندگى مى‏كنند؛ و با اين منطق و استدلال نادرست بخواهند براى افرادى يك منقبت از خود بتراشند و فضائل مسلم آل‏محمد را ناديده انگارند. «قد بينت لكم الاسماء ان لاتضلوا»؛ 
يعنى اى مردم خوب توجه كنيد، فقط اين اشخاص كه من نام بردم مشمول اين فضليت هستند و در اين مورد فريقين (شيعه و سنى) هم‏راى و هم‏عقيده‏اند. (8) 
يك دسته ازعلماى عامه ضمن اينكه تصديق مى‏كنند در حكم مسجد النبى فقط پنج تن عليهم‏السلام استثناء شده‏اند، ولى مى‏گويند: چون على در خانه‏اش به مسجد پيامبر باز مى‏شد، لذا در هر حالتى اجازه‏ى عبور از آن مسجد را داشته است. جواب مسئله اين است كه اولا «حق اجتياز»، عبور از مسجد را جايز مى‏داند، آن هم نه براى مسجدالنبى، و نه ساكن شدن و يا جنب شدن در آنجا را. 
ثانيا در خانه‏ى عده‏اى از اصحاب پيامبر همانند خانه‏ى على به مسجد النبى باز مى‏شد و اگر استدلال مذكور درست مى‏بود بايستى به آنها هم حق اجتياز (عبور) از مسجد داده مى‏شد؛ 
درصورتيكه مى‏بينيم، پيامبر اكرم دستور فرمود تمام درهايى كه به مسجد باز مى‏شود بايد مسدود گردد و ورود و خروج همه‏ى افراد به خانه‏ها، بايد خارج از محوطه‏ى مسجد انجام پذيرد، مگر على و اولاد على عليهم‏السلام. پس از ابلاغ اين فرمان الهى غوغايى برپا شد و عده‏اى بخدمت رسول خدا آمدند و تقاضا مى‏كردند راهى به سوى مسجد داشته باشند. حتى جناب عباس عموى پيامبر به آن حضرت عرض كرد: من حاضرم در خانه‏ام را ببندم، ولى خواهش مى‏كنم اجازه بدهيد دريچه‏اى به سوى مسجد داشته باشم؛ ولى رسول اكرم فرمود: اختيار بسته يا باز بودن در خانه‏ها به سوى مسجد، به دست من نيست؛ و من از جانب خدا مامور ابلاغ اين حكم هستم و هرگز اجازه نمى‏دهم كه حتى يك دريچه به جانب مسجد باز باشد و اين فضيلت مخصوص است به على و خانواده‏ى او. (9) 
جمعى از دانشمندان اهل سنت كه قائل به اين خصوصيت هستند چنين اظهار نظر مى‏كنند: علت اينكه على و خانواده‏ى او مجازند از مسجد النبى در هر حالتى عبور، توقف و ياسكونت كنند و از ساير مردم استثناء شده‏اند، اين است كه شرايط اجراى حكم در آنان موجود نيست؛ زيرا آنان پاك و مطهرند، نه جنب مى‏شوند و نه حائض و نفساء و از اين جهت است كه فاطمه سلام‏اللَّه‏عليها را طاهره‏ى مطهره ناميده‏اند، و اين مطلب را از احاديثى كه از پيامبر اكرم وارد شده استنباط كرده‏اند. (از جمله‏ى اين احاديث، روايات زير است): 
قرمانى(10) در اخبارالدول از عايشه چنين روايت مى‏كند: «اذا اقبلت فاطمه كانت مشيتها مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، و كانت لا تحيض قط، لانها خلقت من تفاحة الجنة، و لقد وضعت الحسن بعد العصر وطهرت من نفاسها فاغتسلت و صلت المغرب، و لذلك سميت الزهراء». 
«راه رفتن فاطمه همانند مشى رسول خدا بود، او هيچگاه مثل زنان ديگر ناپاكى ماهانه نداشت، و اين پاكيزگى از سيبى است بهشتى كه مايه‏ى خلقت زهرا بوده است...». 
اين همان سيب بهشتى است كه خداى تعالى در شب معراج به حضرت محمد هديه فرمود، و از آن نطفه‏ى مطهر فاطمه منعقد گرديد. (11)پيامبر اكرم همواره سينه و دست و چهره‏ى زهرا را مى‏بوسيد و مى‏بوئيد، و مى‏فرمود: يا فاطمه هرگاه من مشتاق بهشت مى‏شوم، از تو بوى بهشت را استشمام مى‏كنم، و عطر سيب بهشتى از تو به مشامم مى‏رسد. (12) 
عايشه كه خود اين فرمايشات حضرت را شنيده است چنين استنباط و اجتهاد مى‏نمايد كه مطهر بودن فاطمه عليهاالسلام از ناپاكيهاى ماهانه‏ى زنانه، به سبب آن سيب بهشتى است كه خمير مايه‏ى خلقت اوست، و از حق نمى‏توان گذشت كه اجتهاد آن مخدره دراينجا صحيح بوده است! 
عايشه سخنش را چنين ادامه مى‏دهد: 
«... هنگامى كه حسن بن على از فاطمه تولد يافت، در همان ساعت زهرا از نفاس پاك شد غسل كرد و نماز مغربش را بجا آورد، و بدين جهت است كه او را زهرا ناميده‏اند». 
بلى، هرگز معقول نيست كه همانند زنان ديگر، ناپاكى حيض و نفاس فاطمه عليهاالسلام را از عبادت باز دارد، او محبوبه‏ى خداست، و بايد هميشه در حال حضور بوده، و درگاه الهى، حتى يك ساعت از وجود زهرا نبايد خالى باشد. 
ام‏سلمة مى‏فرمايد: 
«ولدت فاطمة بالحسن فلم ارلها دما، فقلت يا رسول‏اللَّه انى لم ار لها دما فى حيض و لا نفاس، فقال صلى اللَّه عليه و آله و سلم: اما علمت ان ابنتى طاهرة مطهره لا يرى لها دم فى طمث ولا ولادة». (13) 
«بعد از اينكه حسن از فاطمه (سلام‏اللَّه‏عليها) متولد گرديد، هيچ گونه آثار حيض و نفاس در او مشاهده نكردم، و موضوع را از پيامبر اكرم سوال نمودم، آن حضرت فرمود: مگر نمى‏دانى كه دخترم فاطمه پاك و پاكيزه است، و ناپاكى حيض و نفاس از او دور است». 
حديث فوق را حافظ محب‏الدين طبرى در ذخائر العقبى روايت كرده است. 
انس بن مالك از مادرش (14) چنين نقل مى‏كند. 
«ما رات فاطمه دما فى حيض و لا نفاس». (15) 
«فاطمه عليهاالسلام هرگز ناپاكى حيض و نفاس معمول زنانه را مشاهده ننمود». 
اميرالمؤمنين سلام‏اللَّه‏عليه مى‏فرمايد: 
«سئل رسول‏اللَّه: ما البتول؟ فانا سمعناك يا رسول‏اللَّه تقول ان مريم بتول و فاطمه بتول. فقال صلى اللَّه عليه و آله و سلم: البتول، التى لم تر حمره قط، اى لم تحض، و ان الحيض مكروه فى بنات الانبياء». (16) 
«از پيامبر اكرم سؤال شد معناى بتول چيست؟ ما از شما شنيده‏ايم كه فرموديد مريم و فاطمه بتول بوده‏اند؟ رسول خدا در جواب فرمود: بتول آن زنى را مى‏گويند كه هرگز آثار حيض و نفاس معمول زنانه در او مشاهده نشود؛ همانا حالت حيض شدن در دختر پيامبران مكروه مى‏باشد». 
لغت بتل در زبان عرب معنى انقطاع را مى‏دهد، و در وجه تسميه‏ى حضرت صديقه سلام‏اللَّه‏عليها به نام بتول علماى عامه احاديث مختلف يا مطالب گوناگونى نقل كرده‏اند، از جمله: 
ابن اثير (17) مى‏گويد: 
«سميت فاطمه بالبتول لانقطاعها نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا». (18) 
«فاطمه را به سبب انقطاع از زنان ديگر بتول گفته‏اند، مقام او در فضل و شرف و حسب و نسب و عوالم دينى از جمله‏ى بانوان عالم جدا و متمايز است». 
ابن اثير وجه تسميه‏ى فاطمه عليهاالسلام به بتول را چنين ذكر مى‏كند: 
«لانقطاعها عن الدنيا اى اللَّه». (19) «فاطمه، بتول ناميده شده است چون دل از دنيا گسسته و به خدا دلبسته است». 
عايشه مى‏گويد پيامبر به من فرمودند: 
«... يا حميراء، ان فاطمه ليست كنساء الادميين لاتعتل كما يعتلون». (20) 
«... اى عايشه، بدرستيكه فاطمه همانند ساير زنان نيست و هرگز آثار حيض و نفاس در او ظاهر نمى‏شود». 
ابوعبيد هروى (21) در كتاب الغريبين مى‏نويسد: 
«سميت فاطمة بتولا لانها بتلت عن النظير». 
«فاطمه را از اين جهت بتول مى‏گويند كه منقطع النظير است، بى‏مثل و مانند، و بى‏همتاست». 
حضرت باقر سلام‏اللَّه‏عليه مى‏فرمايد: 
«انما سميت فاطمه بنت محمد الطاهرة لطهارتها من كل دنس و طهارتها من كل رفث ، و ما رات قط يوما حمرة ولا نفاسا». (22) 
«به اين جهت فاطمه دختر پيامبر اكرم به طاهره موسوم شده است كه خدا او را از جميع ناپاكيها و آلودگيها پاك و منزه گردانيده است و حتى يك روز آثار حيض و نفاس در او ديده نشده است». 
جمعى از دانشمندان از مطالب فوق چنين نتيجه گرفته‏اند كه همين پاك و منزه بودن فاطمه عليهاالسلام علت مجاز بودن اوست در همه حالات (در نشستن و برخاستن، خوابيدن و سكونت كردن) در مسجد النبى. 
جصاص فقيه بسيار معروفى كه يكى از بزرگان علماى حنفى در قرن سوم است در كتاب احكام القرآن خودش مطالبى مى‏گويد كه مضمون و حاصل آن چنين است: مجاز بودن پيامبر اكرم، على ابن ابى‏طالب، فاطمه و حسنين در جميع حالاتشان به ورود، نشستن، خوابيدن و سكونت داشتن در مسجد النبى به سبب آيه‏ى تطهير است كه در شأن آنان نازل شده است، و در نتيجه نه تنها آغوش مسجد النبى بلكه تمام مساجد، هميشه و در هر حال، به روى آن موجودات مقدس باز است. (23) 
پنج تن عليهم‏السلام كه از جميع آلودگيها و ناپاكيها منزه و پاكيزه‏اند مساجد همانند خانه‏هاى آنهاست؛ و خداى تعالى وجود مقدسشان را در احكام مسجد استثناء كرده است و به پيامبرش دستور داده است كه اين موضوع را به اطلاع امتش برساند و اسامى يك‏يك آنان را اعلام نمايد؛ و هرگز كسى به هيچ بهانه‏اى نمى‏تواند در اين مورد به جمع آنان ملحق گردد. 
اين حديث از رواياتى است كه توسط نسائى نقل گرديده است. ادامه‏ى روايت چنين است: 
«... ثم ارسل الى ابى‏بكر ان سد بابك فاسترجع، و قال: سمعا و طاعه، فسد بابه. ثم الى عمر ذلك. ثم صعد المنبر، فقال: ما انا سددت ابوابكم و لافتحت باب على ولكن اللَّه سد ابوابكم و فتح باب على». (اللئالى المصنوعه ج 1/ 347). 
سيوطى در اللئالى، حسن (و يا حسين) بن عبيداللَّه ابزارى (متوفاى 295 هجرى) را متهم به وضع اين حديث نموده است كه در جواب بايد بگوييم: 
اولا: كسانى كه ابزارى را جرح نموده‏اند مستند اقوالشان طعنى مى‏باشد كه احمد بن كامل در خصوص ابزارى كرده است. آنچه كه از كتب رجالى برمى‏آيد اين است كه قاضى كوفه احمد بن كامل بن شجره‏ى بغدادى (متوفاى 350 هجرى) به بسيارى از علماء بيهوده جسارت و توهين مى‏نموده و اين خود به دليل تكبر و خودپسندى وى بوده است. دار قطنى درباره‏ى احمد بن كامل مى‏گويد: «اهلكه العجب»، يعنى: اين كامل را كبر و غرور از بين برد. (تاريخ بغداد ج 4/ 358، لسان الميزان ج 1/ 249). دار قطنى در جاى ديگر مى‏گويد: احمد بن كامل براى هيچيك از فقهاى زمان خويش ارزشى قائل نبود. (سير اعلام النبلاء 15/ 546، تاريخ الاسلام ذهبى- حوادث و وفيات 331 الى 350- ص 435). 
ثانيا: چنين مى‏نمايد كه بعضى از علماى رجال عامه از آنجائيكه «ابزارى» بيشتر به ذكر مناقب اهل‏بيت مى‏پرداخته، طعن وى را كه توسط احمد بن كامل صورت گرفته است بعنوان مستمسكى جهت جرح كامل «ابزارى» اتخاذ نموده‏اند و از اين طريق هر روايتى را كه وى درباره‏ى مناقب اهل‏بيت نقل كرده است از موضوعات «ابزارى» قلمداد كرده‏اند كه از جمله‏ى آنها همين حديث مورد بحث يعنى «حديث سد الابواب» مى‏باشد كه سيوطى آن را از جعليات «ابزارى» برشمره است، و حال آنكه نقل اين حديث اختصاصى به «ابزارى» ندارد. 
لازم به ذكر است كه روايت ديگرى با اين عبارت از ابن عباس نقل است: «ان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم امر (بسد) الابواب كلها، فسدت الا باب على رضى‏اللَّه‏عنه». (الدره الثمينه ص 161). 

  1ـ يعنى: «پيامبر امر به بستن درهاى (منازل افراد كه به مسجد منتهى مى‏شد) نمودند، لذا تمامى درها بسته شده بجز در (منزل) على».
2ـ مجمع الزوائد ج 9/ 114، 115، السيره الحلبيه ج 3/ 374، كنز العمال ج 13/ 175، ح 36521. ادامه‏ى روايت چنين است: «... ثم ارسل الى ابى‏بكر ان سد بابك فاسترجع، ثم قال: سمعا و طاعه، فسد ببه. ثم ارسل الى عمر، ثم ارسل الى العباس بمثل ذلك. ثم قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: ما انا سددت ابوابكم و فتحت باب على ولكن اللَّه فتح باب على و سد ابوابكم».
3ـ ابوالفرج نورالدين على بن ابراهيم بن احمد حلبى متوفاى 1044 هجرى. وى صاحب كتاب معروف «السيره النبويه» مى‏باشد. او از ادبا و مورخين مشهور عصور متاخر عامه است و تاليفات بسيارى دارد. وى در حلب زاده شد و در مصر فوت نمود. (الاعلام ج 4/ 251، معجم المولفين ج 2/ 436). 
4ـ حافظ ابوبكر احمد بن حسين بن على بن موسى خسروجردى خراسانى بيهقى متوفاى ج 458 هجرى. 
وى مولف كتاب معروف «السنن الكبرى» مى‏باشد. كتابى كه ذهبى درباره‏اش مى‏گويد: «كسى به مانند آن را ننوشته است». بيهقى كتب بسيارى تدوين نموده كه نام بعضى از آنها را در سير اعلام النبلاء مى‏توانيد بيابيد. سبكى درباره‏ى او مى‏گويد: «بيهقى يكى از ائمه‏ى مسلمين است». (الغدير ج 1/ 110، تذكره الحفاظ ج 3/ 1132، سير اعلام النبلاء ج 18/ 163، طبقات سبكى ج 4/ 8، طبقات الحفاظ ص 432). 
5ـ سنن بيهقى ج 7/ 65، السيره الحلبيه 3/ 375، فرائدالسمطين ج 2/ 28/ ح 368، كنزالعمال ج 12/ 101 ح 34183 34182. 
6ـ التاريخ الكبير ج 2/ 67. 
7ـ سنن بيهقى ج 7/ 65، تاريخ مدينه دمشق (ط دار الفكر) ج 14/ 166. 
8ـ قبلا به مصادر عامه اشاره گرديد. از جمله‏ى مصادر شيعى نيز كه حديث سد الابواب را نقل كرده‏اند منابع زير مى‏باشد: 
امال صدوق ص 273، 274، عيون الاخبار ج 1/ 182، علل الشرائع ص 201، 202، البرهان ج 2/ 193، تفسير الامام العسكرى ص 17- 20، مناقب آل‏ابى‏طالب ج 2/ 194، 373، كشف الغمه ص 98، 331، 332، الطرائف ص 60- 63، العمده ص 175- 185، بحارالانوار 39/ 19- 35. 
9ـ در خصوص اين تقاضاى عباس بن عبدالمطلب و پاسخى كه پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم به وى داده‏اند به مصادر ذيل مراجعه بفرماييد: 
معجم كبير طبرانى ج 2/ 246/ ح 2031، مستدرك حاكم ج 3/ 117، السيره الحلبيه ج 3/ 374، نزل الابرار ص 35، فتح البارى ج 7/ 14، 15، مجمع الزوائد ج 9/ 115. 
10ـ ابوالعباس احمد بن يوسف بن احمد دمشقى قرمانى متوفاى 1019 هجرى. وى از مورخين نيمه‏ى دوم سده‏ى دهم هجرى دمشق است و كتاب معروف اخبار الدول و آثار الاول از آن اوست. (كشف الظنون ج 1/ 26، هديه العارفين ج 1/ 159، معجم المطبوعات العربيه ج 2/ 1505، معجم المولفين ج 1/ 327). 
11ـ پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم به عايشه مى‏فرمايند: «يا عائشه ليله اسرى بى الى السماء فادخلنى جبرئيل عليه‏السلام الجنه ناولنى تفاحه فاخذتها فاكلتها فصارت نطفه و نورا فى صلبى فنزلت فواقعت خديجه، ففاطمه منها. فكلما اشتقت الى الجنه قبلتها يا عائشه، فاطمه حوراء انسيه. (فرائد السمطين ج 2/ 50، 51/ ح 381). 
يعنى: «اى عايشه، شبى كه من به آسمان (معراج) رفتم جبرئيل عليه‏السلام مرا به بهشت وارد نمود و سيبى به من داد؛ من آن سيب را گرفتم و خوردم. آن سيب نطفه و نورى در صلب من شد؛ آنگاه كه (از آسمان) فرود آمدم با خديجه نزديكى نمودم؛ و فاطمه از همان سيب بهشتى است. اى عايشه، من هرگاه كه مشتاق بهشت مى‏گردم فاطمه را مى‏بوسم. او حوريه‏ى بهشتى زنان عالم است». 
مصادر ديگرى نيز از عامه موجود است كه خوانندگان مى‏توانيد بعضى از آنها را در كتاب احقاق الحق ج 25/ 4- 7 بيابند. 
در بحارالانوار ج 43/ 42 اين روايت از كتاب شرف المصطفى (تاليف خركوشى) نقل گرديده است. همچنين مراجعه بفرماييد به: تفسير فرات- ذيل آيه‏ى (و يومئذ يفرح المومنون- بنصر اللَّه (الروم/ 4، 5)- ص 321/ ح 435، علل الشرائع ص 184. 
12ـ اين جملات با عبارات مختلفى از پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل گرديده است كه از جمله‏ى آنهاست: 
«فانا اذا اشتقت الى الجنه، ادنيتها فشممت ريح الجنه»، يا 
«فكلما اشتقت رائحه الجنه، شممت رائحه ابنتى فاطمه»، يا 
«انا اشم منها (اى فاطمه) رائحه الجنه»، يا «فما قبلتها (اى فاطمه) الا وجدت رائحه شجره طوبى منها» و عبارات ديگرى كه به همين مضمون است. مراجعه بفرماييد به: 
معجم كبير طبرانى ج 22/ 400- ح 1000، مستدرك حاكم ج 3/ 153- 154، مجمع الزوائد ج 9/ 202. 
اين روايت در كتب بسيارى از علماى شيعه نيز موجود است، كه از جمله‏ى آنهاست: علل الشرائع ص 183، 184، تفسير فرات ص 76، 211/ ح 49، 286، عيون الاخبار ج 1/ 94، 95، توحيد صدوق ص 118، احتجاج طبرسى ص 409، كشف الغمه ص 137، 138، بحارالانوار ج 8/ 119، 151، 189، 190، ج 43/ 4- 6. 
13ـ ذخائر العقبى ص 44، نزهه المجالس ج 2/ 227، ارجح المطالب ص 247. 
14ـ نام مادر انس بن مالك، «ام سلمه بنت ملحان» مى‏باشد. 
15ـ روايات‏ام‏سليم در احقاق الحق ج 10/ 309، 310 به نقل از تاريخ كبير بخارى و التدوين (تاليف رافعى) آمده است. 
16ـ ارجح المطالب ص 247 241. 
17ـ ابوالسعادات مجدالدين مبارك بن محمد بن محمد بن عبدالكريم بن اثير شيبانى جزرى شافعى متوفاى 606 هجرى. 
وى مولف كتاب معروف «النهايه فى غريب الحديث و الاثر»و «جامع الاصول»مى‏باشد. برادر وى كه صاحب كتاب «الكامل»است شرح حال وى را در كتاب خويش آورده است و مى‏گويد: «برادرم مجدالدين ابوالسعادات در چند علم از جمله فقه و اصولين و نحو حديث و لغت عالمى برجسته بود و تصانيفى مشهور در تفسير و حديث و نحو و حساب و غريب الحديث دارد، همچنين رساله‏هايى را تدوين نموده است. او نويسنده‏ى بسيار حاذق و موفقى بود بطوريكه در ميان مردم ضرب‏المثل شد. فردى بود متدين و متين، و ملازم راه و طريق مستقيم، خدايش رحمت كند و از او راضى باشد. او تحقيقا از نيكان زمان بود. شايد كسى كه در روزگار ما هستند و او را شناخته‏اند مى‏دانند كه من در تجليل از او كوتاهى نمودم». (الغدير ج 1/ 118، سير اعلام النبلاء ج 21/ 488، شذرات الذهب ج 5/ 22، البدايه و النهايه ج 13/ 65، الكامل فى التاريخ ج 12/ 288، طبقات سبكى ج 5/ 366). 
18ـ النهايه- ذيل كلمه‏ى «بتل»- ج 1/ 94. 
19ـ النهايه- ذيل كلمه‏ى «بتل»- ج 1/ 94. 
20ـ اين روايت را طبرانى در معجم كبير خود آورده است و متن كامل آن چنين است: 
«حدثنا عبداللَّه بن سعيد بن يحيى الرقى، ثنا احمد بن ابى‏شيبه الرهاوى، ثنا ابوقتاده الحرانى، ثنا سفيان الثورى، عن هشام بن عروه، عن ابيه، عن عائشه، قالت: كنت ارى رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم يقبل فاطمه، فقلت: يا رسول‏اللَّه، انى اراك تفعل شيئا ما كنت تفعله من قبل. فقال: يا حميراء انه لما كان ليله اسرى بى الى السماء ادخلت الجنه، فوقعت على شجره من شجر الجنه ام ار فى الجنه شجره هى احسن منها حسنا، و لا ابيض منها ورقه، و لا اطيب منها ثمره، فتناولت ثمره من ثمرتها فاكلتها، فصارت نطفه فى صلبى، فلما هبطت الارض واقعت خديجه، فحملت بفاطمه، فاذا انا اشتقت الى الجنه شممت ريح فاطمه، يا حميراء ان فاطمه ليست كنساء الادميين لاتعتل كما يعتلون». (معجم كبير طبرانى ج 22/ 400- 401/ ح 1000، مجمع الزوائد ج 9/ 202. همچنين مراجعه بفرماييد به فرائدالسمطين ج 2/ 61/ ح 386). 
21ـ ابوعبيد احمد بن محمد بن محمد بن عبدالرحمن هروى شافعى متوفاى 401 هجرى. وى از علماى برجسته‏ى لغت مى‏باشد و كتاب «الغريبين»او كه در خصوص غريب القرآن و غريب الحديث مى‏باشد بسيار معروف است. ذهبى از او با عنوان «علامه»ياد مى‏كند و ابن خلكان درباره‏ى «الغريبين»وى مى‏گويد: «اين كتاب در تمامى عالم منتشر شده و از كتب سودمند مى‏باشد». (وفيات الاعيان ج 1/ 95، سير اعلام النبلاء ج 17/ 146، طبقات سبكى ج 4/ 84، النجوم الزاهره ج 4/ 228). 
22ـ بحارالانوار ج 43/ 19. 
23ـ اصل عبارت جصاص چنين است: «انما تطهير مسجد رسول‏اللَّه لعلى و فاطمه و ابنيها نتيجه آيه التطهير، فمن طهره الجليل فهو طاهر مطهر يحل له ان يحل كل موضع قدس و كرامه و شرف و عز».

سیّد پوریا بازدید : 27 یکشنبه 27 فروردین 1391 نظرات (0)

محبت اولياى خداوند نسبت به افراد، يك محبت ساده نيست، حتما از عواملى سرچشمه مى‏گيرد كه مهمترين آنها علم و ايمان و تقواست، علاقه‏ى فوق‏العاده‏ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به دخترش فاطمه زهرا دليلى است بر وجود اين امتيازات بزرگ در اين بانوى نمونه‏ى جهان و از اين گذشته وقتى او مى‏فرمايد: «فاطمه برترين زنان جهان» يا «برترين زنان بهشت» است، كه مدارك آن در بحثهاى گذشته بيان شد، اين خود دليل بر اين است كه او از نظر علمى نيز سرآمد همه‏ى زنان جهان بود. 
وانگهى آيا ممكن است فردى كه به مقامات والاى علم و دانش نرسيده، رضاى او رضاى خدا، و غضب او غضب پروردگار و پيغمبر باشد؟- كه در روايات پيشين به آن اشاره شده بود. 
علاوه بر همه‏ى اينها روايات مهمى در منابع معروف اسلامى وارد شده، كه از مقام ارجمند علمى اين بانوى بزرگ پرده مى‏دارد مانند احاديث زير: 
ابونعيم در حديث از پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم نقل مى‏كند كه روزى رو به يارانش كرد و فرمود: 
«ما خير للنساء» 
چه چيزى براى زنان از همه بهتر است؟ 
ياران ندانستند در جواب چه بگويند. 
على عليه‏السلام به سوى فاطمه عليهاالسلام آمد و اين مطلب را به اطلاع او رسانيد. بانوى اسلام گفت: «چرا نگفتى: 
«خير لهن ان لا يرين الرحال و لا يرونهن» 
از همه بهتر اين است كه نه آنها مردان بيگانه را ببينند و نه مردان بيگانه آنها را» (با آنها جلسات خصوصى نداشته باشند). 
على عليه‏السلام بازگشت و اين پاسخ را به پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم عرض كرد. پيامبر فرمود: «من علمك هذا، چه كسى اين پاسخ را به تو آموخت؟». 
عرض كرد: فاطمه عليهاالسلام. 
فرمود: «انها بضغه منى، او پاره‏ى وجود من است» (1) اين حديث نشان مى‏دهد كه امير مؤمنان على عليه‏السلام با آن مقام عظيمى كه در علوم و دانش داشت كه دوست و دشمن همه به آن معترفند و باب مدينه‏ى علم پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم بود گاهى از محضر همسرش فاطمه عليهاالسلام استفاده‏ى علمى مى‏كرد. 
اين سخن پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم كه بعد از بيان احاطه‏ى علمى فاطمه علهياالسلام مى‏گويد: «او پاره‏اى از وجود من است» بيانگر اين واقعيت است كه منظور از «بضعه» تنها پاره‏ى تن و جسم نيست، كه بسيارى در تفسير حديث گفته‏اند، بلكه فاطمه پاره‏اى از روح پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم و علم و دانش و اخلاق و ايمان و فضيلت او نيز بود، و پرتوى از آن خورشيد و شعله‏اى از آن مشكات محسوب مى‏شد. 
در «مسند احمد» از ام‏سلمه (يا طبق روايتى ام‏سلمى) چنين آمده: وقتى فاطمه عليهاالسلام بيمار شد همان بيمارى كه به وفاتش منتهى مى‏گشت، من از او پرستارى مى‏كردم، روزى حلاتش را از همه روز بهتر ديدم، على عليه‏السلام به دنبال كارى رفته بود، فاطمه عليهاالسلام به من فرمود: آبى بياور تا غسل كنم،آب آوردم و او غسل كرد، غسلى كه بهتر از آن نديده بودم. 
سپس فرمود: لباسهاى تازه‏اى براى من بياور، لباسها را آوردم و به او دادم، و او پوشيد. 
سپس فرمود: بسترم را در وسط اطاق بيفكن، من اين كار را كردم، او دراز كشيد و رو به قبله كرد، و دستش را زير صورتش گذاشت، سپس فرمود: اى ام‏سلمه! (ام‏سلمى) من الان از دنيا مى‏روم (و به ملكوت اعلى مى‏شتابم) در حالى كه پاك شده‏ام، كسى روى مرا نگشايد. اين سخن گفت و چشم از جهان پوشيد! (2) 
اين حديث بخوبى نشان مى‏دهد كه فاطمه از لحظه‏ى مرگش آگاه و با خبر بوده، و بى‏آنكه نشانه‏هاى آن در او باشد، آماده‏ى رحلت از اين جهان گشت، و از آنجا كه هيچكس لحظه‏ى مرگ را جز به تعليم الهى نمى‏داند اين نشان مى‏دهد كه از سوى خدا به او الهام مى‏شد. 
آرى، روح او با عالم غيب مربوط بود، و فرشتگان آسمان با او سخن مى‏گفتند. 
به علاوه مطابق روايات گذشته حتى او از مريم دختر عمران و مادر حضرت عيسى برتر بود، و همين امر كافى است، زيرا قرآن با صراحت مى‏گويد: مريم با فرشتگان خدا سخن مى‏گفت، آيات متعددى در اين زمينه در سوره‏ى مريم و آل‏عمران وجود دارد. 
بنابراين فاطمه عليهاالسلام دخت گرامى پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله و سلم به طريق اولى بايد بتواند با فرشتگان آسمان هم‏سخن شود. (3) 

  1ـ حليه‏الاولياء 2 / 40. 
2ـ مسند احمد بن حنبل 6 / 461. اين حديث را ابن‏اثير «اسد الغابه». و جمعى ديگر در كتب خود آورده‏اند. 
3ـ البته دلائل علم و دانش گسترده و فوق‏العاده‏ى آن حضرت در روايات شيعه وضع ديگرى دارد كه در زندگينامه‏ى آن بزرگوار قبلاً بدان اشاره شد.

تعداد صفحات : 22

درباره ما
انتقام روی سیلی خورده ات را میگیرم ، مادر !
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • حرمین
    روز شمار فاطمیه
    اوقات شرعی
    آمار سایت
  • کل مطالب : 215
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 42
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 73
  • بازدید ماه : 120
  • بازدید سال : 575
  • بازدید کلی : 8,257
  • کدهای اختصاصی
    گوشی شما شیطانی یا الهی ؟!
    استخاره

    استخاره با قرآن کریم
    

    گالری ستون دین !
    تاریخ